آریا یونسی | ایبنا

اعظم قاسمی
 نویسنده و پژوهشگر کتاب «نظام اخلاقی حارث محاسبی» می‌گوید: محاسبی جزو عالمان اخلاقی بوده که نظام اخلاقی‌اش وامدار ارسطو نبوده است. اخلاق محاسبی جذابیت‌های فراوانی دارد از جمله آن که در تحلیل خود از رذائل اخلاقی و نیز راه درمان این رذائل علاوه بر روش‌های مختلف از روش روان شناسی تجربی نیز بهره می‌‌گیرد.

 نظام اخلاقی حارث محاسبی در گفت‌و‌گو با اعظم قاسمی

حارث محاسبی فقیه، متکلم، محدث، زاهد و عارف قرن سوم، شخصیتی مؤثر و دوران ساز بوده است؛ اما در میان پژوهشگران معاصر کمتر شناخته شده است. در زبان فارسی جز چند مدخل دایره المعارف و مقاله، آثار بسیار کمی‌درباره محاسبی موجود است. محاسبی در حوزه‌های مختلف از جمله فقه، کلام، حدیث، عرفان و اخلاق آثاری را پدید آورده است؛ اما به جز بخشی گزینش شده از کتاب الرعایه لحقوق الله هیچ کدام از آثارش به فارسی ترجمه نشده است. کتاب «نظام اخلاقی حارث محاسبی» (1398) اولین و تنها کتابی است که با پژوهش در آثار محاسبی به معرفی اندیشه‌های وی در حوزه‌ی اخلاق می‌پردازد که با استقبال مخاطبان در اولین نمایشگاه مجازی کتاب (بهمن 1399) مواجه شد. این کتاب نوشته اعظم قاسمی ‌عضو هیأت علمی‌پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و از سوی انتشارات این پژوهشگاه منتشر شده است. در گفت‌و‌گو با این استاد و پژوهشگر حوزه فلسفه دین محتوای این اثر را بررسی کرده‌ایم که درادامه حاصل این گپ و گفت را می‌خوانید.

«حارث» یکی از متقدمان است و برغم این که شخصیتی بسیار تاثیر گذار بوده است، کمتر پژوهشگر یا مترجمی‌به سمت آثار وی رفته است. چطور شد که به سمت او گرایش پیدا کردید؟ منظورم این است که چه چیزی در او می‌‌دیدید؟
باید اقرار کنم من هم یکی از پژوهشگرانی بودم که هیچ آشنایی با این عالم قرن سومی ‌نداشتم و نخستین بار پیشنهاد تحقیق درباره‌ نظام اخلاقی حارث از جانب دکتر قراملکی بود. ایشان پیش از آن درباره اخلاق زکریای رازی تحقیق کرده بودند و ریشه‌هایی را در حارث ملاحظه کرده بودند. من از همان مطالعه‌ اولیه آثار محاسبی دریافتم با متفکری متفاوت رو به رو هستم و افکار این عالم می‌تواند مورد استفاده‌ معاصران نیز قرار گیرد. این طور بود که به پژوهش درباره‌ او گرایش پیدا کردم. در حین تحقیق سه سخنرانی علمی‌درباره‌ حارث داشتم که با توجه به استقبال مخاطب به این نتیجه رسیدم گمانم درست بوده و دیدگاه‌های محاسبی برای مخاطب امروز می‌تواند جذابیت داشته باشد و حتی در پاره‌ای موارد گره گشا باشد.

اگر به طور خاص بخواهم از تمایز خاص محاسبی بگویم این است که به نظر رسید محاسبی جزو عالمان اخلاقی بوده که نظام اخلاقی‌اش وامدار ارسطو نبوده است. اما این فقط جنبه‌ تخصصی بحث است اگر بخواهیم مخاطبان غیر متخصص در فلسفه را در نظر بگیریم، نیز، اخلاق محاسبی جذابیت‌های فراوانی دارد. نخست آن که در تحلیل خود از رذائل اخلاقی و نیز راه درمان این رذائل علاوه بر روش‌های مختلف از روش روان شناسی تجربی نیز بهره می‌‌گیرد. شاید در نگاه اول شگفت انگیز باشد که چطور چنین چیزی در یک متفکر قرن سومی‌امکان پذیر است. اما او به رذیلت یا فضیلت نگاهی صرفا انتزاعی و یا از پیش تعیین شده ندارد.

بلکه با در نظر گرفتن انسان‌هایی که می‌‌بیند این ویژگی‌ها را بررسی می‌کند. فی المثل وقتی ویژگی‌های ریاکاران را بر می‌شمارد می‌گوید هدف برخی از ریاکاران این است که اهل نزد اهل قدرت و ثروت مورد توجه قرار گیرند تا مقامی‌به دست بیاورند و ادامه می‌دهد گروهی در پوشش دیانت دمار از روزگار مردم در می‌‌آورند.

دومین ویژگی اخلاق محاسبی این است که، با توجه به صبغه و سبقه‌ عرفانی، اخلاقی لطیف دارد. از یک سو از زمختی و بی روحی اخلاق فلسفی به دور است و از سوی دیگر با اخلاق فقهی که فقط دغدغه حفظ ظاهر شریعت دارد سنخیتی ندارد. به عنوان مثال می‌توان از شاگرد خلف او غزالی نام برد که در کتاب صوفیانه‌ خود توضیح می‌‌دهد هر چند به لحاظ فقهی درست است انسان پیش از سر رسید مال خود، بخشی کوچکی از مال خود را ببخشد تا حدّ نصاب زکات به آن تعلق نگیرد تا از زکات معاف شود، اما به لحاظ اخلاقی پرداخت زکات که بخشش قابل توجهی از اموال است، سبب از بین رفتن رذیلت خسّت و پدید آمدن فضیلت جود است، پس عمل این فرد به لحاظ فقهی صحیح و به لحاظ اخلاقی غیر صحیح است؛ برای این که او بخش ناچیزی از اموالش را بخشیده با این نیت که بخش بزرگتری از اموالش را برای خود حفظ کند و هدف او بخشش مال نبوده.

همچنین مثال مردی را می‌‌زند که به لحاظ فقهی همسرش را چنان اذیت می‌کند تا او مهرش را ببخشد. عمل او به لحاظ فقهی صحیح است اما به لحاظ اخلاقی ستم بر همسر است. یعنی یک عمل مشروع فقهی می‌تواند غیراخلاقی باشد و این امر غریبی است که این عرفای بزرگ بدان توجه داشته‌اند. این تمایز بین فقه و اخلاق و این که فقه الزاماً ضامن اخلاق نیست نکته‌ بسیار مهمی‌است که نخست در محاسبی می‌‌بینیم و پس از آن در غزالی.

اخلاق محاسبی حتی وقتی با فلسفه‌های اخلاق امروزی همچون فلسفه‌های اخلاق تحلیلی قیاس می‌شود نیز قابل توجه است. چون می‌بینیم اخلاق او برنامه‌ای برای انسان سازی است به خلاف فلسفه‌های اخلاق تحلیلی که بیشتر، مثل سرگرمی‌های فکری، گویی برای تقویت ذهن است و هیچ حاصل عملی و اخلاقی برای خواننده‌ی خود به همراه ندارد.

بی دلیل نیست که عالم اخلاقی همچون محاسبی بیش و پیش از هر کسی اصول اخلاقی بیان شده در آثار خود را مراعات می‌‌کرد و اهل محاسبه‌ی نفس بود و کمتر رذیلت اخلاقی از او سر می‌‌زد و بی اعتنا به مال و مقام و دنیا بود. به خلاف برخی از نویسندگان اخلاقی نویس امروزه در سراسر جهان که گویی مقالات و کتاب‌هایشان بیشتر از سر تفنن ذهنی نگاشته شده است. البته این اظهار قابل تعمیم نیست همچنین به معنای نادیده گرفتن تلاش‌های معاصران نیست. اما شخصا از آثار اخلاقی گذشتگان بیشتر بهره مند می‌‌شوم.

پیش از آنکه وارد پرسش بعدی شویم، در ابتدا بگویم که در همان سال 1392 ایبنا یکی از سخنرانی‌های شما را با عنوان زیبای «قضاوت نکن، حتی درباره بنده کافر!» گزارش کرده است؛ سپس مایلم بر یک نکته که ذکر شد بیشتر تاکید کنید و آن این است که غزالی را می‌توان متاثر از محاسبی دانست؛ این بسیار نکته جالبی بود. به این ترتیب می‌شود تبیین کرد که یکی از نیاهای فکری غزالی می‌تواند حارث باشد؟ آیا این گونه بهتر نمی‌توان محتوای احیاء العلوم غزالی را فهمید که چه نوع اخلاقی است، همانطور که شما هم به اخلاق فلسفی یا متاثر از شرع اشاره کردید؟
بله غزالی بی تردید متأثر از محاسبی است، نه تنها از جنبه صوفیانه بلکه در اخلاق نیز بسیار از او تأثیر پذیرفته است. فصل چهاردهم کتاب مارگارت اسمیت با عنوان المحاسبی صوفی بغدادی، به تأثیر محاسبی بر غزالی می‌پردازد. جالب اینجاست که اسمیت کتاب مستقلی نیز در خصوص غزالی نگاشته است. غزالی در برخی از آثار نیز نه تنها به عین مطالب محاسبی ارجاع داده بلکه نام او را نیز در آثارش آورده است. به این ترتیب احیاء العلوم را در پرتو آثار محاسبی بهتر می‌توان فهمید.

یکی از اصطلاحاتی که توسط شرق شناسان مشهور شده است، مکتب بغداد در عرفان است، که در عنوان کتاب اسمیت درباره حارث هم اسم بغداد آمده است، آیا شما فکر می‌کنید که چنین مکتبی واقعاً وجود داشته است؟ اگر چنین است، نقش حارث چقدر بوده است؟سوای این، چیزی که در ابهامی‌کلی است این است که چگونه از افکار غنی کسانی همچون حارث، چیزی متولد شد که بعداً به عرفان اسلامی‌و تصوف تبدیل شد؛ به نظر شما، تا جایی که به حارث می‌تواند ربط داشته باشد، این مسئله چگونه اتفاق افتاد؟
به جهت این که من تخصصی در عرفان و تصوف ندارم در خصوص حارث از جنبه‌ عارف بودن نمی‌توانم اظهار نظری کنم. همچنین پژوهش مستقلی در خصوص مکتب بغداد یا مکتب بصره نداشته‌ام و آن چه می‌دانم حاصل پژوهش‌های دیگران است.

اما مطلبی که در آن پژوهش کرده‌ام در خصوص غزالی است که تأثیر شگرف حارث را در غزالی می‌توانیم مشاهده کنیم نه تنها از حیث تصوف و عرفان بلکه از حیث نظام و تفکرات اخلاقی. بنابراین با توجه به عظمتی که غزالی در عالم اندیشه دارد می‌توان عظمت محاسبی را در حوزه‌ تصوف دریافت. آن چه در حارث اهمیت دارد اصالت و استقلال تفکر در اوست و این که او یک دانشمند و عالم مؤسس است.

پژوهش‌های شما بیشتر در دو حوزه «عقل و ایمان»، و مکاتب اخلاقی کار کرده‌اید؛ اتفاقاً اندیشه حارث در همین دو حوزه قرار دارد، به طوری که مارگارت اسمیت، اساساً اخلاق حارث را نوعی الهیات یا قابل تقلیل به آموزه‌های الهیاتی می‌داند، اما شما موضعی متفاوت اتخاذ کرده‌اید و موضعی نقادانه نسبت به اسمیت گرفته‌اید، خصوصاً اینکه بخش‌های مهمی‌از اخلاق حارث را در بر نمی‌گیرد. به عبارت دیگر، شما معتقدید که نظام اخلاقی و الهیات وی مجزا هستند. کمی‌بیشتر توضیح می‌‌دهید؟
نخست باید بگویم پژوهش من در حوزه عقل و ایمان و نیز اخلاق، مطلقاً به معنای اصطلاحی نیست. یعنی من مقید به روش فلسفه‌های تحلیلی نیستم. بهتر است بگویم در این دو حوزه مطالعات و تأملات فلسفی فراوانی داشته‌ام. در حوزه‌ عقل و ایمان محاسبی هر چند فقیه و محدث است اما مانند اهل حدیث مخالف عقل نیست و سهم ویژه‌ای برای عقل قائل است، هر چند با معتزله نیز به ستیز بر می‌خیزد و علیه این فرقه اثری را می‌‌نگارد.

اما در حوزه‌ اخلاق می‌توان محاسبی را مؤسس دانست. پیش از این که به دیدگاه اسمیت بپردازم اولین نکته‌ مهمی‌که لازم است خاطرنشان کنم وادادگی برخی از ما در برابر شرق شناسان است؛ به گونه‌ای که به پژوهش‌های خودمان کاملا بی اعتنا هستیم اما پژوهش‌های شرق شناسان (انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و...) در نظرمان بسیار محققانه و برجسته نمایانده می‌‌شود، و اگر پژوهشگری در تحقیق خود از این آثار بهره نبرد پژوهش او را بی ارزش تلقی می‌کنیم.

اکنون که به باور من هر محققی که در سنت خود پژوهش می‌کند صلاحیت علمی‌و فرهنگی بیشتری درباره‌ موضوعات آن دارد. مارگارت اسمیت محاسبی شناسی شهیری است اما با رجوع به اثر او ملاحظه می‌‌شود تنها به گزارش انگلیسی آثار حارث پرداخته و آن چیزی که در نگاه اول برای او مشخص شده بیان کرده.

لذا زوایای بسیاری از دید وی پنهان مانده که البته به خاطر تعلق نداشتن به فرهنگ اسلامی‌امری کاملاً طبیعی است. به همین دلیل تبیین دیدگاه‌های اخلاقی محاسبی را بخوبی واکاوی نکرده و تنها به یک جنبه از آن پرداخته و آن هم جنبه‌ی صوفیانه است به گونه‌ای که تمایز بین اخلاق و عرفان در این جا از میان می‌‌رود. اکنون که عرفان عملی تنها مخصوص سالکان است اما اخلاق و رعایت آن شامل حال همه‌ انسان‌ها می‌شود؛ پس نمی‌توان اخلاق را به عرفان عملی و یا الهیات فروکاست. اما اگر منظور از مجزا بودن نظام اخلاقی و نظام الهیاتی او این باشد که دو نظام هیچ نسبتی با هم ندارند، چنین نیست. زیرا نزد صوفی و متکلم و محدثی چون محاسبی بدون تردید اخلاق واجد مبانی الهیاتی است و استقلال ندارد. همان طور که نام کتاب اخلاقی معروف خود را الرعایه لحقوق الله می‌گذارد. این مورد را به تفصیل در کتاب شرح داده‌ام.

یکی از بخش‌های بسیار جذاب کتاب شما، بخش دوازدهم از فصل سوم کتاب است با عنوان «برخی از مسائل قابل پژوهش در نظام اخلاقی محاسبی با توجه به مسائل و چالش‌های معاصر» است؛ شما موضوعات حقوق مؤمنان، اخلاق کاربردی، اقتصاد اسلامی‌و اخلاق مردانه، زنانه و انسانی، را بررسی کرده‌اید. شخصاً به عنوان کسی که فکر می‌کند تجدد از درون سنت، همان سنتی که متفکر در آن پرورده شده، سر بر می‌آورد، لطفاً مقداری این مسئله را بیشتر بسط بدهید.
بله موضوعات بخش دوازدهم برای خود من هم جذاب بود. چون در آثار محاسبی اموری را دیده بودم که آن قدر بکر بود که برای مخاطب امروز کاملاً قابل توجه است، به گونه‌ای که اگر با تبیین آراء وی تاریخ زیست او ذکر نمی‌شد، شاید مخاطب گمان می‌برد با نویسنده‌ای معاصر سر و کار دارد.

البته من فقط طرح موضوع کرده بودم و تحقیق درباره‌ این موضوعات نیاز به پژوهشی مستقل دارد. همان طور که اشاره کردید تجدد از درون سنت متولد می‌‌شود نه با دور انداختن آن. اگر می‌خواهیم بدانیم امروز کجا ایستاده‌ایم و به کجا باید برویم بدون این که بدانیم پیشینیان ما کجا ایستاده بودند، نمی‌توانیم حتی آینده‌ی خوبی ترسیم کنیم.

گذشته و سنت حتی اگر سراسر ضعف و اشکال باشد باید به درستی شناخته شود تا دانسته شود این ضعف‌ها کدام است. در این مورد خاص با پژوهش در حوزه‌ی اخلاق سر و کار داریم. البته ما انسان‌هایی هستیم که در قرن حاضر زندگی می‌کنیم با شرایط خاص زمانی و مکانی. بسیاری از امور که امروزه خلاف اخلاق می‌‌دانیم و نسبت به آن حساسیت داریم درگذشته نه تنها غیراخلاقی نبوده بلکه حتی توسط دانشمندان اخلاق ترویج می‌‌شده است.

یک نمونه همان نگاه مردانه به اخلاق است که گویی سهم زنان تنها در این حدّ بوده که شرایط زیست اخلاقی را برای مردان فراهم کنند یا این که مانعی بر سر راه اخلاقی زیستن آنان باشند. اما آن چه جالب است آن است که در این سنت که مرد مسلمان از حیث ارزش و مرتبت در بالاترین مرحله قرار داشته، با مطالبی از محاسبی مواجه می‌شویم که ملاحظه می‌کنیم حتی حق کافر را هم لحاظ کرده است.

چنین حالتی زمینه‌ای برای طرح اخلاقی انسانی فراهم می‌شود. اینجاست که می‌بینیم فاصله‌ زمانی برداشته می‌شود و دیگر اهمیتی ندارد فردی در قرن سوم زیست می‌‌کند یا در قرن حاضر. بر همین اساس است که ممکن است یک قرن سومی‌آزاداندیش باشد اما یک متولد قرن حاضر درگیر تعصبات و خودخواهی‌های بسیار باشد. بنابراین وقتی صرف نظر از این که یک متفکر در چه زمان یا مکانی می‌‌زیسته این امکان هست که تفکر او دارای چنان ژرفایی باشد که همچنان الهام بخش باشد، نادیده گرفتن تفکر وی جز غرور ابلهانه تعبیر دیگری ندارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...