می‌خواهد که به مناسبت جشن تولد او برگزاری نمایشی را به وی هدیه نماید... مشهور به ملازمت زنان و خوش‌خدمتی به آنان است... برای خلاصی از خواستگاری مصرانه‌ی جوان از دخترش، به پاریس آمده است... بیوه‌ی زیباروی معشوقه‌ی اوست و پسرش از خود اوست... کاریکاتور جنونِ خدمت‌گزاری خویش را به هجو نافذ خلقیات زمانه‌ی خود درمی‌آمیزد

آدم‌ خوبی است یا آدم بدی؟ [Est-il? Est-il méchant]. نمایشنامه‌ی کمدی از دنی دیدرو1 (1713-1784)، نویسنده‌ی فرانسوی، و یکی از آخرین آثار او که به سال 1781 پایان یافته و پس از مرگش در 1834 منتشر شده است.

آدم‌ خوب است یا آدم بدی؟ کمدی دنی دیدور

این نمایشنامه‌ی چهارپرده‌ای با میان‌پرده‌هایی موسیقایی، که در آنها چند بازیگر لال‌بازی اجرا می‌کردند، به‌عنوان وسیله‌ی تفریحی در «مجلس اشرافی» به نمایش درآمد: مادام دو شِپی،2 که در خانه‌ی اعیانیِ گرامی‌ترین دوست خود، مادام دومالو3 سکونت دارد، می‌خواهد که به مناسبت جشن تولد او برگزاری نمایشی را به وی هدیه نماید. لیکن تنها دو روز پیش از جشن این تصمیم را می‌گیرد. وی به قریحه‌ی ادیب و شاعری به نام آقای هاردوئن4 متکی است که شهرتی هم دارد. این مرد که زندگی پریشانی دارد، با ملازمت زنان و خوش‌خدمتی به آنان و جنون خدمت به همه‌ی کسانی که به وی متوسل می‌شوند شاخص شده است. وی، به این منظور، همه‌ی امکانات خود را با خوش‌رویی و خوش‌گمانی به کار می‌اندازد. در آغاز از نوشتن نمایشنامه‌ی کمدی تن می‌زند. سپس، چون دوشیزه‌ی زیبا بولیو،5 ندیمه‌ی مادام دوشِزی، با لطف و طنازی از او خواهش می‌کند، به کار می‌نشیند و با این رفتار حسد خانم را نیز برمی‌انگیزد.

در اثنایی که مشغول کار است یا چنین وانمود می‌سازد، اشخاص متعدد به تقاضای خدماتی به او هجوم می‌آورند: مادام دو ورتیاک،6 زنی اعجوبه و دوست‌داشتنی، که هاردوئن زمانی دوستش داشته و با مادام دوشبی بسیار نزدیک است، برای خلاصی از خواستگاری مصرانه‌ی دو کرانسی7 جوان از دخترش، به پاریس آمده است؛ جوان دارای شایستگی‌های بسیار است، لیکن مادام دو ورتیاک خانواده‌ی او را خوش ندارد. ولی با استفاده از این فرصت از هاردوئن تقاضا می‌کند از مارکی دو تورْوِل،8 رجل قدرتمند، برای کشیش جوانی که مورد حمایت اوست موقوفه بگیرد.

دو کرانسی، که او هم دوست هاردوئن است، فرا می‌رسد (وی با لباس مبدلِ سورچی، بی‌آنکه مادر بفهمد، با دختر همسفر می‌شود). دو کرانسی به هاردوئن التماس می‌کند که به وی کمک کند تا بر مخالفت مادام دو ورتیاک فائق آید. از سوی دیگر مادام برترانِ9 زیباروی، که زن بیوه‌ی یک ناخدای قهرمان نیروی دریایی است، مجذوب آوازه‌ی این مرد مشفق می‌شود و از او می‌خواهد که موافقت وزارت دریاداری را نسبت به امکان انتقال مقرری خود به پسر جوانش جلب کند. یک وکیل دادگستری از اهالی نورماندی سُفلا، به نام دِرناردو،10 که سال‌هاست علیه مادام سِرْوَن،11 دوست دیگر هاردوئن (دیدرو خوش کرده بود که مادام ژوفرن12 را به قالب این چهره‌ی نمایشی درآورد)، دعوایی در جریان دارد، رضا می‌دهد که هاردوئن را حَکَم این مناقشه سازد. هاردوئن وعده‌هایی می‌دهد، دلداری‌شان می‌دهد و با این همه اخطار می‌کند که از نظر استفاده از وسایل باید دست او را آزاد بگذارند. در این اثنا، شخصی دیگر نمایشنامه‌ی کمدی را می‌نویسد.

ظرفِ یک روز، هاردوئن موفق می‌شود که کلافِ سردرگم همه‌ی توطئه‌ها را باز کند. لیکن افراد ذی‌نفع همه از دست او برآشفته‌اند: برای گرفتن مقرری، به دوستش پولتیه13 گفته است که بیوه‌ی زیباروی معشوقه‌ی اوست و پسرش از خود اوست؛ مادام دو ورتیاک را قانع کرده است که دخترش را به دو کرانسی بدهد و به این منظور با دو نامه‌ی ساختگی به وی ثابت کرده است که این جوان دختر را فریب داده است؛ دِ رناردو را متقاعد می‌سازد که به وی وکالت بدهد تا دعوایش را با مادام سِروَن فیصله بخشد، در حالی که وکالت این خانم را در جیب دارد؛ خشم مادام دوشِپی به کنار که چون خبر می‌شود دیگری نوشتن کمدی را برعهده گرفته غضبناک است و همچنین خشم مادام دو ورتیاک؛ چه، یک اشتباه عمدی دیدرو در نگارش نمایشنامه‌ی حاضر، باعث شده است که در پرتو حمایت مارکی دو تورول، به آن شغلی که او برای شخص مورد حمایت خود خواستار بوده کشیشی نامزد شود که وی هاردوئن را از او بر حذر داشته بود. پس از محاکمه‌ی مسخره‌آمیزی که فی‌المجلس، به ریاست وکیل مدافع دِ رناردو تشکیل می‌شود، همه می‌پذیرند که وی به مصلحت آنان کار کرده و از بخشیدنش چاره نیست.

در این کمدی پرماجرا که تماماً بر مدار یک چهره‌ی نمایشی می‌گردد و این چهره تنها یک بار از صحنه دور می‌شود، دیدرو خوش کرده است که نقش وسوسه‌گر هاردوئن را از روی منش خود بیافریند. وی کاریکاتور جنونِ خدمت‌گزاری خویش را به هجو نافذ خلقیات زمانه‌ی خود درمی‌آمیزد و میل و ذوق خود را به مسخرگی و دست‌انداختن دیگران به جلوه‌ای خنده‌آور درمی‌آورد -ذوقی که غالباً وی را مستغرق توطئه‌هایی می‌سازد که در آنها گرایش به کج‌روی و هرزه‌کاری نمودار است. وی، با جلوه‌گرساختن همه‌ی نکته‌سنجی و شوخ‌طبعی خود، با لطفی سرشار از شیطنت از خود صورتی می‌پردازد که از موهبت جوانمردی و نیروی حیات برخوردار است. لاجرم، وی توانسته است به ساخته‌ی اصیل خویش (که بینابین لوده‌بازی و کمدی طبایع جای دارد) آن‌چنان سرزندگی و طراوتی ببخشد که می‌توان آن را یکی از جالب‌ترین آثار نمایشی سده‌ی هجدهم فرانسه شمرد.

احمد سمیعی (گیلانی) . فرهنگ آثار. سروش


1. Denis Diderot 2. De Chepy 3. De Malues
4. Hardouin 5. Beaulieu 6. De Vertillac 7. De Crancey
8. De Tourvelle 9. Bertrand 10. Des Renardeaux
11. Servin 12. Geoffrin 13. Poultier

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...