تولدی دیگر... | سازندگی


مجموعه‌داستان «کاش بوی سگ‌مُرده می‌داد» اولین اثر دلارام دلنواز است که از سوی نشر هیلا (گروهانتشاراتی ققنوس) منتشر شده است؛ کتاب، شامل دوازده داستان کوتاه به نام‌های «شاید شانس با من یار شود»، «سکوی بازی»، «من به یک اسم هم دلخوشم»، «ریحان‌های توی باغچه»، «کاش بوی سگ‌مرده می‌داد»، «سلام، بفرمایید»، «استیلا در بلوک 2»، «خیرگی»، «دکلته بدقواره»، «عروسک مومی»، «قندشکن» و «ردِ پیوند» است.

خلاصه کتاب معرفی کاش بوی سگ مرده می‌داد دلارام دلنواز

دوازده روایت از شخصیت‌هایی که در موقعیت‌های متفاوت، از تنهایی و حبس و مورد تجاوز واقع‌شدن گرفته تا استیصال و انتقام و مرگ، قرار می‌گیرند، و در مرز میان هستی و نیستی می‌کوشند گره زندگی را به هر فکر و چاره و خیال و امیدی به‌سوی راهی به ادامه زندگی باز کنند و تولدی دوباره پیدا کنند. از میان داستان‌های مجموعه، «شاید شانس با من یار شود» برگزیده مقام نخست هجدهمین دوره مسابقه داستان‌نویسی صادق هدایت در سال ١٣٩٨ شده است.

نویسنده در داستان‌های کتاب سعی کرده تا درباره مسائلی بنویسد که برای او آشناست و به‌نظر ساده می‌آیند و معمولی و دم‌دستی، او انگار صفحه‌ای از صفحه‌های حوادث روزنامه را پیش روی خود گذشته‌ است و گلچینی از آن‌ها را انتخاب کرده‌ و برشی از آن‌ها را برای داستان‌پردازی از بایگانی بیرون کشیده‌ و جان داده‌ است و وقتی در قالب داستان قرار می‌گیرند، مشخص می‌شود که برای قهرمان قصه بسیار چالش‌برانگیز است. اساس کلی داستان‌ها درباره باورهایی هستند که در آدم‌ها وجود دارد و میان مردم، خیلی راحت و معمولی به آن نگاه می‌شود، اما بعد بسیار مشکل‌ساز می‌شوند.

ما معمولا بسیار با باورهای خود زندگی می‌کنیم و به آن‌ها پایبند هستیم، بدون اینکه بدانیم آن باورها هیچ‌چیز خاصی نیستند و حتی چقدر دیگران را دچار مشکل می‌کنند. هر نویسنده‌ای در آثارش موضوعی را هدف قرار می‌دهد و نویسنده کتاب حاضر تمرکزش روی باورهای قهرمانان داستانش است که به شکلی، چیزی که می‌سازند در مجموع داستان‌ها، تکه‌هایی از یک کل منسجم است، او بیشتر سعی کرده تا روی این باورهای ساده کار کرده تا نشان بدهند آن چیزی که به‌ظاهر برایشان بسیار مهم است در اصل چیزی نیست جز هیچ‌وپوچ.

از طرف دیگر او در داستان‌هایش به «فقدان» هم توجه دارد و سعی در بیان داستانی آن دارد نظیرِ فقدان عاطفه، فقدان روابط درست میان یک زن و شوهر، فقدان مسئولیت‌پذیری و... او زیر پوست شهر را نشانه گرفته ‌است: «ترمه‌اش را رویش انداختم. اسمش را از بلندگو اعلام کردند‌. انگار می‌خواستند به من یادآوری کنند که طاهره مرد، طاهره رفت برای همیشه. طنین اسمش پیچید توی سالن و دل من برایش تنگ شد. چادر روناک را گرفتم. رویم را با چادر پوشاندم تا کسی نشناسدم. جنازه‌اش را روی زمین گذاشته بودند. نور روی جنازه طاهره افتاده بود و جیغ می‌کشید و مامان مامان می‌گفت.»

شاخصِ این توجه را در داستان «شاید شانس با من یار شود» می‌شود خواند، داستان «شاید شانس با من یار شود» به مساله فقدان خودآگاهی، توجه‌ دارد و به تجاوز محارم پرداخته ‌است: «مهر آزمایشگاه را می‌کوبند پای کاغذ و سند درست می‌کنند برای روز داوری. انگار نه انگار سند منم که از مِه، از بخار می‌ترسم.» نویسنده سعی کرده طوری داستانش را بنویسد و جوری یک رفتار قبیح را طوی نشان دهد که قبح کار مشخص باشد. این تاثیرگذاری در دیگر داستان‌های مجموعه نیز وجود دارد و نشان از مجموعه‌ای خوب و درخورتوجه می‌دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...