معمار چین نوین است... افراطیونِ طرفدار انقلاب فرهنگی و جوخه‌های خاص آنها علاوه بر فحاشی در مطبوعاتِ تحت امر، به فرزندان او که در دانشگاه درس می‌خواندند حمله بردند و یکی از آنها را از پنجره به بیرون انداختند که منجر به قطع نخاع او شد... اولین و مهمترین درخواست او از آمریکایی‌ها (پس از توافق) نه وام بود و نه تجهیزات و نه تجارت، بلکه امکان اعزام دانشجو به دانشگاه‌های معتبر آمریکایی بود... می‌دانست عمده تغییرات، تدریجی است و رفتار پرشتاب، ممکن است نتیجه عکس دهد

دنگ شیائوپینگ به تعبیری معمار چین نوین است. او که از یاران اولیه مائو در راهپیمایی بزرگ بود، بتدریج پله‌های صعود را در نظام کمونیستی چین طی کرد اما از آن‌جا که از دید تندروها خیلی خالص نبود و گهگاه تک مضراب‌هایی در مخالفت عملی (و نه حتی زبانی) با دیدگاه‌های مائو می‌زد، سه بار از سوی او طرد و منزوی شد. بار آخر- که کمی پیش از درگذشت مائو بود- حدود سه سال به کار در یک کارخانه دور افتاده مأمور شد و در این ایام، افراطیونِ طرفدار انقلاب فرهنگی و جوخه‌های خاص آنها علاوه بر فحاشی در مطبوعاتِ تحت امر، به فرزندان او که در دانشگاه درس می‌خواندند حمله بردند و یکی از آنها را از پنجره به بیرون انداختند که منجر به قطع نخاع او شد. دنگ اما صبوری پیشه کرد تا اقتضائات روز، او را دوباره تا رهبری بلامنازع برکشید.



چشم‌انداز راهبردی دنگ، توسعه چین بود و او بود که در طرحی بلندپروازانه و ظاهرا غیرعملی اما در عین حال غیرفضایی و غیرمتوهمانه، سه برابرشدن تولید ناخالص چین در طی بیست سال را هدف‌گذاری کرد و در سایه هدایت‌گری‌های او بود که رشد کشور، با آهنگی پرشتابْ ارقام دو رقمی برای سالهای متوالی را تجربه کرد و چنین شد که اژدهای زرد سر برآورد.

برخی از نکات درس‌آموز کتاب «دنگ شیائوپینگ: اصلاحات در چین» [Deng Xiaoping and the transformation of China]:
١. دنگ با وجود گرایش‌های اصلاح‌گرایانه، هیچگاه اصول را زیر پا نگذاشت. باور او به سوسیالیسم چینی و مرکزیت حزب، همواره ثابت ماند و با سازِکاری که طراحی کرد نسل‌های بعدی را هم بر این میثاق، تا حد زیادی نگه داشت.
٢. او اگرچه عملا تابو زدایی و مائو زدایی کرد اما لااقل در ظاهر از مائو به نیکی یاد می‌کرد. پیرایه‌هایی را از مائو زدود که تندروها به عنوان یک قدیس معصوم ساخته بودند.
٣. رقابت‌های درون حزبی، آن هم در مقیاس بزرگترین حزب کمونیست دنیا با چند میلیون کادر اصلی، قابل انکار نیست اما همه بزرگان حزب در یک قاعده‌ی ملکه شده، از بروز این اختلافات در کشور پرهیز می‌کردند.

۴. کادرسازی و توجه او به جوانان مستعد در کنار یارگیری کهنه‌کاران حزب در جهت اهداف و برنامه‌های خود قابل تأمل است؛ به همین جهت توانست دو سه سال پیش از مرگ، رفته‌رفته از صحنه کنار بکشد و در نقش مرشدی قابل احترام، از کِشته‌ی خود صیانت کند.
۵. نفوذ خود در ارتش را همواره حفظ کرد.
۶. او هم مثل همه‌ی کادر نسل اول انقلاب چین مطلقا تحصیلات دانشگاهی نداشت اما یک استراتژیست بود. اصلی‌ترین نشانه یک استراتژیست این است: توجه تامّ به هدف کانونی و بی‌توجهی به هدف‌های فرعیِ ظاهرا مهم و قربانی‌کردن هدف‌نماها در پای هدف کانونی. زیرا استراتژیست‌ها می‌دانند وقتی همزمان چند هدف داریم یعنی فی‌الواقع هدف نداریم!

٧. اولین و مهمترین درخواست او از آمریکایی‌ها (پس از توافق) نه وام بود و نه تجهیزات و نه تجارت، بلکه امکان اعزام دانشجو به دانشگاه‌های معتبر آمریکایی بود.
٨. شاید بتوان گفت او هم خودکامه بود (بویژه با تربیت حزبی) اما کرّ و فرّ را بخوبی می‌دانست و در مواقعی که لازم بود در مقابل جناح محافظه‌کار حزب، کوتاه می‌آمد تا اولا ریزش نخبگان رخ ندهد و تجربه دوره منحط انقلاب فرهنگی (حذف منتقدانِ درون‌حزبی) تکرار نشود و ثانیا اعتماد عمومی از بین نرود تا از تاک، نشان بماند. او شکست مقطعی را پایان دنیا نمی‌دانست و به سینویسی بودن امواج اعتقاد داشت.
٩. از قربانی کردن یاران خود نیز پروا نداشت. (درس واقع‌گرایانه‌ی دنیای سیاست!) اما حواسش بود که مثل سَلف خود(مائو) این ضرورت به خصلت برجسته او شهرت نیابد.

١٠. ماجرای خونبار میدان تیان آنمن در دوره رهبری او رخ داد؛ حادثه‌ای که ارزش کانونی و خط قرمز غربی‌ها را نشانه گرفته بود اما با مذاکرات پشت پرده با جمهوری‌خواهانِ حاکم بر کاخ سفید، جلوی تحریم‌های گسترده را گرفت.
١١. در دوره حیات مائو، دنگ را «خروشچف چین» می‌خواندند. هدف گروه چهار نفره -که همسر مائو هم یکی از آنها بود- تحریک مائو برای طرد این یار قدیمی بود اما مائو، اگرچه صندلی‌های مهم دنگ را از او می‌گرفت اما خوشبختانه او را به عکس دیگران، کاملا از حزب اخراج نمی‌کرد و دنگ را در خوف و رجا نگه می‌داشت.
١٢. دنگ از بانک جهانی برای نگارش نسخه پیشرفت دعوت کرد اما اختیار خود را به دست آنان نداد و بالعکس، تأیید آنان برای شدنی بودنِ تئوری خود (سه برابر شدن تولید ناخالص ملی در طول دو دهه) را گرفت.

دنگ شیائوپینگ: اصلاحات در چین» [Deng Xiaoping and the transformation of China

١٣. دنگ مثل همه رهبران اسطوره‌ای و جریان‌ساز، اسیر تصلب نبود و هر پدیده نامأنوس را به ضدیت با اصول، تفسیر نمی‌کرد اما در عین حال می‌دانست عمده تغییرات، تدریجی است و رفتار پرشتاب، ممکن است نتیجه عکس دهد.
١۴. در پوست اندازی چین، طبیعی است که اشکالاتی رخ بنماید و هزینه،‌ تحمیل شود. هوشمندی یک سیستم آن است که بلافاصله چاره‌جویی کند وگرنه توالی اشکالات، موجی را می‌سازد که می‌تواند سیاست‌های اصلی را غرق کند و بهانه به دست «من می‌دونستم»ها بدهد!
١۵. نیکسون معتقد بود که اگر تنش‌زدایی با چین در دوره‌ی بازها(جمهوریخواهان) به نتیجه نرسد دمکرات‌های مدعی ارزش‌گرایی، هیچگاه به سراغ چنین تابویی نمی‌روند. این کار بزرگ نیکسون بویژه پس از موج غالب مک‌کارتیسم، حاکی از تقدم منافع ملی در سیاست‌گذاری است.

١۶. برخی از بخش‌های‌ خواندنی کتاب عبارتند از: مذاکره دنگ با آمریکایی‌ها که منجر به عادی سازی روابط شد و فریبی که از دولتمردان واشینگتن در خط قرمز چین (توقف فروش تسلیحات به تایوان) خورد، مذاکره او با بانوی آهنین (تاچر) در پس‌گیری هنگ‌کنگ، چاره‌اندیشی برای کنترل تورم ناشی از رشد بالا، زمینه‌ها و جزئیات ماجرای تیان آنمن است.

[کتاب «دنگ شیائوپینگ: اصلاحات در چین» اثر ازرا اف فوگل [Ezra Vogel] با ترجمه میثم مهرمتین و توسط نشر ثالث منتشر شده است.]

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...