تعهد دوگانه | شرق


شاهرخ مسکوب علایقی متنوع داشت و این سبب شده بود که چهره‌ای چندوجهی داشته باشد و کارنامه به‌جا‌مانده از او نیز علایق چندگانه‌اش را نشان می‌دهد. کتاب «شکاریم یک‌سر همه پیش مرگ» که شامل جستارها، گفتارها و نوشتارهایی از مسکوب است که در سال‌های مختلف نوشته شده‌اند، به روشنی نشان‌دهنده چهره چندوجهی مسکوب است. از تحقیقی مفصل درباره ناصرخسرو تا مقاله‌ای درباره شعر متعهد فارسی در دهه‌های سی و چهل و همچنین مقالاتی درباره هنر نقاشی قاجار و مینیاتور و... که در این کتاب گرد آمده‌اند، نشان می‌دهد که مسکوب دغدغه‌ها و علایقی متنوع داشت.

شکاریم یک‌سر همه پیش مرگ شاهرخ مسکوب

حسن کامشاد در ابتدای این کتاب یادداشتی درباره مسکوب و این جستارها و مقاله‌هایش نوشته و به این نکته اشاره کرده که خود مسکوب بیش از هر چیز خود را جستارنویس می‌دانست. کامشاد هم به شخصیت چندوجهی مسکوب اشاره کرده و می‌گوید در این کتاب تلاش شده از دلبستگی‌‌های ادبی و هنری متنوع مسکوب نمونه‌هایی آورده شود.

مسکوب در یکی از جستارهای کتاب با نام «نگاهی ناتمام به شعر متعهد فارسی در دهه سی و چهل» از منظری متفاوت به موضوع تعهد در ادبیات نگریسته است. او برای ورود به بحث، سراغ کنگره نویسندگان ایران رفته که در میانه دهه بیست در انجمن روابط فرهنگی ایران با اتحاد جماهیر شوروی تشکیل شد. این کنگره با حضور هفتادو‌هشت شاعر و نویسنده سنتی و نوگرا، از چهارم تا دوازدهم تیرماه 1325 در محل باغ خانه فرهنگ شوروی برگزار شده بود. دهه بیست، دهه بالندگی ادبیات و هنر مدرن ایران بود و از سوی دیگر این دوره را می‌توان بالنده‌ترین دوره حزب توده ایران هم دانست.

مسکوب برای آنکه نشان دهد چه تصوری در آن دوره در فضای فرهنگی ایران وجود داشته، به سراغ قطع‌نامه کنگره رفته که در آن پیشنهادها یا به قول او «رهنمودهایی» به نویسندگان و شاعران ایرانی داده شده است. مسکوب می‌گوید رهنمودهای این قطع‌نامه تا چند دهه بر روح ادبیات ایران حاکم شد. این قطع‌نامه البته شکل دستوری یا سازمانی نداشت و خود مسکوب نیز به این نکته اشاره می‌کند و می‌گوید رهنمودهای قطع‌نامه کنگره نویسندگان ایران بر روح ادبیات ما حاکم شد، چرا‌که «بیان‌کننده خواست‌های سیاسی و اجتماعی زمانه و مبین انتظاری بود که خوانندگان جوان‌تر از ادبیات و تصوری که اهل قلم از وظیفه خود داشتند و می‌خواستند به گفته شاملو سمندروار در آتش مردم بنشینند و از خاکستر خود باز زاده شوند. افزون بر این، چنین گرایشی با ندای ادبیات مترقی جهان می‌خواند و ساز ما را با آن هم‌کوک و هم‌آواز می‌کرد».

مسکوب می‌گوید پس از گذشت سال‌ها از آن دوره، امروز وقتی به قطع‌نامه کنگره نویسندگان و کلیات آن نگاه می‌کنیم، «معنای حقیقی کلمات و هماهنگی آنها با سیاست وقت شوروی و نهضت چپ ایران روشن‌تر دیده می‌شود». مسکوب با دیدی انتقادی به ادبیات متعهد در دهه‌های سی و چهل، نگاه می‌کند و با تفاوت‌قائل‌شدن میان تفکر سیاسی و ایدئولوژی سیاسی، منظورش را توضیح می‌دهد. از نظر او تفکر سیاسی آن اندیشه یا نظام اندیشه‌ای است که «جوینده» و «پرسنده» است و این را درست برخلاف ایدئولوژی سیاسی می‌داند که به گفته او پاسخ همه مشکلات اجتماعی و غیراجتماعی، مشکلات پیچیده و دیرین آدمی را آماده و آسان در آستین دارد. او معتقد است در دهه‌های سی و چهل «ما اسیر ایدئولوژی سیاسی خاصی بودیم که سیر تاریخ، ساخت و مبارزه طبقاتی و راه پیروزی و رسیدن به شاهراه نجات را به ما یاد می‌داد و همه اینها به ادبیات راه می‌یافت».

مسکوب گونه دیگری از تعهد را در برابر تعهدی که ایدئولوژیک می‌نامد قرار می‌دهد. او معتقد است تعهد ایدئولوژیک ادبیات را در حصاری محدود قرار می‌دهد و او را از تعهدی مهم‌تر دور می‌کند. او می‌گوید تعهد ایدئولوژیک با ساده‌سازی‌های قالبی نویسنده را از مهلکه بزرگی نجات می‌دهد؛ «از خطر اندیشیدن و در قبال تعهدی بزرگ‌تر، نو به نو دل به دریا زدن، از خطر تعهد در قبال خود و جهان، از چگونه در جهان (و به تبع آن در اجتماع) بودن و چگونه خود را در جهان راه بردن یا به زبانی گنگ و مبهم از تعهد در برابر حقیقت که بسیاری از شاعران و نویسندگان چه بدانند و چه ندانند متعهد به آن‌اند. زیرا نوشتن، موضع‌گرفتن در برابر چیزها و کسان، یعنی پذیرفتن و نپذیرفتن و انتخاب‌کردن، یعنی متعهد‌شدن است. و این مستلزم اندیشیدنی پیوسته و انتخاب‌کردنی مدام است و هر انتخابی خطرکردنی دیگر است».

مسکوب می‌گوید ادبیات متعهد دهه‌های سی و چهل ما مثل هرجای دیگری دشوارهای‌ها را ندید و کار را آسان گرفت. تعهدی که مدنظر مسکوب است و نوع نگاه او، به نوعی یادآور نگاهی است که ماکسیم گورکی در آخرین رمانش که ناتمام هم ماند، داشت. «زندگی کلیم سامگین» عنوان رمان چهارجلدی گورکی است که به چهل سال از زندگی جامعه روسیه از 1880 تا 1918 مربوط است. گورکی در این رمان مواجهه‌ای خاص با تاریخ دارد. در روایت رمان، تاریخ نه عرصه‌ای بیرون از زندگی و آدم‌ها بلکه چیزی در پیوند با آنهاست. در اینجا، هم تاریخ است که آدم‌ها را می‌سازد و هم آدم‌ها هستند که تاریخ را شکل می‌دهند. شخصیت اصلی این رمان، کلیم سامگین، نه یک انقلابی تمام‌عیار است و نه یک ضدانقلاب.

در تمام رمان بلند گورکی دوپارگی شخصیت کلیم سامگین پخش شده است؛ او به ضد خودش بدل می‌شود و در آخر به موجودی هزارتکه تبدیل می‌شود. به اعتقاد یورگن روله در کتاب «ادبیات و انقلاب» (ترجمه علی‌اصغر حداد)، گورکی در این رمان به قشری خاص از اجتماع روسیه نظر ندارد، بلکه روایتی از کل مردم روسیه در دورانی خاص به دست می‌دهد. روله می‌نویسد که گورکی در این چهار جلد در واقع با خودش تصفیه‌حساب کرده است. تصفیه‌حساب با دو چهره متضادی که در درون گورکی وجود داشتند: از یک‌ سو گورکی به‌عنوان نویسنده و روشنفکری که وفادار به حقیقت است و از سوی دیگر گورکی به‌عنوان چهره‌ای انقلابی و عضو برجسته حزب. تضاد میان این دو چهره درونی است که هم وضعیت ذهنی گورکی را بحرانی می‌کند و هم موقعیتش در حزب را به خطر می‌اندازد.

بسیاری معتقدند که او در این رمان آخرش، ضمنا تصویری از خودش نیز به دست داده است؛ تصویری البته با رویکردی انتقادی. به‌ عبارتی چهره دوگانه کلیم سامگین می‌تواند نمادی از چهره خود گورکی هم باشد؛ گورکیِ اول به‌عنوان نویسنده‌ و روشنفکری شکاک که به همه چیز با تردید نگاه می‌کند و گورکیِ دوم که عضو حزب است و از این دریچه به جهان می‌نگرد. گورکی آرمان‌گرا و گورکی واقع‌گرا دو سوی یک چهره‌اند و همین دوگانگی است که وضعیت گورکی را بحرانی کرده بود. گورکی در سال‌های پیری‌اش احساس سرخوردگی داشت و از استالین دوری می‌کرد. او اگرچه هیچ‌گاه از آرمان‌های انقلابی‌اش مأیوس نشد، اما نمی‌توانست واقعیت را هم نادیده بگیرد. سرگذشت گورکی و بحران‌های درونی‌اش حکایت بسیاری دیگر از نویسندگان و شاعران سوسیالیست هم‌دوره‌اش بود. حتی بحران گورکی را به نوعی می‌توان بحران انقلاب اکتبر هم دانست؛ انقلابی که در واقعیت شکست خورد، اما ایده‌ها و آرمان‌هایش امروز حتی بیشتر از 1917 استوار و پابرجا می‌نمایند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکل‌گیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب می‌شود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکان‌پذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانه‌های جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمی‌شود ...
از طریق زیبایی چهره‌ی او، با گناه آشنا می‌شود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنه‌های عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت می‌جوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی می‌شوند و به نگاه او واقف‌اند... درباره‌ی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی ساده‌ی بی‌رحمانه‌ای شمردن سخنرانی‌های بی‌شرمانه‌ای ایراد می‌کند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است... ...