بلندپروازی‌های آوانگارد | الف


مجموعه‌داستان «کلاهی که پسِ معرکه ماند» تازه‌ترین اثر محمد کشاورز، نویسنده‌ی معاصر ایرانی است. نویسنده‌ای که آثار پیشینش، مجموعه‌داستان‌های «پایکوبی»، «بلبل حلبی» و «روباه شنی» از سوی مخاطبان و منتقدان با استقبال قابل‌توجهی مواجه شده و جوایزی همچون جایزه گردون، جایزه ادبی اصفهان، جایزه نویسندگان و منتقدان مطبوعات، و کتاب سال ایران را به دست آورده‌اند. کتاب شامل نه داستان به این قرار است: «اصطبل تشریفات»، «اتاق نقاشی»، «وقایع‌نگاری یک ماجرا در دهکده‌ای ملال‌انگیز»، «شاپریون»، «کلاهی که پس معرکه ماند»، «نقطه‌ی سرخ»، «بازی بعدازظهر»، «پول‌بازی» و «مردی که همه چیز داشت».

مجموعه‌داستان کلاهی که پسِ معرکه ماند محمد کشاورز،

«اصطبل تشریفات» از زبان راوی اول شخص روایت می‌شود و پر از خرده‌روایت‌های ریز و درشتی است که در ارتباط‌هایی چندگانه با یکدیگر قرار دارند. نخ تسبیح این ماجراهای به ظاهر بی‌ربط نقشه‌ی حیله‌گرانه‌ای است که از ذهن راوی جوشیده و با دقت بالایی نتایج اتفاقات دومینووار را حدس زده و در نهایت به سرانجام و هدف مورد نظرش رسیده است. داستان در نگاه اول روایت شیطنت‌های ساده‌ی سربازان کم‌سن و سال سربازخانه‌ای است اما کم‌کم خلاقیت‌های ذهن متمرکز و هوشمند راوی رخ می‌نمایانند. داستان در فضایی واقع‌گرایانه اتفاق می‌افتد و آن چه باعث جذابیت آن می‌شود، دقت در پردازش جزییات و چینش دقیق روابط علت و معلولی است.

«اتاق نقاشی» داستان نقاشی به نام مهرداد را روایت می‌کند که در مواجهه‌ای ناگهانی با اقوام و آشنایانی قرار گرفته است که حتی آن‌ها را به خاطر هم نمی‌آورد و اشتیاقی و انگیزه‌ای هم به دیدارشان ندارد. اما مجبور به میزبانی کوتاه‌مدت آنان شده است. همین مهمانان ناخوانده هستند که با ریتمی پرسرعت و تلاشی پیگیرانه، مهم‌ترین مشکل زندگی او را حل می‌کنند. این داستان که در لوکیشن ثابت آپارتمانی می‌گذرد، پر است از تماس‌ها و پیام‌هایی که قاره‌های مختلف را درمی‌نوردند و پرسش و پاسخ‌هایی را رقم می‌زنند که سرانجام مهرداد را به آرزویش می‌رساند.

«وقایع‌نگاری یک ماجرا در دهکده‌ای ملال‌انگیز» از زبان راوی سوم شخصی روایت می‌شود که همراه با ذهن معلم روستای مرجون‌آباد حرکت می‌کند. معلمی که کتابی منتشر کرده است و حال، اهالی روستا قصه‌های کتاب را آیینه‌ی زندگی خود می‌دانند و سر عناد با او گذاشته‌اند. رهبری این انقلاب درون‌روستایی علیه آقامعلم را جوانکی به نام خلیل بر عهده دارد و شخصیتی است که در مقابل نقش اول، قرار می‌گیرد. توصیف حال و هوای روستا و نشان دادن قابلیت تحریک‌پذیری روستاییان با کوچک‌ترین بهانه و دست‌آویز، توان دامن‌زدن به محیط متشنج از سوی روستاییان ساده‌انگار مرجون‌آباد و نمایش قدرت تحلیل و استدلال ضعیف آنان نشان از دید جامعه‌شناسانه و دردآشنای راوی دارد.

«شاپریون» داستانی است که در فضایی رئالیستی رگه‌هایی از فراواقع‌گرایی را به نمایش می‌گذارد؛ پریسا، زنی که در شیراز راننده‌ی تاکسی است، با مسافری عجیب مواجه می‌شود که گلدانی از گلی کمیاب و خاص به همراه دارد. این گلدان همچون زنی اثیری به زندگی هر کسی که وارد می‌شود، نقش شخص ثالثی را در روابط بین دو نفر بازی می‌کند. انسان‌پنداری و جان‌بخشی به این گیاه تا آن جا پیش می‌رود که او را نازلی می‌نامند و همچون انسانی شایسته‌ی تحسین با او برخورد می‌کنند. داستان از نگاه راوی سوم شخص دانای کلی روایت می‌شود و علاوه بر درون‌مایه‌ی بدیع، جغرافیای شهر شیراز، کوچه‌ها و خیابان‌ها و مکان‌های شاخص شهری نیز نقشی مهم در هویت‌بخشی به داستان ایفا می‌کنند.

«کلاهی که پس معرکه ماند» داستان بلندپروازی‌های آوانگارد موسیو ساموئل قاراپت، صاحب جدید سینما مهتاب شیراز است. داستانی که به تنهایی می‌تواند پلاتی کامل و پرجزییات باشد برای رمانی پرفراز و نشیب و خواندنی. در این داستان نیز راوی دانای کل، قصه‌گویی تمام عیار است که هر جا لازم بداند، ترتیب رویدادها را حفظ می‌کند و هر جا که بخواهد، تقدم و تأخر آن‌ها را به آسانی به هم می‌ریزد. هر جا که نیاز باشد، شرح وقایع چنان سریع است که گاه چندین سال در تنها یک پاراگراف جا می‌گیرد و گاه تعلیقی به جا، در بزنگاهی مناسب مخاطب را دچار هیجان و دلهره‌ای شیرین می‌کند.

«نقطه‌ی سرخ» از زبان راوی شاعر‌مسلک و نازک‌طبعی روایت می‌شود که بر اساس عادتی قدیمی و خانوادگی که از پدر به جا مانده، همراه با دو برادرش نوذر و خسرو، به کوهپیمایی و طبیعت‌گردی‌های همراه با شکار پرندگان می‌رود. روح حساس راوی، شکار کبک و خوردن آن را تاب نمی‌آورد و گویی نیرویی پیامبر‌گونه و شفابخش در او می‌جوشد تا مسیر جریان‌ها را از بستر واقعیت به سورئالیسمی محتاط و مایل به رئالیسم جادویی سوق دهد؛ فراواقع‌گرایی غیرمستقلی که مدام از بستر رئالیستی داستان در حال تغذیه است.

«بازی بعدازظهر» داستانی است از زبان راوی سوم شخص و بیانگر رابطه‌ی مثلث‌گونه‌ی شادی با اشکان و ناصر فاریاب. رابطه‌ای انگل‌وار که در چرخه‌ای بی‌پایان باعث تغذیه‌ی هر شخص از عنصر قبلی می‌شود.

«پول‌بازی» داستانی جدید اما تکراری است از سبک شرعی و امروزی پدیده‌ی رباخواری؛ پدیده‌ای که در طی تاریخ اقتصادی جوامع بشری همواره زنده و پویا بوده است اما گاه به ضرورت مصالحی اخلاقی یا قانونی، پنهان و در پسِ پرده‌ای از دروغ و تظاهر انجام شده است.

«مردی که همه چیز داشت» شرح حال دستگیری زندانی غیرمسلمانی است که به دلیل اعتقادات مذهبی‌اش مورد بازخواست و بازجویی‌های مکرر قرار گرفته، اموالش مصادره شده و خانواده‌اش آواره و سرگردان کشورهای دور و نزدیک شده‌اند. اما آن چه به او قدرت ادامه‌ی حیات می‌دهد امیدی است که با دیدن صندل‌های چرمی مرغوبش در او ایجاد می‌شود؛ امید به اثبات حقانیت و باز به‌دست آوردن آن چه که از او به زور ربوده شده است.

اکثر این داستان‌ها در جغرافیای شیراز یا فضاهای شهری و روستایی استان فارس رخ می‌دهند و دوره‌های تاریخی مختلفی را نیز پوشش می‌دهند. این گوناگونی فضاها و زمان‌ها باعث خلق کاراکتر‌های متفاوتی شده است که هر کدام لحن و ادبیات مخصوصی دارند. حتی زبان راوی نیز بر اساس موقعیت‌های زمانی و مکانی از داستانی به داستان دیگر تغییر می‌کند. اما تقریباً در همه‌ی داستان‌ها می‌توان حضور طنز را با قوت و تنوع دریافت. بیشترِ طنز موجود در داستان‌ها از طریق خلق فضاها و اتفاق‌های متناقض، رنگ و معنی می‌گیرد و در واقع آن چه حضور طنز را عینیت می‌بخشد، خلق موقعیت‌هایی دور از انتظار و کاملاً متفاوت با شرایط موجود داستان است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...