آشنایی‌زدایی از زندگی روزمره | اعتماد


به عقیده محمد کشاورز، یکی از کاربردهای ادبیات، تلاش برای آشنایی‌زدایی است. این آشنایی‌زدایی در داستان‌های او در یک بستر رئالیستی و واقع‌گرایانه اتفاق می‌افتد. همه داستان‌های «کلاهی که پس معرکه ماند» از یک سبک و سیاق پیروی نمی‌کنند و در یک فضا یا مکان خاص اتفاق نمی‌افتند. بعضی از آنها در فضای شهری و یک آپارتمان رخ می‌دهند و برخی در روستا و در هر کدام از آنها بخشی از واقعیت برجسته می‌شود.

محمد کشاورز کلاهی که پس معرکه ماند

در روایت محض واقعیت یا واقع‌نمایی، واقعیت زندگی روزمره به‌ صورت عریان پیش روی مخاطب قرار می‌گیرد و همین به ‌نوعی آشنایی‌زدایی منتهی می‌شود. منظور از واقع‌نمایی، واقعیتی است برساخته نویسنده و اساسا کمتر وقتی است که واقعیت محض بدون حذف و اضافه، امکان تبدیل به یک داستان خوب را داشته باشد. ماحصل این واقع‌نمایی به گروتسک یا طنز سیاهی پهلو می‌زند که گرچه در ذات واقعیت تنیده شده، به چشم همه نمی‌آید و کشف و بازتولید آن به زیرکی و نگاه متفاوت نویسنده نیاز دارد. کشاورز داستان طنز نمی‌نویسد. اما رئالیسم حاکم بر فضای داستان‌ها به ‌نوعی گروتسک یا طنز سیاه منتهی می‌شود که با کمی دقت، لابه‌لای رفتار و گفتار همه ما در زندگی روزمره ساری و جاری است و با اراده نویسنده به هر تقلید و برساختی از آن منتقل می‌شود.

هنوز خیلی‌ها داستان‌های بی‌زمان و بی‌مکان را می‌پسندند. داستان‌هایی که خواننده تا پایان کار، اسم شخصیت اصلی را هم نمی‌داند و او را با عنوان «مرد»، «زن» یا نهایتا همین ضمیر «او» می‌شناسد. اما شخصیت‌های داستان‌های کشاورز اسم دارند و غالبا داستان‌شان در شیراز یا حوالی آن اتفاق می‌افتد. گاهی حتی با آدرس دقیق بلوار و خیابان. بدون اینکه نویسنده، خودش را به قالب‌ها و تقسیم‌بندی‌هایی مثل داستان شهری، آپارتمانی، روستایی و امثال آنها محدود کند.

گُل مجموعه، داستان اولش یعنی «اصطبل تشریفات» است که شاید چون در فضای سربازخانه می‌گذرد، من را یاد داستان «پلنگ صورتی را با سوت بزن» از مجموعه «روباه شنی» (1395) همین نویسنده هم می‌اندازد.

«وقایع‌نگاری یک ماجرا در دهکده‌ای ملال‌انگیز» درباره معلم نویسنده‌ای است که داستان‌هایش را با الهام از آدم‌های روستایی که در آن درس می‌دهد، می‌نویسد. اما کتابش بعد از چاپ، به دست یکی از جوان‌های لاابالی روستا می‌افتد و او با خواندن داستان‌های معلم برای مردم روستا و با این بهانه که او با نوشتن زندگی آنها در این داستان‌ها آبروی‌شان را برده، آنها را علیه او تحریک می‌کند.

مهم‌ترین مثال برای دادن آدرس دقیق، همین داستان است. نام شخصیت اصلی این داستان امین فقیری است و مکانی که داستان در آن اتفاق می‌افتد، یکی از روستاهای اطراف شیراز است. اینها در کنار نام داستان، قاعدتا یادآور امین فقیری، نویسنده باسابقه شیرازی و مجموعه داستان معروفش «دهکده پرملال» است و این فرض را پررنگ می‌کند که کشاورز آن را براساس خاطره‌ای از نویسنده همشهری‌اش نوشته است. هرچند هیچ نشانی دال بر این موضوع -مثل تقدیم داستان به او یا اشاره‌ای در پانویس- وجود ندارد. بنابراین این داستان همان اندازه می‌تواند واقعی باشد که می‌تواند برساخته و حاصل تخیل نویسنده باشد.

داستان «کلاهی که پس معرکه ماند» همچنین حال و هوایی دارد. موسیو ساموئل قاراپت که با خرید سینمایی به نام مهتاب و نمایش فیلم‌فارسی‌های پرطرفدار و شایعه‌سازی درباره یکی از ستاره‌های بی‌نام‌ و نشان آنها، پول ‌و پله‌ای به‌هم می‌زند و حتی کمی بعدتر به فکر تولید فیلمی با حضور او به عنوان نقش اول می‌افتد. اما اوضاع براساس پیش‌بینی او جلو نمی‌رود و شهرت سینمایش یک ‌شبه بر باد می‌رود. این داستان هم می‌تواند براساس یک اتفاق واقعی و البته تخیل نویسنده شکل گرفته باشد.

اما همه داستان‌ها چنین حال و هوایی ندارند. پریسای «شاپریون» بین واقعیت و خیال در نوسان است یا فضای واقع‌گرایانه «نقطه سرخ» با تصویر وهم‌آلودی از واقعیت تمام می‌شود.

«پول‌بازی» بیش از همه به خاطره‌ای از خود نویسنده شبیه است. شخصیت اصلی «پول‌بازی» که با زاویه دید اول‌شخص هم نوشته شده، از قضا نویسنده‌ای است که «خودش را بی‌جهت قاتی کاری می‌کند که کار او نیست.» او برای پولدار شدن وارد ساخت‌وساز می‌شود و درنهایت توسط یک نزول‌خوار راهی زندان می‌شود. «مردی که همه‌چیز داشت» هم انگار روایتی است که همان نویسنده درباره یکی از آدم‌های زندان روایت می‌کند. داستانی که اگر کسی اشارات و کنایات جزیی‌اش را دریابد، رنگ و بوی سیاسی و اعتراضی دارد.

داستان‌های کشاورز داستان‌های خوش‌خوانی است با ظاهری سهل و ممتنع و بی‌ادعا. داستان‌هایی که از هر تفرعن و خودنمایی دوری می‌کند و مهم‌ترین هدف نویسنده، روایت یک داستان است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...