محکوم بی‌گناه | الف


صحبت از امیل زولا اغلب یکی از سرآمدان ناتورالیسم در ادبیات فرانسه و جهان را تداعی می‌کند. نویسنده تعدادی از شاهکارهای ادبیات که تعداشان نسبتا زیاد است. از ژرمینال، زمین و آسوموار بگیر تا شکست، سهم سگان شکاری و نانا. آثارش خوانندگان بسیار داشت به‌خصوص نانا که در زمان انتشار غوغایی به‌پا کرد، تا آنجا که مثلا برخی تحمل نداشتند منتظر بمانند همسرشان کتاب را تمام کند، می‌رفتند یک کتاب هم برای خودشان می‌خریدند.

زندگی امیل زولا» [The Life of Emile Zola]

این‌ موفقیت‌ها، تنها یک بُعد از زندگی امیل زولا است که به اعتبار ادبی و شهرت او در میان توده مردم تأکید دارد؛ اما در مورد زولا همه‌چیز به این‌ها ختم نمی‌شود؛ بلکه بُعد دیگری هم وجود دارد که به جایگاه او از منظر تاریخ سیاسی فرانسه و تأثیرش بر شکل‌گیری جریان روشنفکری‌ مرتبط است.

این ماجرا برمی‌گردد به اواخر قرن نوزدهم؛ زمانی که سروان آلفرد دریفوس (افسری یهودی‌تبار از ارتش فرانسه) متهم به خیانت شد و حکم تبعید او صادر شد. یهودی بودن او و رواج احساسات ضدیهود در جامعه فرانسه در این ماجرا بی‌تأثیر نبود. مدتی بعد با اینکه مدارکی برای اثبات بی‌گناهی او پیدا شد؛ اما دولت تمایلی برای تجدیدنظر در دادرسی نداشت. اینجا بود که امیل زولا وارد میدان شد و با نوشتن نامه‌ای خطاب به رییس جمهوری فرانسه، این حق کشی را محکوم ‌کرد. نامه او با تیتر «من متهم می‌کنم...» در یک روزنامه‌ منتشرشد و هنگامه‌ای در محافل گوناگون آن روزگار به‌پا کرد. این نامه سرآغاز صف‌بندیِ موافقان و مخالفان زولا (درباره دادرسی مجدد ماجرای دریفوس) دربرابر هم شد.

در هر دو گروه چهره‌هایی معروف حضور داشتند. صف مخالفان را اغلب ضد یهودها و چهره‌های فرهنگی و سیاسی محافظه‌‌کار تشکیل می‌‌دادند. نویسنده بزرگ و نثرنویس شاخص فرانسوی آن سال‌ها، موریس بارس هم در کنار آن‌ها بود. بارس عقیده داست، اهمیت ندارد که دریفوس واقعاً مجرم است یا نه؛ دادرسی مجدد برای امنیت ملی فرانسه تبعاتی داشت که باید از آن صرف نظر می‌شد.

اما زولا و کسانی که به حمایت از دریفوس برخاسته بودند، نظری دیگر داشتند. آن‌ها به دریفوس به‌عنوان انسانی نگاه می‌کردند که بی‌گناه در حال قربانی شدن بود. بسیاری از هنرمندان، اساتید دانشگاه و دانشجویان در صف حامیان ایده‌ی زولا قرار داشتند. این گروه در مقاله‌ای که در همین زمان از سوی جریان مخالف، به‌عنوان انتلکتوئل‌ (روشنفکر) نامیده شدند. این نام روی آن‌ها ماند و نقطه عزیمت جریانی شد که امروزه به‌عنوان جریان روشنفکری از آن یاد می‌شود.

آنچه در بالا آمد مشکلات بسیاری برای زولا در پی داشت. او که آثارش را نهادهای رسمی کلیسایی تکفیر کرده بودند، حالا با جرم علیه امنیت ملی نیز روبه‌رو شده بود که زمینه‌ساز تبعید ناگزیر او به انگلستان شد که البته بعد‌ها با بازگشتی قهرمانانه همراه بود.

این ماجرا که یکی از مهم‌ترین فصول زندگی امیل زولا را تشکیل می‌دهد، در هالیوود دستمایه‌ ساخت یک فیلم در ژانر زندگی‌نامه‌ای قرار گرفته است. این فیلم با عنوان «زندگی امیل زولا» در سال ۱۹۳۷ توسط ویلیام دیترله کارگردانی شد و سه جایزه اسکار هم دریافت کرد.

با اینکه ماجرای دریفوس بخش عمده فیلم را تشکیل می‌دهد اما نویسندگان فیلم‌نامه به زندگی امیل زولا از چند دهه قبل‌تر و از روزگار رابطه دوستانه‌اش با پل سزان نقاش می‌پردازند.

ماجرای فیلم به‌طور عمده در فرانسه‌ی اواخر قرن نوزدهم می‌گذرد. امیل زولا که نقش او را پل مونی بازی می‌کند، پس از ملاقات با همسر دریفوس، به این نتیجه می‌رسد که او به ناحق متهم به جاسوسی شده است. زولا در دفاع از دریفوس نامه‌ای خطاب به رئیس‌جمهوری وقت فرانسه منتشر می‌کند که هیاهویی به‌پا می‌کند که درنهایت به تبعیدش به انگلستان می‌انجامد و...

تصویری که فیلم از این ماجرا و فرانسه آن دوره ارائه می‌کند بسیار هالیوودی‌ست، همان‌گونه انتخاب پل مونی به‌عنوان بازیگر نقش زولا (بدون کمترین شباهتی به او، صرفاً به دلیل اینکه ستاره معروف کمپانی برادران وارنر است)، چنین حسی را تداعی می‌کند. به‌هرحال این فیلم نزدیک به پانزده سال در فرانسه و بخش‌های فرانسوی‌زبان کانادا اجازه نمایش پیدا نکرد!

کتاب «زندگی امیل زولا» [The Life of Emile Zola] که با ترجمه همایون نوراحمر توسط نشر قطره منتشرشده است، فیلم‌نامه‌ای است که دستمایه ساخت همین فیلم قرارگرفته است. فیلم‌نامه‌ای که از تولیدات نظام استودیویی آن روزگار هالیوود بود و از این منظر، به دلیل نوع نگاه حاکم بر فیلم به مذاق فرانسوی‌ها خوش نیامد.
این فیلم‌نامه بر اساس کتاب «زولا و زمانه‌اش» [Zola and his time] اثر ماتیو جوزفسن [Matthew Josephson] توسط سه فیلم‌نامه‌نویس (هینس هرالد، گزاهر کزک و نورمن رایلی رین) نوشته شده است.

انتشار این فیلم‌نامه، در قالب کتاب ازجمله آن مواردی‌ست که به دلایل درون‌متنی و برون‌متنی به مقدمه‌ای نیاز دارد که اطلاعات لازم را به خواننده ارائه دهد تا با ذهنی روشن، خواننده‌ی متنی باشد که پر از ارجاعات تاریخی به ماجرای دریفوس است. چنین مقدمه‌ای حداقل می‌توانست آن‌قدر روشنگری داشته باشد که در هنگام تنظیم شناسنامه کتاب از آن به‌عنوان نمایشنامه یاد نشود! از سوی دیگر حداقل انگشت‌شمار معرفی‌هایی که درباره این کتاب نوشته‌شده نیز از آن به‌عنوان نمایشنامه یاد نمی‌کردند. آن‌هم فیلم‌نامه‌ای که نویسندگانش در متن آن به حرکت‌های دوربین و اندازه برخی شات‌ها نیز اشاره‌ کرده‌اند.

گذشته از این ماجرا اثر حاضر فیلم‌نامه‌ای خواندنی ست هم به این لحاظ که به دوره‌ای کمتر پرداخته‌شده از زندگی زولا اشاره دارد و هم اینکه نکات آموزنده‌ای به لحاظ روشن شدن رویکرد هالیوودی در روزگار قدرت استودیوهای فیلم‌سازی دارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...