علی علیه السلام نه تنها حق انتقاد را از دیگران نمی گرفت بلكه ترغیب می كرد كه از من انتقاد كنید... معاویه همه‌ی كوشش اش این است كه مردم را بسازد آنچنان كه برای او مفید باشد؛ چشم و گوش بسته... به یزید توصیه می كند مردم شام را نگهداری كن، نگذار ملتهای دیگر با اینها خلط و آمیزش یابند كه در این صورت «تغیّرت اخلاقهم» . این تغییر اخلاق جز به خود آمدن مردم شام و باز شدن چشمشان نیست، جز آزادی و خروج از اطاعت كوركورانه نیست.



ما در تاریخ می خوانیم كه علی علیه السلام نه تنها حق انتقاد را از دیگران نمی گرفت بلكه ترغیب می كرد كه از من انتقاد كنید، می فرمود: لا تخالطونی بالمصانعة و لاتظنوا بی استثقالاً فی حق قیل لی (قریب به این مضمون- رجوع شود به نهج البلاغه خطبه‌ی 214)* و همین روش سبب شد كه گروهی از خوارج طغیان كنند و حق چون و چرا برای خود در امر حكمیت و قرآن به نیزه كردن قائل شوند، گو اینكه در اثر كج فهمی سوء استفاده كردند.

ولی علی ترجیح می دهد كه سربازش چشم و گوش بسته و دارای انضباط كوركورانه نباشد و این اصل پرورش اسلامی محفوظ بماند ولو اینكه منجر به شكست سیاسی خیالی او بشود زیرا پیروزی مسلكی و هدفی او را در برداشت. ولی معاویه همه‌ی كوشش اش این است كه مردم را بسازد آنچنان كه برای او مفید باشد؛ چشم و گوش بسته، شتر نر را از ماده تشخیص ندهد، روز چهارشنبه را به جای جمعه بپذیرد و بعد محرمانه پیغام دهد كه به علی بگویید با سربازانی «انضباطی» به جنگ تو خواهم آمد كه چهارشنبه را به جای جمعه می پذیرند، شتر نر را به جای شتر ماده می گیرند. به یزید توصیه می كند مردم شام را نگهداری كن، نگذار ملتهای دیگر با اینها خلط و آمیزش یابند كه در این صورت «تغیّرت اخلاقهم» . این تغییر اخلاق جز به خود آمدن مردم شام و باز شدن چشمشان نیست، جز آزادی و خروج از اطاعت كوركورانه نیست.

روش تربیتی علی(ع) یا معاویه | مرتضی مطهری یادداشتهای استاد

مبنای تربیت اسلامی: آگاهی و انتخاب، نه انضباط كوركورانه
چرا امام حسین علیه السلام در شب عاشورا اصحابش را مرخص كرد و گفت: «انتم فی حل من بیعتی» و به آنها گفت دشمن هم به شما كاری ندارد، پس شما هم از ناحیه‌ی دوست و هم از ناحیه‌ی دشمن آزادید؟ برای اینكه نمی خواست كوچكترین اجباری در كار باشد ولو اجبار یك بیعت، ولو اجبار یك رودرواسی؛ می خواست راه خود را در كمال بصیرت و آگاهی انتخاب كنند.

از همه بالاتر اینكه چرا رسول خدا در كارهای عمومی كه دستوری از وحی الهی نداشت با اصحاب مشورت می كرد، آرای آنها را محترم می شمرد، به آنها شخصیت می داد، آنها را عملاً وادار می كرد كه فكر كنند (هركس كه طرف مشورت قرار گیرد احساس مسؤولیت می كند و طبعاً فكر خود را در اطراف كار به جولان درمی آورد) و حال آنكه برای هیچ كس به اندازه‌ی رسول خدا زمینه‌ی ساختن ابزار بلااراده از انسان میسر نبود؟ برای اینكه تربیت اسلامی نه براساس ساختن موجودات بی انتخاب، بی فكر، آلی و ابزارصفت، وسیله هویّتی، نوكرماهیتی بود بلكه براساس رشددادن شخصیتها بود.
...

* [... آنسان كه با جباران سخن مى گويند، با من سخن مگوييد و از من پنهان مداريد آنچه را از مردم خشمگين به هنگام خشمشان پنهان مى دارند. نيز به چاپلوسى و تملق با من آميزش مكنيد. و مپنداريد كه گفتن حق بر من گران مى آيد. و نخواهم كه مرا بزرگ انگاريد، زيرا هر كه شنيدن حق بر او گران آيد، يا نتواند اندرز كسى را در باب عدالت بشنود، عمل كردن به حق و عدالت بر او دشوارتر است... فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ، وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ. نهج البلاغه. ترجمه آیتی. خطبه 216]

یادداشتهای استاد مطهری. جلد دوم‏ . تعلیم و تربیت اسلامی. ص: 179

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...