روابط متقابل زردشتیان و مسلمانان... ادبیات پیشگویانه با ایجاد مشابهتهایی میان تولد و زندگینامهی محمد[ص]، زردشت و شاهان ایرانی برقراری روابط اجتماعی میان دو گروه را آسانتر کرد... پیروزی مسلمانان تجلی لطف خداوند توصیف میشد و هر شکست زردشتیان گامی به سوی آخرالزمان... از مهمترین علل مسلمان شدن زردشتیان: ایمان خالصانه به اسلام، باور به اینکه پیروزیهای اعراب اعتبار اسلام را تأیید میکند، بهدست آوردن آزادی(اسیران)، تهدید به مرگ، انگیزههای مالی و اجتناب از پرداخت خراج
زردشتیان و مسلمانان در سدههای نخست اسلامی | دورنما
جمشید کرشاسپ چوکسی [Jamsheed Kairshasp Choksy] (متولد ۱۹۶۲، بمبئی) از استادان برجستهی ایرانشناسی و مطالعات دین زردشتی است. او در ۱۹۹۱ دکتری خود را در رشتهی «تاریخ و ادیان خاورنزدیک» از دانشگاه هاروارد دریافت کرد و از ۱۹۹۳ در دانشگاه ایندیانا مشغول به تدریس و پژوهش است. چوکسی در پژوهشهایش به توسعهی جوامع فرقهای در آسیا و خاورمیانه میپردازد و رویکردهای بینرشتهای همچون انسانشناسی، باستانشناسی و سکهشناسی را بهکار میگیرد.
از آثار او میتوان به «شر، خیر، جنسیت: سویههای زنانه در تاریخ دینی زردشتی» (۲۰۰۲)، «پاکی و آلودگی در دین زردشت: غلبه بر شر» (۱۹۸۹) و «ستیز و سازش: زردشتیان مغلوب و مسلمانان غالب در جامعهی ایرانِ نخستین سدههای اسلامی» [Conflict and cooperation Zoroastrian subalterns and muslim elites in medieval] (۱۹۹۷) اشاره کرد. گزارش پیشرو بر مبنای ترجمهی فارسی این اثر به همت نادر میرسعیدی (۱۳۸۱) است.
چوکسی در این کتاب روابط متقابل زردشتیان و مسلمانان را از نخستین برخوردهای آنها در طول سدهی نخست هجری تا اواخر سدهی هفتم هجری بررسی میکند. او به تأثیر عوامل مختلف اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و حتی جغرافیایی توجه میکند تا بتواند تصویری دقیق از فتوحات و گسترش اسلام در ایرانشهر ارائه دهد. او معتقد است چنین تحولی به شکلی کاملاً تدریجی روی داده و انگیزههای افراد و طبقات مختلف جامعه در مناطق مختلف ایرانشهر در آن تأثیرگذار بوده است.
کتاب چهار فصل و یک نتیجهگیری دارد: «از جدال تا همزیستی»، «نقش ادبیات پیشگویانه»، «شیوههای تغییر دین»، و «نوسازی روابط اجتماعی و اقتصادی». نویسنده در هر فصل، با بررسی انتقادیِ اَسناد و منابع تاریخی اسلامی و زردشتی در کنار شواهد باستانشناختی میکوشد به نظریهای دربارهی نحوهی تعامل دو گروه زردشتی و مسلمان و تغییر تدریجی دین در نقاط مختلف ایرانشهر بپردازد و عوامل مختلف مؤثر بر این تغییر را توضیح دهد.
چوکسی در فصل اول کتاب میکوشد با توصیف چگونگی شروع جنگها، مقاومت، شکست یا پیروزی ایرانیان، و چگونگی پایان درگیریها در نقاط مختلف ایرانشهر روشن کند که این فرایندها چه تأثیراتی بر شکلهای بعدی همزیستیِ خصمانه یا دوستانه داشته است. در بررسی حوادث این دوران، او هم به برخی منابع اسلامی اشاره میکند و هم منابع زردشتی و دیگر وقایعنامهها را بهکار میگیرد و البته میکوشد نسبت به همهی آنها رویکردی انتقادی داشته باشد. او در توصیف فتوحات نوعی دستهبندی مکانی به کار میگیرد و رویدادهای مربوط به تسخیر ایرانشهر طی نُه دهه را در همۀ نواحی غرب و مرکز و شمال و شرق روایت میکند.
چوکسی ابتدای رخنهی مسلمانان را از غرب، یعنی عراق، در زمان ابوبکر در سال ۶۳۲م/۱۳ق میداند، سپس به توصیف پیشروی مسلمانان در مرکز اشاره میکند و در پایان به شمال و شرق میپردازد. با پایانِ دوران این حملات، مسلمانان بر سراسر ایرانشهر و ماوراءالنهر حکومت میکردند و از آن به بعد روابط میان مسلمانان بهعنوان طبقهی حاکم و زردشتیان به عنوان اکثریت جمعیت تحت استیلا شکل میگیرد. او معتقد است ستیز، همکاری و همزیستی میان این دو گروه سه شیوهی کلی داشت که هر کدام خاص نواحی جغرافیایی ویژهای بودند: در عراق، خوزستان، آذربایجان و سیستان همزیستی سازگارانه بهسرعت شکل گرفت؛ در فارس، کرمان و خراسان (هستهی مرکزی و تاریخیِ ایرانشهر) پشتیبانی از مسلمانان کمتر بود اما بدگمانی اعضای دو گروه بهتدریج کاهش یافت؛ در نواحی مرزی دریای خزر و ماوراءالنهر روابط همواره خصمانه بود و این ستیز دائم مانع همکاری مردم مغلوب و غالب میشد.
با وجود پایداری زردشتیان در این مناطق، پیروان دین بومی در نهایت نتوانستند مسلمانان را بیرون برانند چراکه رهبری چنین نهضتهایی برعهدهی سران زردشتیای بود که چون مجریان بهرهکشی تحتسلطهی بیگانه بودند دیگر نمیتوانستند مردم را بسیج کنند. در چنین شرایطی، زردشتیان به روایتهای پیشگویانه و آخرالزمانی پناه بردند که شرح مفصل آن در فصل بعدی کتاب آمده است.
در فصل دوم، چوکسی ابتدا از دلایل رویآوردن زردشتیان به ادبیات پیشگویانه سخن میگوید، سپس تأثیر متقابل اندیشههای زردشتی و اسلامی دربارهی پایان دنیا و همینطور شباهتهایی میان سیرهی پیامبر و زردشت را بررسی میکند. او معتقد است پیروزی نظامی اعراب بر ایرانیان شکل جدیدی از ادبیات هر دو گروه را پدید آورد که در آن ترکیبی از عقاید زردشتی و اسلامی و علوم ایرانی و عربی این دو جامعه را به هم پیوند میداد.
در ادامه، چوکسی چندین نمونه از پیشگوییهای اسلامی و زردشتی دربارهی آیندهی سیاسی جامعه میآورد تا نشان دهد که چگونه روایات آمیختهای که دو گروه را به گذشتهی مشترکشان پیوند میداد به زردشتیان کمک کرد تا فرمانروایی و فرهنگ اسلام را بپذیرند. او اشاره میکند که دیدگاههای مشابهی در سراسر منطقه، حتی بین یهودیان و منداییان، رواج یافت که قدرت فزایندهی مسلمانان و توسعهی اسلام را مقدمهای برای ظهور منجی و بخشی از نقشههای خدای خود میدانستند.
نقش دیگرِ ادبیات پیشگویانه این بود که با ایجاد مشابهتهایی میان تولد و زندگینامهی محمد[ص]، زردشت و شاهان ایرانی برقراری روابط اجتماعی میان دو گروه زردشتی و مسلمان را آسانتر کند. از نظر چوکسی، هرچند محتمل است که هر دین به طور مستقل نمادهای همانندی به وجود آورده باشد، بیشتر احتمال دارد که بعد از مواجههی اعراب با ایرانیان زندگینامههای بزرگان اسلام با افسانههای زردشتی ترکیب شده باشد. به این ترتیب، مسلمانان از برخی حکایات ایرانی استفاده کردند تا زندگینامهی مقدس اسلامی را تکمیل کنند و از سوی دیگر این اشتراکها در زندگی محمد[ص] و زردشت این پیامآور عرب را در نگاه ایرانیان برحق جلوه میداد.
ادبیات پیشگویی ومکاشفهی آخرالزمانی توانست با تفسیر رویدادهای مربوط به انسان و نظام جهان به شرایطی که دو جامعه را از هم جدا میکرد پایان دهد؛ چراکه پیروزی مسلمانان تجلی لطف خداوند توصیف میشد و هر شکست زردشتیان گامی به سوی آخرالزمان بود. در نتیجه، رواج این ادبیات گروش جامعهی ایران به دین جدید را آسان کرد بهطوریکه بخش بزرگی از جامعهی زیردست بهتدریج در گروه مسلط جذب شد.
در فصل سوم، چوکسی به بررسی شیوهی گروش ایرانیان به دین اسلام میپردازد. از نظر او، میزان و انگیزهی گرویدن به اسلام بنا بر مکان جغرافیایی، روابط میان فاتحان و مغلوبان، و طبقهی اجتماعی تفاوت داشته است. او روند گروش ایرانیها به اسلام را امری تدریجی میداند که در قالب سه مرحله رخ داد: مرحلهی نخست یا دورهی فتوحات در قرن اول هجری؛ مرحلهی دوم مسلمان شدن مردم در مناطق شهری از قرن دوم تا چهارم هجری؛ مرحلهی سوم گسترش اسلام در مناطق روستایی از قرن چهارم تا هفتم هجری.
به نظر میرسد در سدهی اول تعداد اندکی از ایرانیان داوطلبانه و با انگیزهی درونی به اسلام گرویدهاند. هنگامیکه فتوحات اعراب در پایان سدهی نخست خاتمه یافت، فقط بخش کوچکی از ایرانیان مسلمان شده بودند و اکثریت همچنان از دین زردشتی پیروی میکردند. بیشترِ این نومسلمانان نظامیان ایرانی بودند که به علل سودجویانه مانند سهیمشدن در غنایم یا حفظ نقش خود در امور سیاسیِ جامعهی جدید به اسلام گرویدند. در مجموع، چوکسی با بررسی موارد مختلف گروش به اسلام در این دوره، این دلایل را برای تغییر دین ذکر میکند: ایمان خالصانه به اسلام مانند ایمانی که سلمان حس کرد، باور برخی زردشتیان به اینکه پیروزیهای اعراب اعتبار اسلام را تأیید میکند، بهدست آوردن آزادی بعد از شکست در جنگ و اسارت، فشار خارجی مثل تهدید به مرگ، انگیزههای مالی و اجتناب از پرداخت خراج.
در قرن دوم هجری، تغییر برخی شرایط اجتماعی منجر به تغییر دین گسترده در شهرها و اغلب در نواحی پیرامون پادگانهای اعراب شد. در این مناطق، زردشتیان و مسلمانان مجبور بودند در امور دنیوی با هم ارتباط مستقیم داشته باشند. تغییر دین ایرانیان در نخستین سدههای اسلامی بر مبنای خدا یا پیامبری که برای مردان و زنان و کودکان وعظ کند، قرار نداشت بلکه اسلام آوردن زردشتیان به واکنشهای فردی و جمعی نسبت به بحرانهای سیاسی، اجتماعی، فردی یا هواخواهانه مربوط میشد. چوکسی تغییر دین زردشتیان شهرنشین را در همان سه ناحیهی جغرافیایی که پیشتر مشخص کرده بود، بررسی میکند.
در عراق، خوزستان، آذربایجان و سیستان اغلب پذیرش داوطلبانهی اسلام بهدلیل اشتیاق به آزادی فردی را شاهدیم. اسیران جنگی، که به طبقات بالای جامعۀ ایران تعلق نداشتند، درمقابلِ آزادی از بردگی اسلام آوردند. در عراق، انگیزههای اقتصادی نیز در پذیرش دین جدید مؤثر بودند: حفظ دارایی و اشتغال برای روستاییان، بازرگانان، و دبیرانی که به حومۀ بصره، کوفه، واسط و بعدها بغداد مهاجرت کرده بودند. بهعلاوه، رواج سکههای اموی و عباسی در این دوره واسطهای برای تبلیغ مشروعیت اسلام شدند. عامل مؤثر دیگر در این نواحی فعالیتهای مبلغان اسلامی در بین خانوادهها و طایفههای ایرانی بود. البته گاهی تحقیر نومسلمانان و موقعیت زیردست آنان باعث انزوای آنها و کُندی سیر گروش به اسلام میشد، اما در مقابلِ این رفتارها، چوکسی به نهضتهای برابریطلبانهی مرجئه و شعوبیه هم اشاره میکند که هرکدام به طریقی بر پیوستن ایرانیان بیشتری به جامعهی اسلامی تأثیر گذاشتند.
در مناطق مرکزی ایرانشهر، که در آنها اجتماعات شهری زردشتیان طی سدههای اول و دوم پرشمار بودند، زردشتیان با تدوین قانوننامهها و تحلیلهای انتقادی دربارهی اسلام بر دین خود پایداری کردند. چوکسی آمار گروش به اسلام را اینگونه بررسی کرده است که نامهای ایرانیای که در آغاز یک سلسلهنسب در آثار شرححالنگاری یا همان «طبقاتِ» اسلامی میآیند نام نخستین فرد هر خاندان است که اسلام آورده است. بنا بر آمار سال ۱۳۲ هجری، یعنی سال به قدرت رسیدن عباسیان، حدود هشت درصد از شهرنشینان ایران مسلمان بودند. روشن است که اسلام در سدهی دوم در داخل سکونتگاههای بزرگ جای پای ثابتی به دست آورد و در اواخر سدهی چهارم استیلای خود بر شهرها را کامل کرد.
چوکسی فرایند تغییر دین در ماوراءالنهر و شهرهای ایرانشهرِ آن سوی رود جیحون را با عنوان «امتناع شدید» توصیف میکند. زردشتیان ماوراءالنهر به طور دائم تحت فشار بودند تا مسلمان شوند و از مرزهای شرقی خلافت حفاظت کنند. علاوه بر اعتقاد راسخ به دین زردشتی، دو عامل دیگر از توسعهی اسلام در ماوراءالنهر جلوگیری کرد: اول، از دستدادن درآمد جزیه در صورت مسلمان شدن زردشتیان و دیگری اینکه تغییر اعتقادات اغلب به معنای قطع روابط اجتماعی فرد نومسلمان با جامعهی قبلیاش بود. گروههای مسلمان هم هنوز بیثبات بودند و پیوستن به آنها نوعی قمار بود.
در مناطق روستایی، دین جدید و جامعهی رو بهرشدِ مسلمانان فقط در مناطقی که کاملاً در اطراف شهرها واقع بودند استیلا داشت. در روستاها، شاید به علت تراکم جمعیت، نفوذ اسلام به دلیل اِعمال فشارهای اجتماعی و مالی زردشتیان محدود شده بود و اکثریت جمعیت روستایی زردشتی مانده بودند. مثلاً در فارس یا کرمان زردشتیان موفق شده بودند در میان جمعیت روستایی دین و دارایی خود را چندین دهه حفظ کنند چراکه طبقۀ دهقان (دِهگان) روستاییان را از نصایح واعظان اسلامی برکنار نگه میداشتند. روستاهای آذربایجان و روستاهای ساحل دریای خزر در دیلم، طبرستان و گرگان نیز تا اوایل سدهی سوم به روی مسلمانان بسته بود. دور از دسترس بودنِ جغرافیایی و استقلال سیاسی دو علت اصلی عدم موفقیت اسلام در آن نقاط بود. با این حال و بهرغم تلاشهای موبدان زردشتی برای ممانعت از ارتداد زردشتیان، از سدهی چهارم تا هفتم میزان فزایندهی پذیرش اسلام در نواحی روستایی در سراسر جامعهی ایران سرانجام قدرت محلی را به دست جامعۀ مسلمانان داد.
اضمحلال آتشکدهها و هیربُدستانها از یکسو و تأسیس مسجدها و مدرسهها از سوی دیگر طی دو دورهی اسلام آوردن شهرنشینان و روستاییان نشانگر تحکیم جامعهی مسلمان و اضمحلال تدریجی جامعهی زردشتی است. چراکه با کمشدن شمار زردشتیان شهرنشین، این جامعه پایگاه اقتصادی خود را از دست داد، حمایت مالی از روحانیان و پرداخت صدقات برای پشتیبانی از نهادهای دینی کاهش یافت، و در نتیجه افراد کمتری به پیشهی روحانیت میپیوستند و پرستشگاهها احتمالاً بهعلت فقدان پرستشگران برای نگهداری آنها تعطیل شدند. این تحول نیز در مناطق مختلف با سرعتهای متفاوتی رخ داد. درحالیکه در شهرهای عراق ساخت مسجد و زیارتگاه بهسرعت افزایش یافت، در مناطق مرکزی و شرقی برقراری نهادهای اسلامی و زوال نهادهای زردشتی سیر کندتری داشت.
فصل چهارم به بررسی روابط اجتماعی و اقتصادی زردشتیان و مسلمانان در دورهی جدیدی اختصاص دارد که مسلمانان اندک اندک در اکثریت قرار میگیرند. شیوههای مالیاتگیری، عضویت در جامعه، قوانین رفتاری، روابط تجاری و قوانین و اعمال فردی و جمعی از موضوعاتی است که نویسنده آنها را بررسی میکند. او توضیح میدهد که چگونه روابط درهمتنیدهی مسلمانان و زردشتیان در یک جامعه بر تدوین قوانین دینی در هر گروه تأثیر میگذاشت. رهبران دین زردشتی کوشیدند قوانین شرعی خود را بر رابطهی پیروانشان با مسلمانان حاکم کنند اما این تلاشها به دلیل عوامل اجتماعی و اقتصادی خنثی شد. البته بیشتر زردشتیان به سادگی جذب عُرف اسلامی نشدند بلکه با تعدیل معیارهای رفتاری مسلمانان آن را پذیرفتند. در نتیجه، حتی هنگامیکه عرف اجتماعی ایرانی در محیطهای زردشتی از اعتبار افتاد، بسیاری از اجزای آن با ارزشهای اسلامی ترکیب شد و تمدن اسلامی در ایرانشهر آمیزهای از جنبههای اسلامیِ عرب و زردشتیِ ایرانی بود. البته برخی مرزهای اجتماعی، مانند احکام تحریم ازدواج و فرزندخواندگی پیش از دین، بدون تغییر باقی ماندند.
در طول فرآیند تغییر دین، جامعهی زردشتیان ایران تا حد اقلیتی بیاهمیت کاهش پیدا کرد. با روشنشدن پیامدهای این ارتباط، زردشتیان شروع به مهاجرت به غرب هندوستان کردند. زردشتیانی که برجا ماندند، به نقاط دوردست فارس و کرمان نقلمکان کردند تا از سلطهی سیاسی، هدایت دینی و روشهای اجتماعی و اقتصادیِ تحت اختیار مسلمانان دور باشند. از سوی دیگر، سلطهی مسلمانان عرب برای خود آنها هم هزینه داشت. ایجاد ساختار جدید به معنای از هم پاشیدن گروههای قبیلهای و از بینرفتن هویت عربی بود. البته این هزینه ارزش پرداخت را داشت، چراکه با از بینرفتن مرزهای نژادی و فرقهای و پیوند میان فاتحان عرب و اتباع ایرانی، تمدن اسلامی بهوجود آمد و جاودانه شد.
در نهایت میتوان گفت چوکسی در این کتاب با استفاده از منابع زردشتی در کنار منابع اسلامی کوشیده است تصویری تا حد ممکن واقعی از فرایند تغییر دین در نواحی مختلف ایرانشهر به مخاطب ارائه کند. این تصویر با ایدهی غالب و رایج اسلامی مبنی بر اینکه در سرزمینهای فتحشده مردم مغلوب بهسرعت و داوطلبانه به اسلام میگرویدند مطابق نیست. از سوی دیگر، با تصویر منتقدانی که گسترش اسلام را نتیجهی قدرت شمشیر اعراب میدانستند نیز هماهنگی ندارد. او با پرهیز از این روایتهای عام و کلی میکوشد با تحلیلهای مبتنی بر عوامل اجتماعی و اقتصادی فرایندهای واقعی را با ذکر جزییات در هر منطقهی جغرافیایی و در میان طبقات مختلف مردم تبیین کند.