کتاب «سر به هوا» روایتی از زندگینامه شهید سرلشکر خلبان عباس اکبری به قلم اکرم الف‌خانی منتشر شد.

سر به هوا» روایتی از زندگینامه شهید سرلشکر خلبان عباس اکبری به قلم اکرم الف‌خانی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایرنا، کتاب سربه هوا روایتی از زندگینامه شهید سرلشکر خلبان عباس اکبری است. او اول مهر سال ۱۳۳۲ در روستای ابرجس قم به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم در زادگاهش گذراند و در سال ۱۳۵۱ به استخدام نیروی هوایی در آمد. با آغاز جنگ تحمیلی ضمن انجام سورتی‌های مختلف پرواز شامل بمباران نیروهای زمینی دشمن و پوشش هوایی مناطق غرب و جنوب غرب از جمله خلبانانی محسوب می‌شد که همواره آماده انجام خطرناک‌ترین ماموریت‌ها بودند.

او سرانجام در ۲۸ تیر سال ۱۳۶۷ پیش از عملیات مرصاد هنگام بازگشت از ماموریت بمباران بخشی از تاسیسات کرکوک، مورد اصابت گلوله‌های پدافند هوایی عراق قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکر این شهید والامقام، پس از ۱۳ سال مفقودی در مرداد سال ۱۳۸۱ در قم تشییع و در گلزار شهدای علی بن جعفر (علیه السلام) به خاک سپرده شد.

این شهید دانش‌آموخته آمریکا و انگلیس بوده به کشور برمی‌گردد و در هشت سال جنگ فعال بوده و کارنامه درخشانی دارد. او در عملیات مهم اچ۳ که فیلمی هم از آن ساخته شده جزو تیم پروازی بوده و دقیقا یک روز بعد از پذیرفته‌شدن قطع‌نامه در خاک عراق هواپیمای ایشان را می‌زنند. شهید عباس اکبری بعد از قبول قطعنامه و در عملیات مرصاد به شهادت رسید.

قسمتی از متن کتاب
آسمان روشن می‌شد؛ نه با خورشید و ماه و ستاره‌ها، با روشنایی‌هایی که ترسناک بودند، که بیشتر دلهره می‌انداختند توی دل آدم. پدافندهای هوایی، گلوله‌های ریز و درشت توپ و موشک و ضدهوایی را به هوا می‌فرستادند. صدام گفته بود: « جوجه کلاغ‌های ایرانی جرئت ندارند جلسه سران غیر متعهد را به هم بزنند.»
و عباس دوران گفت گفته بود:« نوک تیز جوجه کلاغ‌های ایرانی بهت امون نمیده.»
عباس دوران از تعلیق برگشته بود؛ همانطور که به عباس اکبری خبر داده بودند برگردد.
عباس دستش را از استانبولی بیرون اورد، نهال درخت سیبی که کاشته بود را رها کرد و برگشت. سوال نکرد که چرا و چه شد. می‌دانست که پرونده‌سازی‌ها دروغ است، برگشت و لباس پروازش را پوشید.

جنگ شرع شده بود. دوماهی می‌شد که عباس دوران، وسط خاک عراق هواپیمایش را کوبیده بود به ساختمان جلسه سران غیر متعهد بغداد و دیگر برنگشته بود. عباس اکبری هم دانست که مادرش روز تلخ و کشداری را در انتظار خواهد ماند. خبر عباس دوران را که شنیده بود، با خودش گفته بود:« این چه رفتنی بود؟ حداقل می‌ذاشتی یه تیکه از بدنت برای خانواده‌ت برگرده. من برم مثل تو نمی‌رم‌ها!» و قبل از اینکه اشکش به پهنای صورتش جاری شود، خودش را جمع و جور کرده بود. (صفحه ۱۳۹ و ۱۴۰)

کتاب سر به هوا نوشته اکرم الف‌خانی در ۲۷۷ صفحه، شمارگان هزار نسخه و با قیمت ۹۵ هزار تومان توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...