طاهره مهری | ایبنا


اگر جراحان قلب در دهه ۱۹۶۰ مقامی شبه خداگونه داشتند بخشی از دلیلش این بود که تعدادشان خیلی کم بود؛ شمار خاصی قادر و حاضر بودند در کار عضوی مداخله کنند که از قدیم جایگاه روح دانسته می‌شد. امروزه نزدیک به پنجاه مرکز جراحی قلب فقط در انگلستان وجود دارد و هر ملت پیشرفته‌ای صدها جراح کاملاً آموزش دیده دارد. اکنون جراحان در کار قلب به‌مانند دیگر عضوهای بدن دخالت می‌کنند. کتاب «ماجرای قلب؛ تاریخ قلب انسان از رهگذر یازده عمل جراحی» [The matter of the heart: a history of the heart in eleven operations thomas morris] تألیف تامس موریس [Thomas Morris] با ترجمه ماندانا فرهادیان از سوی نشر مان به طبع رسیده است.

تامس موریس [Thomas Morris] در کتاب «ماجرای قلب» [the matter of the heart: a history of the heart in eleven operations thomas morris]

ماندانا فرهادیان که سابقه ترجمه کتاب‌های تاریخ علم را در کارنامه خویش دارد، در خصوص این کتاب به خبرنگار ایبنا گفت: من عمدتاً روی کتاب‌های علمی‌ای کار می‌کنم که برای همگان نوشته شده‌اند؛ کتاب‌هایی که علم را به میان مردم می‌آورند و به درک بهتر موضوعات علمی کمک می‌کنند. در این میان هم کتاب‌های تاریخ علم جایگاه خاصی دارند.

وی افزود: کتاب «ماجرای قلب» هم تاریخ علم و تاریخ جراحی قلب محسوب می‌شود، هم مقدار زیادی دانش درباره ساختار قلب و کارکرد آن به‌دست می‌دهد. زمانی که ترجمه این کتاب از طرف نشر «مان» به من پیشنهاد شد، درنگ کردم، چون رشته تحصیلی من فیزیک بود و در ادامه کنجکاوی‌هایم به مطالعه روی علوم اعصاب هم رسیده بودم. اما حوزه قلب برایم جدید بود. برای بررسی کتاب شروع به خواندن آن کردم. از همان فصل‌های اول شیفته کتاب شدم، بس که موضوع را در عین اینکه ساده و بسیار قابل‌فهم ارائه داده بود، تاریخ و ماجراهایش را هم بسیار جذاب و هیجان‌انگیز بازگفته بود. داستان‌های پی‌درپی از جرات و جسارت دانشمندان و جراحانی که سعی می‌کردند جان انسان‌ها را نجات دهند. آدم‌های گاه دانا، گاه شجاع، گاهی حتی خودخواه و جاه‌طلب که در نهایت زندگی همه ما را دگرگون کردند.

فرهادیان بیان کرد: در کار نوشتن کتاب‌های علمی برای همگان هم دانش (در حد تخصص) لازم است و هم هنر می‌طلبد. همه نویسندگانِ کتاب‌های علمی برای همگان حتی اگر دانش آن را هم داشته باشند، لزوماً هنرش را ندارند. توماس موریس در این سبک نویسندگی هنرمند است، روایت‌های تاریخی را مثل ماجراهای کارآگاهی هیجان‌انگیزی نقل می‌کرد که زمین گذاشتن کتاب برایم ناممکن می‌شد.

وی با بیان اینکه قلب عضوی از بدن است که همه ما با آن سروکار داریم، گفت: حال یا زمانی خودمان مشکل پیدا می‌کنیم، یا می‌بینیم که عزیزان و اطرافیانمان دچار بیماری‌های آن شده‌اند. به نظرم اصطلاحات مربوط به قلب و درمان‌های آن از جمله اصطلاحاتی هستند که در جامعه زیاد شنیده می‌شوند. فکر کردم که اگر داستان‌های این کتاب اینقدر برای من مهم است، خیلی احتمال دارد که توجه سایرین را هم جلب کند. این کتاب فرصت خوبی بود تا اطلاعات مفید به‌وجهی جذاب به جامعه رسانده شود. این بود که ترجمه‌اش کردم و سپاسگزار نشر «مان» هستم که آن را به من معرفی کرد و به زیباترین وجهی منتشرش کرد.

مترجم کتاب «ماجرای قلب» افزود: هر فصلی از کتاب با داستانی شروع می‌شود که بازتابی از یکی از عمل‌های جراحی مهم است. روند بازگفتن تاریخ یک روند خطی نیست، از زمان حاضر ممکن است به روزگار بسیار قدیم برود و در طی روایت اینکه جراحان چگونه دانششان را کسب کردند، دوباره به عصر حاضر برسد. یکی از جنبه‌های جالب کتاب «ماجرای قلب» هم همین است که در تاریخ عقب و جلو می‌رود تا نشان دهد این عمل قلبی که در قرن بیستم انجام می‌شود، سرمنشأش شاید حتی به قرن پانزدهم هم رسیده باشد.

ماندانا فرهادیان بیان کرد: کتاب «ماجرای قلب» نشان‌دهنده تلاش بشر است که چطور از زمانی که فکر می‌کرده اصلاً نمی‌شود به قلب دست زد به جایی رسیده که آن را از بدن آدمی بیرون می‌آورد و در بدن آدمی دیگر می‌گذارد. یا حتی در فکر آن است که ماشینی مصنوعی به‌جایش بگذارد.

وی در ادامه گفت: بشر، قلب را قدسی و والاترین عواطف انسانی را به آن منسوب می‌دانست. در همه فرهنگ‌ها عبارت‌های زیادی هستند که با کلمه دل و قلب منظور را می‌رسانند؛ مثلاً در زبان خودمان هنوز هم از دل‌شکسته، دل‌پسند، دل‌انگیز، دل در گرو کسی داشتن و … استفاده می‌کنیم. از آن روزگاری که قلب چنین جایگاهی داشت تا به امروز راه خیلی زیادی طی کرده‌ایم. اینکه آدم‌های شجاعی جرئت به خرج دادند تا با این عضو درگیر شوند، آن را ترمیم کنند و در آن دستکاری کنند، یکی از بلندپروازی‌های موفقیت‌آمیز بشر است.

به این نکته توجه کنید که وقتی قلب مصنوعی را برای اولین بار در بدن انسانی گذاشتند، همسر آن فرد از او پرسید: «آیا هنوز هم می‌توانی مرا دوست داشته باشی؟» یعنی این نگاه به قلب خیلی با این نگاه تفاوت داشت که قلب فقط یک عضله است که خون را به تمام بدن می‌رساند. قرن‌ها طول کشید تا بشر از ترس به نزدیک شدن به قلب، به پیوند قلب رسید و در این مسیر جایگاه قلب و نگاه انسان به آن در حد نهایت دگرگون شد. این روند نه فقط یک روند فکری، بلکه نشاندهنده جسارت آدمی است در ارتباط با چیزی که زمانی آن را دست‌نیافتنی و دست‌نزدنی می‌دانست، اما به سراغش رفت، چالش‌هایش را پذیرفت و به قول معروف آن را رام خودش کرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...