مجسمه‌ساز و سنگ‌تراش اهل سوریه است که با بهره‌گیری از سنگ‌های «جبل صافون» سوریه، دست به خلق آثاری زده که بنا به گفته خودش نماد وضعیت ملت اوست... جایگاه رب‌النوع «حدد»، یکی از مهمترین خدایان سوریه باستان به شمار می‌رود... این سنگ‌ها امانت پیشینیان هستند... اولین الفبا را آنان به انسان‌ها اعطا کردند... دختربچه­‌ای روستایی به نام «راما» در آرزوی رسیدن به سرزمینی که در آن خبری از بمب و مرگ بی‌گناهان نباشد


خواستِ رسیدن به آینده | الف


«جاده سنگی صلح» [Stepping stones : a refugee family's journey] از آن دسته کتاب‌هایی است که تصاویر آن باعث خلق داستانش شده‌اند؛ درست مانند قطعه‌ای موسیقی که ابتدا آهنگساز آن را می‌سازد و بعد به ترانه‌سُرا می‌سپرد تا شعری هم‌نوای آن بسُراید.  «مارگریت روزز» ­[Margriet Ruurs] نویسنده‌ی هلندی مقیم کانادا که تا کنون آثار زیادی را برای گروه‌های سنی کودک و نوجوان نوشته، داستان این کتاب را بر اساس آفرینش‌های هنری نزار علی بدر نوشته است.

جاده سنگی صلح» [Stepping stones : a refugee family's journey] مارگریت روزز» ­[Margriet Ruurs]  نزار علی بدر

نزار علی بدر، مجسمه‌ساز و سنگ‌تراش اهل سوریه است که با بهره‌گیری از سنگ‌های «جبل صافون» سوریه، دست به خلق آثاری زده که بنا به گفته خودش نماد وضعیت ملت اوست. او آثارش را بعد از خلق و عکاسی از بین می‌برد تا بتواند به وسیله‌ی همان سنگ‌ها اثری جدید بسازد و عرضه کند. نزار علی بدر با استفاده از سنگ‌های «جبل صافون» قصه زندگی سخت روزانه مردم کشورش را زیر آتش جنگی چندساله، مهاجرت دسته‌جمعی، مرگ و سرگردانی را به نمایش می‌گذارد. «جبل صافون» با نام محلی «الجبل الأقرع» 50 کیلومتر با لاذقیه فاصله دارد و جایگاه رب‌النوع «حدد»، یکی از مهمترین خدایان سوریه باستان به شمار می‌رود؛ خدایی که مردم سوریه‌ی باستان آن را می‌پرستیده‌اند.

جاده سنگی صلح» [Stepping stones : a refugee family's journey]

نزار علی بدر کارهایش را منتسب به اوگاریت می‌داند. اوگاریت سرزمینی باستانی در سوریه است که ویرانه‌های آن در تپه‌ای باستانی واقع در استان ساحلی لاذقیه کشف شد. این شهر نماد تمدن بشری است که اهالی سوریه معتقدند اولین الفبا را آنان به انسان‌ها اعطا کرده‌اند. اوگاریت در یک کیلومتری کرانه دریای مدیترانه واقع شده و جامعه‌ای «باسواد» بوده که با دنیای خارج ارتباط داشته است. نزار علی بدر می‌گوید کارهایش را با امانت‌داری منتشر می‌کند. او معتقد است این سنگ‌ها امانت پیشینیانش، اوگاریت‌ها هستند و کسی جز او در دنیا نمی‌تواند چنین مجموعه‌هایی بسازد؛ زیرا عشق او به سنگ‌های صافون بی‌حد و مرز است.

جاده سنگی صلح» [Stepping stones : a refugee family's journey]

آثار بدر با استفاده از این سنگ‌ها کشتن و ویرانی در سوریه امروز و همچنین عشق، دوستی، خانواده و بچه‌ها را نیز به تصویر می‌کشد. بدر کارهایش را جز برای پنج هزار دنبال‌کننده‌اش در فیس‌بوک در هیچ نمایشگاهی به فروش نمی‌گذارد. او به گفته‌ی خودش فقیر و بیکار است ولی سرمایه‌اش را ابتکارها و ریشه‌اش در خاک سوریه می‌داند. کارهایی هنری که پر معنا و از نمودهای بقا و مقاومت است.

جاده سنگی صلح» [Stepping stones : a refugee family's journey]

آنچه مارگریت رورز بر اساس آفرینش‌های بدر نوشته موجب تکمیل این آثار خلاقانه و پدید آمدن کتابی متفاوت شده است. رورز در این اثر با زبانی شاعرانه، به بیان روایتی درباره‌ی پناه‌جویان سوری پرداخته است. صدها هزار زن و مرد و کودکی که برای فرار از جنگ، زادگاه خود را ترک کرده و با آرزوی رسیدن به سرزمینی که در آن خبری از بمب و مرگ بی‌گناهان نباشد، به راه افتادند و چه بسا که در این مسیر جان خود را از دست دادند. راوی ماجرا، دختربچه­‌ای روستایی به نام «راما»ست که از ابتدای کتاب زندگی خانواده‌ی کوچک خود را برای مخاطب شرح می­دهد. او از خاطره‌ی بیداری هر صبح در خانه و بازی در مزرعه‌ی آفتابگردان و قصه‌­های زیر درخت پرتقال تعریف می‌کند تا جنگ و تغییر زندگی و کمبود غذا و ترک سرزمین. کتاب، توصیف رنج‌­ها و جملاتی درباره‌ی آخرین شب اقامت در خانه است.

جاده سنگی صلح» [Stepping stones : a refugee family's journey]

اهمیت صلح هیچ‌وقت بر کسی پوشیده نیست و بدون آرامش ناشی از صلح تداوم زندگی بشر غیرممکن است. لازمه‌ی داشتن دنیایی بهتر پرورش انسان‌هایی است که با خود و دنیای خود در صلح باشند. در روزگاری که ناظر جنگ‌ها و حق‌کشی‌های بسیار و شاهد کم‌رنگ‌شدن صلح و عدالتیم، تلفیق هنر تصویرگر و نویسنده و مترجم برای انتقال صحیح پیام صلح به کودکان و نوجوانان جهان کاری سخت و بسیار ارزشمند است. از سوی دیگر آموزش امیدواری در زندگی به کودکان نیز در شرایط کنونی این جهان آشفته از اهمّ سرفصل‌های زندگی است. به ویژه برای کودکانی که در شرایط تشویش و اضطراب ناشی از اخبار جنگ و عدم آرامش و صلح زندگی کرده یا می‌کنند، چنین کتابی پیام‌آور امید در سخت‌ترین مسیرهای زندگی است.

جاده سنگی صلح» [Stepping stones : a refugee family's journey]

کودکان همیشه پیش از گشودن یک کتاب جدید آماده‌ی رویارویی با جهان تازه‌ای که تصویرگر برایشان ساخته و پرداخته هستند. آنها سپس متن را می‌خوانند تا با شرح و تصویر کتاب را به هم بیامیزند و با آن همراه و همدل شوند. آنان اغلب به تصویرهای تکراری یا نزدیک به شیوه‌ی نقاشی خودشان توجه چندانی ندارند و تقلید چیزی را که خودشان بر آن چیره و مسلط‌اند از بزرگترها نمی‌پذیرند. اینکه تمام آموزه‌های لازم و مفاهیمی چون صلح و امید را بتوان از طریق تصاویری بکر و خاص و به یاد ماندنی به کودک آموخت ویژگی کتاب «جاده سنگی صلح» به شمار می‌رود.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«بالاخره به آینده‌مان رسیدیم. همسایگان جدیدمان با آغوش باز از ما استقبال کردند. صدایشان را می‌شنیدم اما نمی‌فهمیدم که چه می‌گویند. وقتی لبخندشان را دیدم معنی حرف‌هایشان را هم فهمیدم. آنها می‌گفتند: "پیش ما بمانید! اینجا جنگی نیست. شما در امانید. کنار ما بمانید!" آنها هر چه داشتند را با ما قسمت کردند. لباس، غذا و حتی یک عروسک نو.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...