«رجّ رجاء» داستانی جذاب از دهه پنجاه با محوریت کوتای ۲۸ مرداد توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد.

رج رجاء لیلا قربانی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این کتاب داستان جوانی است که درست صبح کودتای بیست و هشت مرداد پا به جهان می‌گذارد. دوران خوش کودکی‌اش هنوز به نوجوانی نرسیده که خیانت پدر مرحومش خیلی زود دست به گریبان او می‌شود. خداداد و مادرش جورکش این ننگ می‌شوند و آوارۀ خانه‌های استیجاری جنوب شهر...

هنوز دهه دوم زندگی خداداد به آخر نرسیده است که نشان الوات جنوب شهری تهران عقبۀ اسمش مهر می‌شود.

«رجّ رجاء» نمونه زندگی آدم‌هایی است که پیشتر از انقلاب طعمه دست نشانده‌های حکومتی می‌شوند. اما خیلی زود در ورق خوردن روزهای تلخ تاریخ پهلوی، زیر چکمه‌های مخملی دنیاپرستان له می‌شوند.
فضای داستان مربوط به دهه پنجاه است. ترسیم فضای زندگی الوات جنوب شهری تهران، ادبیات دهه‌ای است که چندان آشنای دهه سومی‌ها و بعدی‌هایش نیست؛ اما روانی بیان اصطلاحات و تعابیر، کمی که که پیش می‌رود از مشقت‌اش می‌کاهد.

در برشی از کتاب می‌خوانیم:
خون قرمز را پای ریز خون سیاه کردن، حلال است...
آنها می‌گویند؛ اولا… سرخ و سفیدش توفیری نمی‌کند..
حالا یک کودتا و کودتاچی هم زمانه بزاید این وسط…؛ اما خون سیاه جریان سیّال رگ‌های ابر قدرتی است که هرگز نباید بایستد.. الباقی اضافات است و بس...

«رج رجا» داستان قربانیان خاموش کودتای ۲۸ مرداد دهه پنجاه است که به قلم لیلا قربانی در قطع رقعی و ۲۲۶ صفحه به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشته‌اند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم می‌شدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار می‌کردند ...