پیرِ محافظه‌کار لیبرال | اعتماد


کشف نکردن سبک خاص یک فرد یعنی از دست دادن سه چهارم معنای کنش‌ها و گفته‌هایش. (مایکل اوکشات)

نشرگام نو کتاب «درآمدی بر مایکل اوکشات» [Michael Oakeshott : an introduction] نوشته پل فرانکو [Paul Franco] را با ترجمه روان محسن میرزازاده روانه بازار نشر کرده است. کتاب از 6 فصل مجزا شمال نوای اوکشاتی، اید‌ه‌آلیسم، فلسفه سیاسی، عقل‌باوری، گفت‌وگوی نوع بشر و انجمن مدنی تشکیل شده است. ابتدا باید گفت به صورت جداگانه ‌باید به ترجمه اوکشات در ایران، تاثیرات و حد و حدود جریان‌سازی‌اش نگاه کرد. حتی میزان درک بی‌واسطه مترجم از اوکشات و ضرورت‌ این ترجمه به قدری اهمیت دارد که در یک معرفی ساده نمی‌توان نتیجه را تعیین کرد.

درآمدی بر مایکل اوکشات» [Michael Oakeshott : an introduction] پل فرانکو [Paul Franco]

در اولین برخورد با این کتاب یک سوال اساسی به ذهن مخاطب می‌رسد: چگونه ممکن است یک فیلسوف نظریه‌پرداز، محافظه‌کار نیز بشود؟ و محل اصابت فلسفه اوکشات در این زمانه آیا می‌تواند کشورهای شرقی باشد؟ مایکل اوکشات همان فیلسوف سیاسی است که اواخر عمر خود را در تنهایی و دور از دغدغه‌های شهری در کلبه‌ای روستایی گذراند و طبقه متوسط را متعصبین بر امنیت و نظم و مالکیت می‌دانست. حضور و زندگی او در کشور انگلستان باعث دو اتفاق در فلسفه او شد. اول اینکه استقلال فکری خود را حفظ کرد و دوم اینکه بین مختصات سیاسی اندیشه خودش و مختصات جغرافیایی انگلستان فاصله‌گذاری کرد. اما آیا همین‌ها باعث شد که محافظه‌کار قلمداد شود؟

با محافظه‌کار بودن او مخالفتی نیست. اما با مایکل اوکشاتی طرف هستیم که صفت محافظه‌کاری را در جهان فلسفه سیاسی بیشتر از اندیشمند بودن به دوش می‌کشد و این سوال‌انگیز است. به هر حال وجود این مرد لیبرال غیرقابل انکار است هر چند مخالفین و موافقین بسیاری داشته باشد. اینکه نمی‌توان به صورت خالص او را فیلسوف سیاسی برشمرد به خاطر این است که ملاحظات او در بستر فلسفه اتفاق می‌افتد. جهان اندیشه او به 4 بخش تقسیم می‌شود: علم، عمل، تاریخ و فلسفه. او در تبیین تجربه، استدلال خود را دارد و انحراف آن را به سمت علم رد می‌کند. چراکه معتقد است در چارچوب هیچ مقوله فکری نمی‌توان تجربه انسانی را درک کرد.

موضوع دیگری که ذهن مخاطب را درگیر می‌کند این است که علم و عمل و تاریخ به ناچار به فلسفه نزدیک شده‌اند ولی اوکشات این تمایل را انحراف می‌نامد.«در تجربه و وجوه آن، صورت‏های مختلف تجربه- تاریخ، علم و عمل- چونان انتزاع‏هایی از کل انضمامی تجربه هستند. اوکشات به این وسوسه‏ هـگلی دچار نشد که درجه‏ واقعی انتزاع هر صورت را تعیین کند و در نتیجه آنها را در یک پایگاه منطقی سامان دهد. با این‏ حال، او صورت‏ها را چیزی برخلاف کل انضمامی تجربه که فلسفه آن را دنبال می‌کند، دانست و آنها را متناقض و بی‏ربط یافت. صورت‏ها از جایگاه انضمامی فلسفه صرفا از پیگیری جهان کاملا انضمامی تجربه منحرف شده‏اند بنابراین باید از آنها دوری گزید؛ یا آنها را رد کرد.» (صفحه 209 –گفت‌وگوی نوع بشر)

در اینکه پایه‌های فکری او هگلی است، شک نداریم اما چون انسان مدنظر اوکشات برساخته عصر جدید است پس او ‌باید مهندسی شده‌تر به سوژه انسان معاصر نگاه کند. این دقت بیش از حد اوکشات نیز در محافظه‌کار دیده شدن او نقش بسزایی داشته است. باید بگوییم سامان دادن به محافظه‌کاری مدرن امریکایی به همراه لویی اشتراوس و جولان دادن در روزنامه‌ها در زمان حمله امریکا به عراق نیز باعث شد که او را عالیجناب خاکستری نیز {به اشتباه} بنامند. اینکه او شاید دموکراسی را انسانی‌تر از آن می‌دانست که به زور وارد کشوری سنتی مانند عراق شود نیز او را در تیررس مخالفین قرار داد.

اما در رابطه با این کتاب سوالات بی‌شماری به ذهن مخاطب هجوم می‌آورد. ما در نهایت با متن ترجمه شده طرف هستیم پس بیراه نیست اگر بگوییم که بیش از معرفی این کتاب نیاز به مصاحبه و نشست پیرامون اندیشه اوکشات داریم. چه بسا الگوسازی‌های او همسو با وضعیت اندیشه سیاسی امروز ما نیز باشند. به قول فرانکو محافظه‌کاری او نوعی محافظه‌کاری گیرا و پاسخگو در زمانه ماست و این از قاموس فکری اوکشات دور نیست چراکه او نیز مانند هگل فلسفه را دستور کاری می‌داند برای حل و فصل امور و روشن کردن تکلیف و کیفیت جهان. «من با تمرکز بر فلسفه‏ سیاسی اوکشات نشان خواهم داد که چگونه [این فلسفه] در میان انواع محافظه‏کاری، نوعی محافظه‏کاری بسیار گیرا و مناسب شرایط کنونی ما را با نظریه‏ لیبرالیسم (در معنای موسع آن) چفت‏وبست می‌کند به‌ طوری ‏که از دیگر نظریه‌های معاصر به ‏لحاظ ژرفا، پیچیدگی‏ و تخیل فلسفی پیشی می‌گیرد. من در عین ‏حال خویشتن را به فلسفه‏ سیاسی اوکشات محدود نمی‌کنم و دیدگاه‌های مهم و اصلی‏تر او را در فلسفه، تاریخ، هنر، دین و آموزش باز می‏بینم. تبیین اندیشه‌های او در باب این بخش‌های غیرسیاسی، تجربه‏ انسان بسیار مهم است زیرا اوکشات نوعی فلسفه‏ سیاسی را وسواسانه شرح می‌دهد که در آن سیاست نه والاترین چیز بلکه فقط شرط ضروری جهت تحقق بنیادین است». (صفحه 10)

همچنین او پروژه روشنگری را ناکام ارزیابی می‌کند. چراکه روشنگری بر مبنای علم پیش می‌رود و کل اندیشه انسانی را نمی‌توان با علم اندازه‌گیری کرد. از سوی دیگر افراد جامعه را بدون هدف واحد در کنار هم می‌بیند که تحت امر یک قانون واحد زندگی می‌کنند. این پراکندگی حضور انسان در جامعه گویا نقایصی دارد که اوکشات این اشکالات را با مخاطب خود به اشتراک می‌گذارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...