پیام حیدرقزوینی | شرق


«هزار حكایت و هزار عبارت عرفانی» تازه‌ترین كتابی است كه بهاء‌الدین خرمشاهی منتشر كرده و آن‌طور كه از عنوان كتاب برمی‌آید، این اثر نه تصحیح بلكه انتخاب و گردآوری بیش از هزار حكایت و هزار عبارت از متون عرفانی فارسی یا ترجمه‌شده به فارسی است. كتاب با گزیده‌ای از «دستورالجمهور»كه به احوال و اقوال بایزید بسطامی مربوط است شروع می‌شود و با گزیده‌ای از «نفحات‌الانس» جامی به پایان می‌رسد. به‌عبارتی كتاب با عصر بایزید و حلاج (قرن سوم و چهارم هجری قمری) شروع می‌شود و تا پایان قرن نهم و عصر جامی پیش می‌آید. منابع مورد نظر كتاب در این دوره زمانی موردنظر، هشتادوشش اثر عرفانی بوده است و كتاب‌ها بر اساس ترتیب سنوی یعنی تاریخ وفات صاحبان آثار آمده‌اند. شهاب‌الدین و عارف خرمشاهی از همكاران بهاء‌الدین خرمشاهی در این كتاب بوده‌اند و آن‌ها هشتادوشش منبع موردنظرشان در این كتاب را از میان صد اثر انتخاب كرده‌اند. معیار آن‌ها در انتخاب آثار و نیز انتخاب عبارات و حكایات هر اثر، آسان‌یاب‌بودن حكایت‌ها و عبارت‌ها بوده است و آثار دیریاب در كار آن‌ها كنار گذاشته شده است. به مناسبت انتشار این کتاب با بهاء‌الدین خرمشاهی گفت‌وگو كرده‌ایم:

هزار حكایت و هزار عبارت عرفانی بهاء‌الدین خرمشاهی

«هزار حكایت و هزار عبارت عرفانی» تازه‌ترین كتاب منتشرشده شماست كه در آن گزیده‌ای از آثار منثور عرفانی را گردآوری كرده‌اید. چرا تصمیم به انتشار گزیده‌ای از نثر كهن عرفانی گرفتید؟
کتاب «هزار حكایت و هزار عبارت عرفانی» حاصل یك كار جمعی است و ما در آن مجموعه‌ای از گفتارها و حکایت‌های کوتاه عرفانی را گرد آورده‌ایم. من از سال‌های دور با متون عرفانی سروكار داشته‌ام. آدم در طول عمرش گاه عبارتی می‌خواند که هیچ‌گاه رهایش نمی‌کند، تاجایی که آن عبارت بعضی‌ وقت‌ها، اگر نه برای همه عمر، اما برای مدتی طولانی در ذهنش کاری و کارا می‌شود و باقی می‌ماند. در طول سال‌های رفته از عمرم، بسیاری از عبارت‌ها و جملات عرفانی، این وی‍‍ژگی را برایم داشته‌اند و شاید انتشار «هزار حكایت و هزار عبارت عرفانی» پاسخی است به دغدغه‌ای كه همواره داشته‌ام. نکته‌ای ضروری در مورد این کتاب وجود دارد و آن این‌که ما در گزینش حکایت‌ها و عبارت‌های عرفانی، تمایلات صوفیانه و خانقاهی نداشته‌ایم و البته تصوّف موضوعی است كه می‌تواند جداگانه مورد ارزیابی قرار گیرد؛ اما کار ما در این كتاب ارتباطی با این موضوع نداشته است. روزگار ما به درد بی‌معنایی دچار است و شاید صدهزار چاره برای این درد وجود داشته باشد. ما با گردآوری عبارت‌ها و حكایت‌های عرفانی در این كتاب می‌خواستیم یكی از صدها هزاران چاره را پیدا كنیم. یا شاید می‌خواستیم درد گم‌شدن معنا را علاج کنیم و معنای گمشده را پیدا کنیم و البته قصدمان هرگز این نبوده كه بگوییم چاره دردهای این روزگار در صوفی‌شدن است. از طرف دیگر روزگار ما، روزگار کم‌بودن فرصت‌ها و کاسته‌شدن تمرکزخاطرها است و کوتاه‌بودن جملات کتاب فرصت زیادی برای خوانده‌شدن نمی‌خواهد.

تصوف و عرفان گاه به یك‌معنا تلقی شده‌اند، به نظرتان مهم‌ترین تفاوت این دو در چیست؟
بله، گاهی تصوف و عرفان را مترادف گرفته‌اند؛ اما اگر بخواهیم دقیق شویم باید بگوییم كه این دو از هم متفاوت‌اند. پیش‌تر من مقاله‌ای نوشته‌ام با عنوان «فرار حافظ از تصوف و پناه او به عرفان» که در آنجا دراین‌باره توضیح داده‌ام. تصوف بیشتر به شریعت و سیروسلوک خانقاهی گرایش دارد، اما عرفان آن عطر عاشقانه‌ای است که ما از بوییدن گل‌های شریعت و طریقت حس می‌کنیم. زیبایی‌شناسی عرفان بیشتر از شریعت است و به ‌تعبیر دکتر شفیعی‌کدکنی، عرفان نگاه زیبایی‌شناسانه به دین است. خاطرم هست كه پنجاه سال پیش که من در دانشکده ادبیات درس می‌خواندم، مرحوم عیسی سپهبدی به ما زیبایی‌شناسی درس می‌دادند. ایشان در کلاس کتاب «عبهرالعاشقین» را درس می‌دادند كه اثری عرفانی است و جزو منابع انتخابی ما در این کتاب هم بوده است. عرفان یکی از راه‌ها یا شاهراه‌های دست‌یافتن به حقیقت است و روزگار ما روزگاری است که به معنویات کمتر توجه می‌شود. یکی از اهداف ما در این كتاب این بوده که توجه به معنویات عمیق‌تر و دقیق‌تر شود و به واسطه آثار عرفانی راه به راهرو نشان داده شود. خیلی وقت‌ها یک «آنی» به انسان دست می‌دهد، یک بیداری ناگهانی بسیار کوتاه که در عرفانِ ذن بودیسم هندی به آن ساتوری می‌گویند. مثل بیداری خود بودا؛ او پای درختی نشسته بود و یک‌دفعه صاعقه‌ای معنوی به او زده شد و سپس او تا اعماق حقیقت را دید و بعد از او پیروانش به دنبال این هستند که ببینند آن حقیقت چه بود. بسیاری از عبارت‌ها و حکایت‌های عرفای ما چنین ویژگی‌ای دارند و خواننده را تا مدت‌ها درگیر می‌کنند.

شما در این كتاب بر اساس چه شیوه‌ای به انتخاب آثار عرفانی دست زدید؟
ما میراث بزرگی از عرفان داریم و روزگاری طولانی، من هم مثل خیلی دیگر از خوانندگان میراث عرفانی‌مان، تحت تأثیر حکایت‌ها و عبارت‌های کوتاه این آثار بوده‌ام. ما برای تدوین این كتاب، صد اثر عرفانی شاخص را انتخاب كردیم. آثاری كه عمدتا در دسترس هستند و غالب علاقه‌مندان به ادبیات كلاسیك و عرفان آن‌ها را می‌شناسند. پس ما از ابتدا به دنبال آثار مجهول و عجیب‌و‌غریب نبودیم. از میان صد کتابی که انتخاب کرده بودیم، آثاری را به خاطر زبان عجیب‌و‌غریب‌شان کنار گذاشتیم؛ برای اینکه دیدیم مدام باید قلاب باز کنیم و کلمه‌به‌کلمه و سطر‌به‌سطر معنایش را توضیح دهیم. این کتاب شامل حکایات و عبارات بزرگان عرفان ما در یک بازه زمانی هفتصدساله است و تمام آثار شاخص این دوران مدنظر ما بوده است.

نقطه شروع كتاب قرن سوم هجری و آثار بایزید بسطامی و حلاج است. آیا پیش از این ما نثر عرفانی شاخصی نداشته‌ایم؟
نه، پیش از قرون سوم و چهارم اثر قابل توجه دیگری وجود ندارد و حلاج و بایزید آغاز این مسیر هستند. بایزید در سال 261 قمری فوت می‌کند و حلاج هم در سال 309 و این دو شروع آثار عرفانی ما هستند. ما در این کتاب با آثار این دو آغاز كردیم و تا جامی یعنی تا پایان قرن نهم پیش آمدیم. از قرن نهم به بعد، حکایت‌ها تکرار می‌شود و اسم‌ها عوض می‌شود و مخلوط می‌شود و اشتباه پیش می‌آید و در عمل ناشدنی بود که بعد از این دوران صاحبان اصلی عبارت‌ها و حکایت‌ها را پیدا کنیم. پس تصمیم گرفتیم تا جایی که جاده هموار است و به خارزار نرسیده است پیش برویم.

آیا صد اثری که مدنظر شما بوده‌اند مهم‌ترین منابع عرفان منثور ما هستند؟
بدون شک. البته از بین این صد کتاب، چهار یا پنج کتاب آن قدر زبان پیچیده‌ای دارند که به اصطلاح نوک مته را می‌شکنند و اصلا نمی‌شود به آنها نفوذ کرد. کاش این کتاب‌ها به عربی بودند و ترجمه می‌شدند، چون در زبان عربی نمی‌توانستند به این دشواری باشند. این آثار آمیزه‌ای از عربی و فارسی هستند و فارسی عجیب‌و‌غریبی هم دارند. با این‌حال ما سعی کردیم هیچ منبع مهمی را از دست ندهیم.

مهم‌ترین آثاری که به دلیل دیریاب‌بودن و زبان دشوارشان از کتاب بیرون ماندند چه آثاری هستند؟
یک سلسه کتابی که به طور کلی کنار گذاشته شد، آثار یا شرح‌هایی بود که بر آثار ابن‌عربی نوشته شده است. این آثار دیریاب‌اند و نثر سنگینی دارند و غالبا ترجمه هستند و ترجمه‌های غیرروشنی هم دارند. ما به این دلایل این دست کتاب‌ها را به طور کلی کنار گذاشتیم. حتی می‌خواستیم کتاب «رشف‌النصائح الایمانیه و کشف‌الفضائح الیونانیه» را نیز کنار بگذاریم چون کتاب دشواری است و موضوعش بیشتر به فلسفه مربوط است و در اصل ردیه‌ای است بر فلسفه یونان. کتاب‌هایی این‌چنین اگرچه دشوار بودند، اما به خاطر اهمیت‌شان حذف نشدند و ساده‌ترین عبارت‌هایی که در آن‌ها می‌دیدیم را انتخاب می‌کردیم.

پیش از این آثار قابل‌توجهی درباره عرفان و كتاب‌های عرفانی منتشر شده بود كه «هزار حكایت صوفیان»یكی از آنهاست. مهم‌ترین تفاوت‌های كار شما با دیگر آثاری كه با این موضوع منتشر شده‌اند چیست؟
«هزار حکایت صوفیان» از مؤلفی ناشناخته است و كتابی قدیمی است که چند سال پیش آقای دکتر حامد خاتمی‌پور آن را تصحیح کردند. دكتر خاتمی‌پور به علمی‌ترین شیوه این كتاب را تصحیح كرده و نشر سخن در دو جلد آن را منتشر كرده است. جلد اول، شامل پیشگفتاری كوتاه و مقدمه بلند مصحح است و سپس متن اصلی كه دربرگیرنده بیش از هزار حكایت عارفانه و پارسایانه و اخلاقی است آمده است. جلد دوم این كتاب نیز شامل تعلیقات و فهرست‌ها و مآخذ است. مهم‌ترین تفاوت كار ما با این کتاب در این است که در«هزار حکایت صوفیان» دیدگاه امروزی لحاظ نشده است. «هزار حکایت صوفیان» کتابی قدیمی و مربوط به سده هفتم است. اما ما از چشم امروز و با دغدغه معاصر و از دید تنهاییِ مردمان امروز به سراغ انتخاب حکایت‌ها و عبارت‌های عرفانی رفتیم. کتاب «هزار حکایت صوفیان» نابسامانی‌هایی دارد اما ما در این کتاب با نگاهی امروزی به سراغ عرفان رفته‌ایم و تلاش کردیم از نابسامانی‌های آثار قدیمی دوری کنیم.

چرا در کتاب فهرست اعلام وجود ندارد؟
گردآوری این کتاب پنج، شش سالی طول کشید و طولانی‌شدن تدوین آن باعث شد که این کمبود در چاپ اولش وجود داشته باشد. خوانندگان ما را معذور ندارند، اما ببخشند. اگر کتاب توفیقی پیدا کند و در محافل فرهنگی با استقبال روبه‌رو شود، در چاپ‌های بعدی هم فهرست اعلام و هم فهرست موضوعی را باید به کتاب اضافه کنیم و این کمبود را برطرف کنیم.

عنصر قصه یا نوعی از داستان در بخش زیادی از حکایت‌ها و حتی عبارت‌های کتاب دیده می‌شود. عنصر قصه چقدر در انتخاب حکایت‌ها و عبارت‌های کتاب اهمیت داشت؟
بله، این معیار را می‌توان درباره این کتاب درنظر داشت. مثلا در آثاری که به ابن‌عربی مربوطند و ما از کنارشان گذشتیم، بحث‌های نظری و فلسفی وجود دارد و از این‌رو آن‌چه می‌گویید هم می‌تواند مصداق داشته باشد. نکته مهم دیگر این است که در آثار عرفانی گاهی حکایت‌ها، عبارت هستند و گاهی برعکس، عبارت‌ها حکایت‌اند. از این‌رو ایجاد خط مرز میان این دو دشوار است. آمدن کلمه «حکایت» در خود کتاب‌ها کمکی به ما در این زمینه می‌کرد. در آثار عرفانی کلمه «عبارت» نوشته نشده اما برخی حکایت‌ها را که می‌خواندیم، می‌دیدیم در اصل عبارت‌اند و آن‌ها را در بخش عبارت می‌آوردیم.

برای انتخاب عبارت‌ها و حکایت‌های هر کتاب چه معیارهایی را در نظر داشتید؟
به نظرم هیچ معیاری بهتر از این وجود نداشت که آنچه می‌خواهیم انتخاب کنیم بیش از هرچیز به دلمان نشسته باشد. ما سه‌نفر كه بر روی این كتاب كار كردیم به‌نوعی هم‌فرهنگ هستیم، اگرچه تقریبا به سه نسل مختلف تعلق داریم. برای هر سه ما آنچه به دلمان می‌نشست و نیز معنای زلالی که در عبارت‌ها و حکایت‌ها وجود داشت مهم بود. آدم با خواندن این عبارت‌ها و حکایت‌ها احساس می‌کند که از خشونتی که در این روزگار و این جهان وجود دارد دور شده است. ما نیز چنین احساسی داشتیم. اینکه این آثار چقدر ما را تکان می‌داد و چقدر دست ما را می‌گرفت و چقدر در بیدار شدن لحظه‌ای ناگهانی نقش داشت، معیارهایی حائز اهمیت در انتخاب عبارت‌ها و حکایت‌ها بودند. البته معیارهای دیگری هم وجود داشت، مثل صنایع ادبی، فصاحت زبان فارسی و نیز اینکه داستان جذاب باشد و گیرایی داشته باشد. یک وسواس هم در شیوه انتخاب ما وجود داشت. تقریبا شیوۀ کار ما این بود که در آغاز شهاب‌الدین خرمشاهی آثار را می‌خواند و عبارت‌ها و حکایت‌هایی را انتخاب می‌کرد و بعد عارف خرمشاهی از بین آنها انتخاب‌هایی انجام می‌داد و در مرحلۀ آخر من از بین آنها دست به انتخاب می‌زدم. در مرحله اول نزدیک به دو‌هزارو چهارصد عبارت، یعنی بیش از دو برابر آنچه مدنظر ما بود، و هزارو پانصد حکایت انتخاب شد.

در مرحله بعدی الک را ریزتر کردیم و باز دست به انتخاب زدیم تا کتاب به شکل کنونی‌اش رسید. این کتاب، کتابی است که شکل و فرم دارد. ما با صد کتاب سروکار داشتیم و با چندین هزار صفحه مواجه بودیم. اگر به کتاب‌مان شکل نمی‌دادیم و حکایت‌ها و عبارت‌ها را از هم جدا نمی‌کردیم و انتخاب‌مان را محدود نمی‌کردیم، خواننده کلافه می‌شد و اصلا معلوم نبود سر‌وته کتاب کجاست. ما گروه پیشخوان یا کسانی که عبارت‌ها و حکایت‌ها را بخوانند و نظر بدهند نداشتیم و البته برخی دوستان کتاب را پیش از چاپ خواندند و نظراتی دادند. اما این کار به‌صورت سیستماتیک انجام نشد. ما با امکانات موجود دست به تدوین این کتاب زدیم و نمی‌خواستیم به سراغ تجربه محال برویم وگرنه با روش‌های سیستماتیک و آکادمیک می‌شد به شیوه دیگری این کتاب را منتشر کرد. ما می‌خواستیم کتابی خواندنی به‌دست دهیم که به اصطلاح عصای دست علاقه‌مندان این موضوع باشد و خاصیت درشت‌نمایی داشته باشد تا عبارت‌ها و حکایت‌های خواندنی آثار عرفانی به‌راحتی در اختیار مخاطبانش قرار گیرد. من و نسلی که من به آن تعلّق دارم، در جوانی طاقت زیادی داشتیم و کتاب‌های هزار صفحه‌ای را به‌راحتی می‌خواندیم؛ اما حالا جو زمانه، جو بی‌حوصله‌ای شده و خوانندگان امروزی طاقت خواندن کتاب‌های چندصدصفحه‌ای را ندارند. «هزار حكایت و هزار عبارت عرفانی» به شیوه‌ای تدوین شده که مخاطبان عام بتوانند به‌راحتی با متن ارتباط برقرار کنند و به این‌خاطر از نقل حکایت‌های غریب عرفانی پرهیز کردیم. هرچند در داستان‌نویسی امروز جهان، رئالیسم جادویی و سوررئالیسم و سبک‌هایی دیگر وجود دارند که ماجراهای غریب را وارد داستان می‌کنند، اما به‌هرحال به اعتقاد ما حکایت‌های غریب عرفانی مخاطبانی خاص‌تر خواهند داشت و به‌این‌دلیل در این کتاب این‌گونه حکایت‌ها را انتخاب نکردیم. ادبیات کلاسیک ما به واسطه آثاری مثل «هزارویک‌شب» به گردن داستان‌نویسی امروز حق دارد.

تأثیر و اهمیت «هزارویک‌شب» جای بررسی جداگانه‌ای دارد و باید نشان داد که این اثر چه نقشی در داستان‌نویسی امروزین دارد و به‌واسطه آثاری این‌چنین حتی می‌توان داستان‌نویسی امروز را نجات داد. نویسندگان آمریکای لاتین، «هزارویک‌شب» را خوب می‌شناختند و رد تأثیر آن در آثارشان مشخص است. نکته دیگر درباره شیوه انتخاب ما در این کتاب، این است که ما در معنای حکایت‌ها و عبارت‌ها دست نبردیم و هرآن چه بوده است را عینا آورده‌ایم. اما در مراحل انتخاب‌مان حکایات و جملات کم‌رنگ را رها کردیم و آن‌چه روشن بوده را آورده‌ایم و بخش‌های قدرتمند کتاب‌ها را انتخاب کرده‌ایم. رویکرد ما در انتخاب جملات و حکایات، کاربردی و تجربی بود و کتابی تجربی هم به دست داده‌ایم.

شما در این کتاب صد اثر منثور عرفانی را مدنظر داشته‌اید. اما بخشی مهم از عرفان ما در آثار منظوم فارسی وجود دارد. عرفان بیشتر در آثار منثور فارسی وجود دارد یا در آثار منظوم؟
عرفان در شعر فارسی محرز است و البته این كتاب نشان می‌دهد که در نثر فارسی هم عرفان وجود دارد. عرفان در شعر از سنایی و عطار شروع می‌شود و این رود خروشانی که می‌خواهد اقیانوس بسازد، همین‌طور پیش می‌آید تا دوران معاصر و مثلا به شاعری مثل سپهری می‌رسد. درباره عرفان در شعر فارسی تاکنون کارهای خوبی انجام شده، اما درباره نثر عرفانی اثری که نگاهی امروزین داشته باشد، کم داشته‌ایم و آثار منظوم ما برای مخاطبان بیشتر شناخته شده‌اند.

«هزار حکایت و هزار عبارت عرفانی» در قرن نهم و با جامی به اتمام می‌رسد. آیا بعد از این دوران ما اثر عرفانی شاخص دیگری در میان آثار منثورمان نداریم؟
نه، در نثر اثر عرفانی قابل توجهی بعد از این دوران وجود ندارد.

اما بعد از این دوران عرفان در شعر همچنان با همان قوت ادامه یافته، درست است؟
بله، عرفان در شعر همچنان وجود داشته است. ما دویست سال سبک هندی داشتیم که این دوره قابل بررسی است و من نیز به‌رغم همه گرفتاری‌هایم روی مقاله‌ای ناتمام کار می‌کنم که مضمونش آشتی با سبک هندی است.

چرا سنت عرفانی در نثر ادامه نیافت اما در شعر تداوم داشت؟
چون ما در نثر پارادایم یا سرمشقی پیدا نکردیم، اما در شعر این سرمشق‌ها وجود داشت و آن‌قدر آزمون کرده بودیم که بالاخره سرمشق‌هایی پیدا کرده بودیم. امروز نامه‌ها و شعرهای سنایی در دسترس ماست و به نظر من قصیده یا مثنوی او فصیح‌تر از نثر اوست.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...