این که کسی خودش قانون وضع کند و خودش اجرا کند و خودش قاضی باشد، مشکل دارد... ما گفته‌ایم فصل‌الخطاب قانون است. اما همان که دارد اجرا می‌کند، می‌گوید کار من مطابق قانون است. تطبیق قانون بر کار او به دست اوست، اندراج کار او تحت قانون هم به دست اوست و این مشکل‌آفرین است...

آیت‌الله جوادی آملی در خطبه‌های این هفته نماز جمعه قم، در سخنان مهمی که توسط اکثر رسانه‌های دولتی مثله شد؛ بهترین راه نجات از شرایط فعلی را تقوا توصیف کردند و با کافی ندانستن قانون برای حل مشکلات، جدا بودن مجری قانون از داور و نیز فقیه باتقوا و قانون‌دان را راه خروج از بحران پیچیده کنونی کشور دانستند.


... حالا گفته‌اند فصل‌الخطاب قانون است، بسیار خوب، اما قبل از اسلام کشورهای متمدن تفکیک قوا داشتند، مال این قرن و قرن قبل نیست. الان هم کشورهای اسلامی و غیراسلامی دارند. معلوم می‌شود این جزو فطرت و بنای عقلاست.

معنای تفکیک قوا این است که یک عده قانون وضع می‌کنند، یک عده اجرا می‌کنند، عده سومی می‌بیند آیا قانون درست اجرا شد یا نه؟ تفکیک قوای مملکت به سه قوه مقننه و مجریه و قضائیه این است. این که کسی خودش قانون وضع کند و خودش اجرا کند و خودش قاضی باشد، مشکل دارد...

حالا ما گفته‌ایم فصل‌الخطاب قانون است. اما همان که دارد اجرا می‌کند، می‌گوید کار من مطابق قانون است. تطبیق قانون بر کار او به دست اوست، اندراج کار او تحت قانون هم به دست اوست و این مشکل‌آفرین است...

این را هم بدانید که در ایران "از خارجی هزار، به یک جو نمی‌خرند". بعد از این که کشور نظام مقتدر دارد، رهبر آگاه دارد، ملت متقنی دارد، از خارجی هزار به یک جو نمی‌خرند.

کسانی که با آن مصاحبه سی سال قبل که برخی روزنامه‌ها آن را چاپ کردند، آشنایند، می‌دانند همین حرف‌ها سی سال قبل گفته شد. وقتی مجلس خبرگان قانون اساسی اصل ولایت فقیه را تنظیم کرد، یک مصاحبه‌ای کردند. در آن مصاحبه مبسوط این سخن مطرح شد که درست است قانون بخشی از مشکل را حل می‌کند، اما قانون‌شناس عادل، مجری قانون که ولی‌فقیه است، موجب ناامیدی بیگانه است.

وقتی یک رهبر آگاه باشد،‌ یک علوی منش باشد، ‌قانون‌شناس و قانون‌دان و مجری قانون باشد، داشتن یک فقیه جامع‌الشرایط موجب یأس بیگانه است. اینجاست که خدا می‌فرماید: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم. یأس کفار یک قرآن‌شناس، مجری قرآن و قرآن‌دان می‌خواهد. وقتی علی روی کار آمد، فرمود، دیگر راه برای نفوذ بیگانه بسته است.

داشتن یک فقیه آگاه، رهبر آگاه و متدین و هوشیار این نتیجه را دارد.

بنابراین ما وقتی متحد شدیم، ذات اقدس اله فیض را به ما می‌رساند، همه یک راه را می‌رویم. خدای سبحان در سوره زمر فرمود دل‌ها در تسخیر من است. با موعظه مردم متحد نمی‌شوند. با وعده و وعید مردم متفق نمی‌شوند. به پیغمبر فرمود، تو تمام ذخایر زمین را هم رایگان تقسیم کنی، مردم متحد نمی‌شوند. دل به دست مقلب القلوب است که در سایه دعا دل‌ها را متحد می‌کند. ملت وقتی به مقصد می‌رسد که متحد باشد. مرز ما با خارجی‌ها مشخص است. آن‌ها خود را به زحمت نیندازند. 

مواظب زبان‌ها هم باشیم. درباره کسی حرف و نوشتار بد نداشته باشم، در خطبه قبلی نماز جمعه هم گفته شد. ما یک جا را باید نگاه داریم که وقتی سرمان به سنگ خورد،‌ به آن‌جا بیاییم و آن حرم امن نماز جمعه است. دیانت است،‌ حوزه و مرجعیت است. این‌ها را باید حفظ کنیم.
اگر اختلافی پیش آمد، این‌جا باید سالم بماند. همه اشخاص، همه مکان‌ها، همه منابر و تریبون‌های دیگر را نمی‌شود آلوده کرد به این سمت و آن سمت.

مواظب باشید که یک‌جا را پاک داشته باشید. بسیاری از شما طلبه‌اید، درباره نماز گفتند یک اتاق را مصلی قرار بدهید و آن‌جا دعا و نماز بخوانید و رفت و آمد و خواب نداشته باشید تا در آن‌جا یا الله بگویید و جواب بشنوید. یک‌جا را باید پاک داشته باشیم...

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...