حکمت حکیم | اعتماد
حکیم سنایی غزنوی در زمره حکیمانی از ایرانزمین قرار دارد که تاثیرِ او در آثار پسینیانش نیز مشهود است. او از جمله بزرگانی است که بزرگپروری کرده و سرودههایش در نسلهای بعد و بعدتر نیز از الهامبخشی بالایی برخوردار بوده است. شاید پیش از هر چیز ذکر این نکته لازم باشد که گرچه سنایی و نظایر او در تاریخ ادب و فرهنگ ایرانی - اسلامی، «شاعر» خوانده میشوند، اما واژه «شاعر» نباید ما را بفریبد و از وجه اندیشهای این بزرگان غافل شویم.
لذا بزرگانی نظیر حکیم ابوالقاسم فردوسی، سنایی غزنوی، مولانا جلالالدین رومی، خیام نیشابوری، سعدی شیرازی، حافظ و ... در واقع متفکران و اندیشمندانی بودهاند که افکار و آرای خود را با زبان شعر بیان کردهاند؛ حکمتها و اندیشههایی که به گفته شیخ اجل: «به پرویزن معرفت بیخته / به شهد عبارت برآمیخته»(1).
آری امثال سنایی غزنوی، سعدی شیرازی و... سخنان خود را ابتدا با پرویزن و غربالِ اندیشه و تفکر صاف کردهاند و از صافی عقلانیت عبور دادهاند و از پسِ آن به شهد عبارت برآمیخته و آن حکمت را با شیرینی و حلاوت بیان خود آمیخته ساختهاند.
تاثیرپذیرفتگان از سنایی
حال حکیم سنایی از قضا در شمار آن حکمایی است که خود الهامبخش بزرگان دیگر بوده است. اگر قرار باشد فهرستی از جمله متاثران از او در تاریخ فرهنگ و ادب پارسی تهیه شود، حتما سیاهه بلندبالایی خواهد بود و ما اینجا به همان مقدار که یوهانس دبروین(2) در اثر پژوهشیاش درباره وی آورده است، بسنده میکنیم: «اگر به حوزه گسترده نفوذ سنایی بنگریم، این تاثیر را بر شاعران و نویسندگانی با گرایشهای بسیار گوناگون خواهیم یافت. از جمله میتوان اینان را نام برد: شاعران شیعی به نام قوامی رازی، واعظی سنّی مانند برهانالدین محقق ترمذی، صوفیانی از فرقِ مختلف همچون نجمالدین دایه (رازی) [صاحب کتاب «مرصادالعباد»]، روزبهان بقلی شیرازی و حتی شیخ اشراق شهابالدین سهروردی. علاقه این افراد به سنایی تنها به دلیل درونمایههای اخلاقی شعرهای او نبود، بلکه اصولا از آن جهت بود که از قالبهای جدیدی برای بیان اندیشههای مذهبی به دست داده بود که این شاعران و نویسندگان میتوانستند در نوشتههای خود از آنها بهرهمند شوند».(3)
هم او است که عقبه بهرهگیران از سنایی را تا عصر و روزگارِ خودِ وی پیش میبرد و شخصیتهایی چون احمد غزالی، عینالقضات همدانی، رشیدالدین میبدی (صاحب تفسیر عرفانی قرآن به نام «کشفالاسرار») رااز جمله نشستگان بر خوانِ حکمت وی میداند. (4)
اما در این میان بودهاند حکما و شاعرانی که در عین تاثیرپذیری از سنایی، آن را با صدای بلند بیان کردهاند و بر خود در این کار بالیدهاند که از آن جمله میتوان به انوری در خراسان، جمالالدین محمد عبدالرزاق و فرزندش کمالالدین اسماعیل در اصفهان، ابوعلا گنجوی، خاقانی و تا حدودی حکیم نظامی گنجوی اشاره کرد.(5) البته به این فهرست حتما باید عطار نیشابوری و جلالالدین رومی را نیز افزود.
چنانکه مولانا با فروتنی بسیار بر جایگاه تربیتی عطار و سنایی بهطور توامان تاکید میکند و با بیان سخنانی، خود را حاوی «سرّ سنایی» میخواند و مینویسد: «هر که به سخنان عطار مشغول شود و از سخنان حکیم مستفید شود و به فهمِ اسرارِ آن کلام رسد و هر که سخنان سنایی را به جد تمام مطالعه کند بر سِرّ سنایی سخنان ما واقف شود».(6)
مولانا، الهینامه سنایی را رسما عصاره قرآن میداند و میگوید: «... صورت قرآن بر مثالِ ما است و این معانی روغن و زبده آن» است.(7)
البته بر اساس برخی روایتها ظاهرا تاثیر سنایی بر مولانا بیش از اینها بوده تا جایی که یوهانس دِ بروین از قول مثنویخوانِ بقعه مولوی در قونیه آورده است که اساسا سبب تالیف مثنوی معنوی، آن بود که روزی حسامالدین چلبی «بر بعضی یاران اطلاع یافت که به رغبت تمام و عشق عظیم، الهینامه حکیم را به جد مطالعه میکنند و آن شیوه معانی غریب ایشان را عجیب مینمود. از مولانا خواست به طرز الهینامه حکیم و اما به وزن منطقالطیر عطار اثری بسراید».(8)
کهنترین روایت از سنایی
چنانکه کهنترین روایت درباره سنایی که تاکنون شناخته شده است، از قضا متعلق به عطار است که در «مصیبتنامه» خود آورده است: «در رهی میشد سنایی بیقرار / دید کنّاسی شده مشغول کار / سوی دیگر چون نظر افکند باز / یک موذن دید در بانگ نماز».
نکتهای که عطار از سنایی آورده همان عارضه جوامع دینی است که در احادیث پیامبر اسلام (ص) نیز نسبت به آن تذکار فراوان داده شده است. اما آنچه عطار میگوید ناظر به داستانی است که دو نفر با ظاهری متفاوت هریک مشغول کاری بودند که حکیم به آنها برمیخورد. هر دو برای قوُتِ روزانه خود میکوشیدند با این تفاوت که کنّاس، صادقانه به انجام وظیفه پست خود مشغول بود، حال آنکه موذن، غرّه بود که کردار پرهیزکاران دارد! «ریا» که سنایی، موذن را به ابتلای آن ملامت میکند، در تصوف اسلامی گناهی بزرگ دانسته میشود که با باورهای ملامتیه همسویی دارد. این همان آفت جوامع دینی است که سنایی با اهتمام و حساسیتی ویژه درصدد بیان پیامدهای تلخ و ویرانگرش بوده است. او بر همین اساس خوارشماری غرور متشرعان را آغاز کرد و پس از بیش از دو سده، پژواک آن را میتوان به واضحترین بیان در زبانِ لسانالغیب دید. (9)
تاثیرپذیری ملکالشعرای بهار از سنایی
از قدما و متقدمان که بگذریم اما افکار متاخران و اشعار شاعران معاصر نیز بینصیب و بهره از حکیم سنایی نبوده است. چنانکه ملکالشعرای بهار (1330-1265) - به عنوان واپسین شاعر بزرگ شعر کلاسیک فارسی - نیز بهطور جدی تحتتاثیر سنایی قرار داشته است. چنانکه از وی نقل شده در رویایی، سنایی را در خواب دید و در پی آن به سرودن «کارنامه زندان» روی میآورد. (10) کارنامه زندان؛ اثری که در برگیرنده تاملات شاعر در زندانِ پهلوی اول است.
مفهومسازیهای سنایی
از اینها گذشته در آثار سنایی برخی واژگان را میتوان یافت که هرچند قرنها است در متون ادبی و عرفانی ما به مفاهیم شناختهشده و مهم تبدیل شدهاند اما نخستینبار او بوده که این کلمات را با بار معنایی ویژهای به کار برده که پس از او در بزرگترین آثار ما تکرار و تضمین شده است. از آن جمله باید به «خرابات» اشاره کرد که خوانندگان محترم به وسعت کاربرد این واژه و پژواک و انعکاس آن در متون عرفانی و ادبی پارسی واقفند. چنانکه زکریای قزوینی در «آثارالبلاد» خویش آورده است که سنایی، حکیمی عارف و شاعری بود که دنیا را خوار میشمرد، در ویرانهها میزیست و پا برهنه به گشتوگذار میپرداخت. این روایت بیانگر مرحلهای از تنگدستی خودخواستهای است که شیوه زندگی سنایی بر آن استوار شده بود و بر پرهیز شاعر از تعلقات مادی و دنیوی دلالت دارد. هم او آورده است که سنایی در خرابات اقامت گزیده بود؛ مکانی که غالبا در قلندریاتِ شاعر از آن نام برده شده است. «خرابات»؛ ماوایی بود که در آن دراویش احساس آرامش میکردند و سنایی با انتقال این مفهوم به آثار خود، آن را به یکی از عناصر اصلی تصویری در غزل فارسی تبدیل کرد و همچنان نیز به صورت یکی از مهمترین اصطلاحات رمزی صوفیانه بر جای مانده است. همچنین ناگفته نماند که در بُعدِ علمی، این واژه معادلِ «میخانه» است که در آن دست زدن به هرکارِ ناشایستی، شایسته بود.(11)
سنایی و تهمت نامسلمانی به او
احتمالا بر همین اساس و البته دلایل دیگر بوده که سنایی نیز نظیر دیگر عرفا و حکمای بزرگ گاه از تهمت بیدینی و نامسلمانی به دور نبوده و تضمین آیات قرآنی و قافیه کردن آنها در اشعارش، موجب رنجش خاطر بسیاری از متشرعان ظاهربین شده است. حتی نقل کردهاند قانعی طوسی (ملکالشعرای دربار سلجوقیان در قونیه) به مولانا جلالالدین رومی میگفت که به این سبب سنایی را مسلمان نمیدانم! مولوی برآشفته میشود و پاسخ میدهد: «خمش کن! چه جای مسلمانی که اگر مسلمانی عظمتِ او را دیدی کلاه از سرش نیفتادی؛ مسلمان تویی و هزاران همچون تو؟ او از کونین مسلم بود». (12)
اوضاع و احوال سیاسی – اجتماعی ایران در دوران سنایی
اما در مورد دوران زندگی سنایی باید گفت در نخستین روزهای زندگی وی، حکومت غزنویان شکوه و جلال پیشینش را از دست داده بود و تمام سرزمینها در آسیای مرکزی و ایران کنونی که پیش از آن زیر سیطره محمود غزنوی قرار داشت از مدتها پیش در سلطه سلجوقیان جای گرفته بود.
دگرگونی اوضاع حکومت بر زندگی فرهنگی جامعه آن روزگار تاثیرگذار بود؛ روزهای شکوهمند دربار غزنوی که حضور بزرگترین سرایندگان پارسیگوی و برخی از بزرگترین اندیشمندان روزگار، آن را میآراست دیگر هرگز بازنگشت. جدایی خراسان با آن سنتهای فرهنگی غنی خود، غزنین را در موقعیتی منزویتر از پیش قرار داده بود. در این دوران غزنین شهری که سنایی اهل آن بود، در مقایسه با شهرهای باختریتر ایران به شهری ایالتی تبدیل شده بود که بالندگی علمی از آن رخت بربست. گواه این رکود فرهنگی کاهش شدید آثار منثور نگاشته در غزنین در واپسین سالهای سده پنجم هجری است. این وضعیت با شکوفایی علوم اسلامی در پرتو حاکمیت سلجوقیان بهشدت متضاد است. حتی لشکرکشیهای غزنویان به هندوستان در سالهای متاخرتر را تاریخنگاران آن روزگار به ثبت نرساندهاند. تقریبا تمام آنچه درباره این جنگها میدانیم باید از ماخذ نادرست آثار شاعران درباری که به تجلیل از پیروزیهای سلاطین ممدوح خود ادامه میدادند گرد آمده باشند. در حقیقت شاعری تنها شاخه فعالیت ادبیای بود که توانست در پایان دوره غزنوی رونق داشته باشد؛ هرچند حتی شاعری نیز مجبور بود برای بازیافتن اهمیت پیشین خود سخت بکوشد.
اندرزی بودن شعر سنایی
سنایی، شخصیت نسبتا پر تحولی داشته است و آن شخصیت عرفانی که ما امروز میشناسیم، در واقع سویه تحول و تعالییافتهاش است که در واپسین دوره زندگیاش شکل گرفت. او اوایل صرفا با اشعار خود به مدح سلاطین میپرداخت و در دورهای دیگر به هجوسرایی روی آورد. اما در مراحل بعدتر قدم در راه عرفان گذاشت و عالیترین تجارب عرفانی را با بلیغترین بیان ادبی ادا کرد.
سنایی را برخی «معلم زاده» نامیدهاند. (13) پدر او – بنا بر روایت «کارنامه بلخ»- نامش «آدم» بوده است و براساس بسیاری از اشعار شاعر، سنایی نیز همین نام را برای تخلص خود به کار میبرده است: «پدری از نژاد کرام / از بزرگی که هست آدم نام».
تربیت او تحت نظارت پدری معلموار از «نژادی کرام»، سنایی را نهایتا تبدیل به شاعری اندرزی کرد. اندرزی که البته رنگ آموزههای اسلامی و قرآنی پررنگی دارد؛ این ویژگی عموم آثار سنایی است و حتی اثری چون «حدیقهالحقیقه» نیز از آن مستثنی نیست. حدیقه که گاه «دایرهالمعارف تصوف» خوانده میشود در اصل شعری اندرزی است که برای هدایت مردمان سروده شده و جنبه درسنامهای آن بسیار اندک است.
«حدیقه» در نظر سرایندهاش
شاید به سبب همین ویژگی بوده که «حدیقهاش» را خود «قرآن پارسی» میخوانده است. لذا بیرودربایستی و لکنت زبان، حکیمان و سخنشناسان را تعظیمکنندگان اثر خود مییابد و ریشخندکنندگان آن را جاهل و نادان: «این سخن را مطالعت فرمای / نیک و بد در جواب بازنمای / جاهلان جمله ناپسند کنند/ وز سر جهل ریشخند کنند / وانکه باشد سخنشناس و حکیم / همچو قرآن نهد و را تعظیم / یافت این بیتهای جزل فصیح / بر همه شعر شاعران ترجیح /گر کند طعنی اندرین نادان / گو بکن نیست بهتر از قرآن». (14)
اندرزی بودن شعر سنایی از جمله ویژگیهای آثار او است که از قضا خیلی به کار ما ساکنان زمین و زمانه مدرن میآید. چراکه ما حتما بیش از گذشتگان به این زبان - به تعبیر حافظ - «نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر» محتاجیم. اندرزگویی البته در آثار سایر بزرگان فرهنگ و ادب ما جایگاه شایستهای دارد که از آن جمله شاید سعدی شیرازی در صدر قرار داشته باشد. اما چنانکه اشاره شد از مهمترین ویژگیهای شعر سنایی نیز برخورداریاش از این خصیصه نیکو است. خصیصهای که طنین آن بعد از قریب به هزار سال میتواند جانهایی را تکان دهد و وجدانهایی را بجنباند و نفوسی را اصلاح کند؛ نفوسی که البته از داشتن گوشهایی شنوا بهرهمندند که به تعبیر مولای متقیان امیرالمومنین(ع)، معیار سنجش شنوایی گوشِ آدمی، همانا شنوا بودن آن در برابر پند است و اندرز: «ألا إِنّ أبْصر الْأبْصارِ ما نفذ فِی الْخیْرِ طرْفُهُ ألا إِنّ أسْمع الْأسْماعِ ما وعی التّذْکِیر و قبِلهُ؛ آگاه باشید که شنواترین گوشها گوشی است که پند را فراگیرد و قبول نماید».(15)
تعلقات دینی پررنگ سنایی، عالمان دینی و فقها را در چشم او محترم میداشت اما با این وجود از پارهای از آنها که دین و دکان به هم آمیخته بودند و به نوعی از انواع ریا مبتلا بودند، بیپرده سخن میگفت. در مقابل این روحانیانِ زیرک و اهل پایتخت که سنایی از آنان با احترام زیادی سخن میراند، روحانیانِ پایین مقامترِ برونشهری نیز بودند که از آنان به صورت «ریشگاوانِ روستا» به تحقیر یاد میکند. سنایی با مبالغهای هجوآمیز آنها را به سوءاستفاده از دانش مذهبی برای منافع شخصی و نیز فساد و تاریکاندیشی متهم میکند: «همه در علم سامریوارند / از برون موسی از درون مارند / از پی مال و جاه بیفردا / همه یوسف فروش نابینا / پرده در همچو راز غمازان / بینمازان بیهده تازان / بهره علم تو نیابد کس / زانکه از علم نام داری و بس». (16)
مذهب سنایی
نصرالدین ابورشید عبدالجلیل قزوینی رازی، در کتاب «النقض» (نوشته حدود 560 هجری قمری) در پاسخی که از جانب جامعه شیعی ری به ردیه یکی از سنیان متعصب دارد، نام سنایی را در میان «شعرای شیعی» آورده است و با ذکر بیتی از «حدیقه» که حاکی از اخلاصِ سنایی به امیرالمومنین (ع) است درصدد تقویت ادعای خود است.
قاضی نورالله شوشتری (متوفی 1091 هجری قمری) نیز دعوی شیعه بودن سنایی و بسیاری از دیگر عارفان و شاعران دوران پیش از صفویه را با تاکید فراوان بیان کرده است. او با دلایل برگرفته از آثار سنایی و دیگر روایتها (به ویژه نامه سنایی به سلطان سنجر، حاوی پند شاعر به حاکم در مورد اختیار کردنِ مذهب شیعی یا سنی به عنوان مذهب رسمی) بر آن است که در تبعیت وی از اهل بیت پیامبر (ص) جای تردید نیست. او همچنین مدعی است که تبعیت سنایی از معتقدات مذهبی سنی صرفا از سر تقیه بوده است.
این روایت البته برای یوهانس دِ بروین محل تردید جدی است. نویسنده کتاب «از شرع و شعر» (تاثیر متقابل دین و ادبیات در زندگی و آثار حکیم سنایی) [Of piety and poetry : the interaction of religion and literature in the life and works of Hakīm Sanāʼī of Ghazna] هرچند معتقد است شواهد محکمی نشان میدهد که سنایی سخت به حضرت امیر(ع) و اهل بیت پیامبر(ص) دلبسته بوده اما از نظر او دلایل موجود در آثار سنایی که نشانه طرفداری وی از آلِعلی(ع) است، بسنده نیست و در مجموع نمیتوان وی را وابسته به جامعه شیعی تلقی کرد. (17)
هرچند سخن یوهانس دِ بروین در مجموع مسموع و پذیرفتنی است اما گاه در زندگی و آثار سنایی به نکاتی برمیخوریم که میتواند تقویتکننده نظر عبدالجلیل قزوینی رازی و قاضی شوشتری باشد. از آن جمله نامهای است که سنایی خطاب به سلطان نوشته است و در آن میکوشد از خود در برابر خردهگیرانی دفاع کند که بر او به سبب نکوهیدن آلمروان و خلفای اموی و از آن بالاتر، برتر دانستن جایگاه امیرالمومنین (ع) نسبت دیگر «خلفای راشدین» خرده میگرفتند. اگر صحت این نامه تایید شود و محتوای آن نشاندهنده این باشد که سنایی حضرت امیر را بر سایرین، افضل میدانسته است حتما میتواند در احتمال تشیع او یا دستکم متشیع بودنش اهمیت بالایی داشته باشد. هرچند در صحت این نامه برخی پژوهشگران تردید کردهاند اما از نظر دِ بروین نیز که خود از مخالفان شیعه پنداری سنایی است اما در مضمون کلی که در نامه وجود دارد- مبنی بر مذمت امویان و حتی نسبت دادن این نکته به سنایی که قائل به افضل بودن حضرت امیر نسبت به سایرین بوده است- کمترین تردیدی وجود ندارد. (18)
شیفتگی سنایی نسبت به اهل بیت پیامبر(ص)
از اینها که بگذریم در آثار وی انصافا ابیاتی وجود دارد که شیفتگی پررنگ و شیعهواری نسبت به ساحت اهل بیت طهارت وجود دارد و از آن مهمتر اعلام برائتی است که به تصریح از دشمنان ایشان بیان میدارد: «چار یار گزیده اهل ثنا / بر تن و جانشان ز بنده دعا / مرتضی و بتول و دو پسرش / وانکه سوگند من بود به سرش / نخورم غمگر آلبوسفیان / نشوند از حدیث من شادان / چون ز من شد خدای من خشنود / مصطفی را روان ز من آسود / آل او را به جان خریدارم / وز بدیخواه آل بیزارم / دوستدار رسول و آلِ ویم / زانکه پیوسته در نوال ویم /گر بد است این عقیده و مذهب / هم بر این بد بداریم یا رب / من ز بهر خود این گزیدستم / کاندرین ره نجات دیدستم / باد بر مصطفی درود و سلام / ابدالدهر صدهزاران عام / صدهزاران ثنا چو آب زلال / از رهی باد بر محمد و آل». (19)
علاوه بر اینها سنایی نسبت به برائت از دشمنان و قتله اهلبیت پیامبر (ص) آنقدر اهتمام داشته که برخی سخنان وی گویی در تعریض به اظهارات «امام محمد غزالی» است. چنانکه غزالی در احیاءعلومالدین سخنانی را در مورد مساله «لعن یزید» بیان میکند که خلاصهاش این است که او لعنِ وی را جایز نمیشمارد! اما سنایی که به نوعی معاصر غزالی بوده – هرچند جوانتر از او- انگار با تعریضی نسبت به گفته غزالی نهتنها لعن یزید بلکه لعن پدرش معاویه، جدش ابوسفیان، جدهاش هند و دوستداران و محبان وی را جایز میداند و در بیان این نکته کوچکترین تقیهای را نیز روا نمیدارد: «داستان پسر هند مگر نشنیدی / که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید / پدر او لب و دندان پیمبر بشکست / مادر او جگر عمّ پیمبر بمکید / خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت / پسر او سر فرزند پیمبر ببرید / بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنیم / لعنهالله یزیدا و علی حب یزید». (20)
این میزان ارادت سنایی به خاندان عصمت و اعلام برائت صریحش از دشمنان اهل بیت، اگر حکایت از شیعه بودن یا حتی متشیع بودنش نداشته باشد، دستکم نشاندهنده سبک و سیاق اهل سنت ایران است. اهل سنتی که در محبتشان نسبت به خاندان پیامبر در دیگر بلاد جهان اسلام نظیری ندارد. اهل سنتی که در ابراز ارادت و محبت به حضرت امیر (ع) و اولاد طاهرش دستکمی از شیعیان ندارد. اهل سنتی که تنها در ایران به بالندگی رسیده و نمایندگان تام و تمام آن را میتوان عطار نیشابوری، ملای رومی، سعدی شیرازی و حافظ دانست. اهل سنتی که برخی پژوهشگران به نیکویی آنان را «سنیهای دوازده امامی» نامیدهاند. آری حکیم سنایی غزنوی را نیز باید در شمار صوفیانی دانست که - به تعبیر لیلی عشقی در کتاب «زمانی میان زمانها» - نماینده تشیع بودهاند در دل تسنن!
سنایی غزنوی ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی یا حکیم سنایی (545–473 قمری)، از بزرگترین صوفیان و شاعران قصیدهگو و مثنویسرای زبان پارسی است که در سده پنجم و ششم هجری میزیسته است. برخی معتقدند که سنایی شاعری است که برای نخستینبار عرفان را به صورت جدی وارد شعر فارسی کرد.
این حکیم و شاعر نامی با تمام شهرت و اهمیتی که دارد چندان در جامعه امروز ما شناختهشده نیست.
«از شرع و شعر» کتابی است نوشته یوهانس دِ بروین با ترجمه مهیار علوی مقدم و محمدجواد مهدوی که به تازگی توسط انتشارات هرمس منتشر شده است و تا حدود زیادی میتواند جبرانکننده خلئی باشد که برای شناختن شخصیت سترگی چون سنایی وجود دارد. این کتاب مفصلا به تاثیر متقابل دین و ادبیات در زندگی و آثار حکیم سنایی غزنوی پرداخته است.
فهرست ارجاعات:
1- بوستان سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، انتشارات خورازمی، چاپ دوازدهم؛ 1396، باب اول، بخش29؛ حکایت مامون با کنیزک، ص70، بیت 927.
2- یوهانس دِ بروین (Johannes de Bruijn) نویسنده کتاب «از شرع و شعر» و استاد بازنشسته دانشگاه لیدن در ادبیات فارسی است. او در ۱۲ ژوییه ۱۹۳۱ به دنیا آمد و زبانهای فارسی، عربی و ترکی را آموخته است. او گلستان سعدی و اشعار عمر خیام و گلچینی از اشعار کلاسیک فارسی را به زبان دانمارکی ترجمه کرده و جزو نویسندگان دانشنامه اسلام و دانشنامه ایرانیکا است. او هماکنون در لیدردروپ هلند زندگی میکند .
3- از شرع و شعر، یوهانس دِ بروین، ترجمه مهیار علوی مقدم و محمدجواد مهدوی، انتشارات ققنوس، چاپ اول؛ 1400، ص6.
4- همان، ص26.
5- همان، ص27.
6- همان، ص25.
7- همان، ص25.
8- همان.
9- همان، ص17.
10- همان، ص32.
11- همان، ص18.
12- همان، ص31.
13- همان، ص80.
14- سنایی غزنوی، حدیقهالحقیقه و شریعهالطریقه، بخش 27، ابیات چهلوهشتم تا پنجاهودوم.
15- نهجالبلاغه، خطبه 105، ترجمه سیدجعفر شهیدی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سیوسوم؛ 1394، ص97.
16- سنایی غزنوی، حدیقهالحقیقه و شریعهالطریقه، بخش 33؛ در صفت جاهجویان و زرطلبان و درویشان صورت گوید، ابیات چهلوسوم، چهلوششم، چهلوهفتم و پنجاهویکم.
17- از شرع و شعر، یوهانس دِ بروین، ترجمه مهیار علوی مقدم و محمدجواد مهدوی، انتشارات ققنوس، چاپ اول؛ 1400، ص28و29.
18- همان، ص158.
19- سنایی غزنوی، حدیقهالحقیقه و شریعهالطریقه، بخش 27، ابیات سیام، سیویکم، سیودوم، سیوسوم، سیوششم، سیوهفتم، سیوهشتم، سیونهم، شصتوچهارم و شصتوپنجم.
20- سنایی غزنوی، دیوان اشعار، قصاید و قطعات، شماره 85.