معنی‏‌شناسی این دفتر بی‏‌معنی | هم‌میهن


آخر سال است و بازار پیشنهاد کتاب توسط اهالی فرهنگ داغ. هجدهم اسفندماه هم سالروز درگذشت استاد فرزانه و بی‌مانند فرهنگ ایران، ایرج افشار است. بیایید با یک تیر، دو نشان بزنیم؛ هم کتابی معرفی کرده باشیم، هم یاد استادی را گرامی بداریم. در سالی که روزهای پایانی‌اش را سپری می‌کنیم، از ایرج افشار کتابی منتشر شد با عنوان «این دفتر بی‌معنی» که به قول خود او، «یادگارنمای فرهنگی»اش است. کتاب شامل خاطرات و یادداشت‌های روزانه افشار است و آنها که فرزانه فروتن ایران‌مدار ما - به تعبیر دکتر شفیعی‌کدکنی - را بشناسند، می‌دانند که این کتاب چه گنجی است.

ایرج افشار «این دفتر بی‌معنی

آنها هم که افشار را زیاد نمی‌شناسند، همین‌قدر بدانند که از او در عمر بابرکت‌اش 300 کتاب و 3000 مقاله به‌جا ماند، کافی است! «این دفتر بی‌معنی» سرشار از جذابیت و نکات آموختنی است اما در این مجال اندک، مناسب می‌بینم به اختصار چند نکته مهم درباره این کتاب را ذکر کنم:

یک / مائده خوردن از فرهنگ ایران

در صفحه آغازین دفتری که افشار آن را به نوشتن خاطراتش اختصاص داده بود، چنان‌که تصویر آن صفحه را در ابتدای کتاب می‌بینیم، بعد از «به جای عنوان سرآغاز» و مصرعی از حافظ - حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند - دو بیت از ابتدای غزلی از مولانا آمده و بعد، کتاب با این جمله تأمل‌برانگیز آغاز می‌شود: «هرچه می‌نویسم به‌ مناسبت آن است که از فرهنگ ایران مائده‌ها خورده‌ام.» آن تعداد کتاب و مقاله که بالاتر گفتم افشار به فرهنگ، تاریخ و ادب فارسی هدیه کرد، نتیجه ممارست‌ها و پیگیری‌های مداوم او بود. او به اعتبار همین سخت‌کوشی و خستگی‌ناپذیری، می‌توانست از فرهنگ ایران طلبکار هم باشد! یعنی مدعی شود که سودها به آن رسانده - چنان که حقیقتاً رسانده است - و این فرهنگ را غنی‌تر کرده است. اما شگفت اینکه می‌بینیم افشار خود را وام‌دار این فرهنگ می‌داند و نوشتن خاطراتش را رسالتی می‌پندارد که باید در قبال این بهره‌مندی ادا کند.

دو / نقش شایسته‌خانم

شایسته‌خانم افشاریه، همسر ایرج افشار، کسی بود که افشار نام او را در کتاب ارزشمند و ارزنده‌اش، «نادره‌کاران»، در کنار نام بزرگان فرهنگ، هنر و ادب ایران برد و از زحماتش در یاری خود برای کارهای فرهنگی، یاد کرد تا بدین‌ترتیب بخشی از آن یاری‌گری‌ها را جبران کرده باشد. اما باید دانست که در تألیف «این دفتر بی‌معنی» نیز، این بانوی فرهنگ‌مدار نقش مهمی داشته است و عجیب است که ایده نوشتن این کتاب همواره با اتفاقی مربوط به شایسته‌خانم گره خورده. افشار می‌نویسد که نخستین‌بار، ایده نوشتن و تنظیم خاطرات زمانی به ذهنش خطور کرده که در 23 اردیبهشت‌ماه 1358، همراه با شایسته‌خانم به دیدن آرش، فرزندشان، به سن‌گال سوئیس رفته بودند. زمانی که این زوج در رستورانی در تپه مشرف به شهر برن نشسته بودند، ایده نوشتن «این دفتر بی‌معنی» به ذهن نویسنده خطور می‌کند و کار را همان‌جا، با نوشتن بر ورقه رستوران آغاز می‌نماید! بار دوم، آذرماه 1374 بود که افشار به لس‌آنجلس رفته بوده و شایسته‌خانم آنجا بیمار و بستری می‌شود. این اتفاق، افشار را درباره گذشته و سال‌هایی که از سر گذرانده، به فکر فرو می‌برد و بار دیگر پای ایده‌ای که در سال 1358 به فکرش خطور کرده بود، به جهان ذهنی او باز می‌شود. ولی به تعبیر خود او، «پریشانی احوال مجالی نمی‌گذاشت که به نوشتن بپردازد» و این شد که در همان حال، رئوس مطالب و حوادث زندگی را یادداشت می‌کند برای وقتی دیگر. بنابراین وجود شایسته افشاریه را به‌طور غیرمستقیم باید بیش از محمدعلی جمال‌زاده و دیگران ـ که عمری افشار را به نوشتن خاطراتش تشویق و ترغیب می‌کردند ـ در تحریر کتاب حاضر موثر دانست.

سه / نوری علاء و ایرج افشار؟!

افشار برای صفحه آغاز کتابش، چند نقل قول و بیت از نویسندگان و شاعران را گلچین کرده که یکی از خیام، یکی از کلیم کاشانی و دیگری از اسماعیل نوری‌علاء است! می‌دانیم که نوری‌علاء را به اعتبار کارنامه‌اش، در میان تجددخواهان ادبیات معاصر دسته‌بندی می‌کنند. افشار نیز همواره متعلق به اردوگاه آکادمیسین‌ها و طبعاً سنت‌گرایان ادب معاصر بوده است. پس شاید طبیعی‌تر این بود که در آغاز کتاب او، نقل‌قولی از تقی‌زاده یا مصدق یا فروغی یا بهار یا همایی را ببینیم. اما شگفت آنکه او وقتی کلام سنجیده‌ای از نویسنده یا شاعری می‌بیند، همه این مناسبات را کنار می‌گذارد و متواضعانه آن جمله را در آغاز کتابش درج می‌کند و آن جمله این است: «در کوچه‌های تاریخ هیچ‌کس گم نمی‌شود.» یادش گرامی باد که در کوچه‌های تاریخ ایران، گم نشده و تا همیشه‌ی‌ ایام گم نخواهد شد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...