این عشق را سرانجامی نیست! | الف


سیامک گلشیری، متولد 1347، نویسنده‌ای است که تمرکز خود را در آثارش بر رئالیسم اجتماعی و دغدغه‌های روز آدم‌ها در کلانشهری مثل تهران معطوف کرده است. او در حوزه نوجوان و بزرگسال داستان‌های بسیاری نوشته و تقریباً در تمامی آن‌ها برای ارتباطات بین فردی جایگاهی خاص قائل شده است. انسان‌ها در داستان‌های او خود را در آینه‌ی دیگری معنا می‌کنند و عشق و دلبستگی از ضروریات زندگی آن‌هاست. عواطف نقشی پررنگ در نوشته‌های سیامک گلشیری دارند و بدون آن‌ها نمی‌توان به تفسیری دقیق از آثار او رسید. در آخرین رمان این نویسنده، «چهره‌ی پنهان عشق» اغلب این مؤلفه‌های سبکی را به وضوح می‌توان مشاهده کرد.

خلاصه رمان چهره‌ی پنهان عشق سیامک گلشیری

شخصیت اصلی رمان مردی است که روابط پرفراز و نشیب فراوانی را در زندگی‌اش تجربه کرده، اما اغلب آن‌ها ناکام و بی‌سرانجام بوده‌اند. پیام مردی درونگراست که با وسواس‌های ذهنی بسیاری دست و پنجه نرم می‌کند. او با دنیایی از اما و اگرها مواجه است و تمام انسان‌ها برایش معمایی بزرگ و لاینحل به نظر می‌آیند. می‌کوشد این ابهام‌های آزاردهنده را برطرف کند تا به تحلیل روشنی درباره‌ی آدم‌ها برسد، اما معمولاً تلاش‌هایش دراین‌باره به نتیجه‌ای روشن ختم نمی‌شوند. اطرافیانش به نظر موذی و فریبکار می‌رسند و قصد دارند تیشه به ریشه‌اش بزنند، اما او نمی‌تواند شواهد متقنی درباره‌ی آن‌ها پیدا کند.

فضای آغازین داستان حاکی از رخوت و رکودی است که دامن پیام را گرفته است. در ذهنش با هزاران تصمیم کلنجار می‌رود. می‌خواهد به سفر برود، اما درگیری‌های ذهنی متعددش مجال برنامه‌ریزی دقیق در این‌باره را از او می‌گیرد. سرایدار خانه‌اش که سهراب نام دارد تشویش‌های او را بیش‌تر می‌کند. سهراب با همسرش گل مریم اختلاف دارد و پیام حس می‌کند که این مرد ماجراهای بسیاری را از او پنهان کرده است. دعوای زناشویی سهراب و گل مریم، دغدغه‌هایی تازه برای پیام می‌آفریند که به راحتی قادر به حل و فصل آن‌ها نیست.

نویسنده می‌کوشد با وارد کردن آدم‌های مختلف و ارتباطاتی که آن‌ها با پیام برقرار می‌کنند، پرده از ابعاد گوناگون شخصیتی او بردارد. ورود مردانی که خود را بازرس پلیس معرفی می‌کنند به پارانویای پیام دامن می‌زند. اتهاماتی که آن‌ها به او وارد کرده‌اند موجب تشدید تنش‌های ذهنی پیام می‌شود. او دقیقاً نمی‌داند چرا در چنین مخمصه‌ای گرفتار شده و چه کسی مسبب این همه بحران است. به همین علت هزاران احتمال در سر می‌پروراند و به تمامی اطرافره پنهان عشقیانش مشکوک می‌شود و برای هر یک پرونده‌ای در ذهنش باز می‌کند. رفتارهای پُر شک و شبهه‌ی آدم‌ها هم بدبینی او را تشدید می‌کند.

جدا از فضای عینی داستان که با حضور افراد گوناگون ابعاد و وجوه متفاوتی یافته و ماجراهای بسیاری رقم زده، فضای انتزاعی‌ای که حاصل درگیری‌های ذهنی قهرمان داستان است نیز بخش قابل توجهی از کتاب را به خود اختصاص داده است. عشقی نافرجام که گویی هنوز برای پیام تمام نشده و در تمامی ارکان زندگی‌اش جاری است از جمله مهم‌ترین دغدغه‌های اوست. او مردی منزوی و درون‌گراست و گرچه روابط با دیگران برایش ارزشی فوق‌العاده دارد، اما خلوتی که با خود می‌کند نیز از درجه‌ی اهمیت بالایی برای او برخوردار است. او سعی می‌کند برای این‌که کم‌تر با دوستانش مواجه شود سفر کند یا به جایی دور از دسترس برود. در این میان ممکن است تناقض‌هایی در این شخصیت دیده شود و مخاطب او را در طیفی ببیند که یک سر آن موجودی گوشه‌گیر و تنهایی‌طلب است و سر دیگرش فردی خوش‌مشرب و اجتماعی است. پیام مدام میان دو سر این طیف در نوسان به سر می‌برد.

محوریت شهر در شکل دادن به ماجراها نیز در این رمان قابل تأمل است. نویسنده سبک زندگی در شهری بزرگ را که می‌تواند منبع مسائل و معضلات بسیاری باشد مبنای روایت خود قرار می‌دهد. آدم‌ها نمی‌توانند از زیر سایه‌ی مناسبات اجتماعی که مختص چنین شهری است بیرون بیایند و همه چیز تحت شرایطی که شهر تعریف می‌کند اتفاق می‌افتد. به همین خاطر شاید بتوان رئالیسم اجتماعی این نویسنده را شهرمحور دانست. اغلب آسیب‌های عاطفی و ارتباطی نیز با چنین دیدگاهی در این رمان قابل توجیه است. شاید اگر آدم‌ها به جایی دور از این شهر بروند از بسیاری از مشکلات کنونی‌شان رهایی پیدا کنند. این تفکری است که پیام نیز به آن اعتقاد دارد و هر از گاه و در گریزهای ذهنی فراوانش به آن اشاره می‌کند.

اما آن‌چه بیش از هر چیز این رمان را برای مخاطب خواندنی می‌کند سبک روایت کلاسیک آن است. سبکی که نقطه‌ی آغاز و انجام مشخص و آشنایی دارد و به شیوه‌ی معمول رمان‌های کلاسیک طرح مسأله می‌کند. رفت و برگشت‌ به فضای عینی و انتزاعی نیز دقیقاً در جای درست خود رخ می‌دهد و به خواننده مجال می‌دهد با ریتمی ثابت و داده‌هایی مشخص داستان را دنبال کند. کندوکاوهای ذهنی ضرباهنگی تند دارند و سیر وقایع نیز اغلب با سرعت بالایی پیش می‌رود. این ریتم و روال با زندگی در یک کلانشهر مدرن و با روحیات انسان امروزی مطابقت دارد. به همین خاطر است که رمان با وجود مؤلفه‌های کلاسیک واضحی که دارد، می‌تواند برای خوانندگان در نسل‌های مختلف جذابیت‌های خاص خود را داشته باشد.

[این رمان نخستین بار توسط نشر مروارید منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...