دانش تردید | هم‌میهن


«آیا این مطلب درست است؟» [Is that true? : critical thinking for sociologists]، کتابی است ۲۰۰ صفحه‌ای که در سال ۲۰۲۱ با نام «Is That True?» در انتشارات دانشگاه کالیفرنیا به چاپ رسید و به‌تازگی ترجمه فارسی آن نیز به قلم علی مرشدی‌زاد، دانشیار علوم سیاسی دانشگاه شاهد منتشر شده است. همانطور که از عنوان فرعی کتاب، «تفکر انتقادی برای جامعه‌شناسان» برمی‌آید، این اثر به کاربست تفکر انتقادی (Critical Thinking) در حوزه دانش جامعه‌شناسی می‌پردازد.

خلاصه کتاب آیا این مطلب درست است؟» [Is that true? : critical thinking for sociologists]،

طبق تعریف کتاب «تفکر انتقادی دربردارنده ارزیابی استدلال‌ها با ارزشیابی شواهدی است که از آن استدلال‌ها حمایت می‌کنند.» آنچه گفته شد، البته بدین‌معنا نیست که مطالب کتاب برای دیگر رویکردهای علوم اجتماعی بدون استفاده باشد.

نویسنده کتاب جوئل بست [Joel Best] که از اساتید جامعه‌شناسی و عدالت کیفری در دانشگاه Delaware است، در این زمینه می‌نویسد: «از آنجایی که من جامعه‌شناسم، قرار است بسیاری از مثال‌ها دربردارنده موضوعاتی جامعه‌شناسانه باشند، اما بیشتر مطالبی که قرار است بگویم برای دیگر رویکردهای علوم اجتماعی نیز کاربرد دارند. این امر شامل بخش‌های علوم اجتماعی دیگر رشته‌های دانشگاهی مانند مردم‌شناسی، ارتباطات، جرم‌شناسی، اقتصاد، جغرافیا، تاریخ، علوم سیاسی، روانشناسی و نیز برنامه‌های «مطالعاتی» بین‌رشته‌ای مختلفی شامل مطالعات منطقه‌ای (همچون مطالعات آفریقا یا مطالعات شرق آسیا)، مطالعات قومی (مانند مطالعات سیاهان و مطالعات آمریکایی‌های مکزیکی‌تبار ) و مطالعات زنان نیز می‌شود. استدلال‌های علوم اجتماعی همچنین گاه در رشته‌های کاربردی مختلفی که دربردارنده کار حرفه‌ای با مشتریان‌اند و اغلب در دانشکده‌های تجارت، آموزش، حقوق، پزشکی، سیاست‌گذاری عمومی و مددکاری واقع‌اند، نیز ظهور می‌یابند.»

صورت‌مسئله مشترک تمام این دانش‌ها را می‌توان تلاش برای فهم علمی و روشمند زندگی اجتماعی دانست. هدف محققان فعال در این حوزه‌ها تبیین الگوهای موجود در رفتار مردم براساس شواهد است. در این زمینه پژوهشگران دست به تدوین استدلال‌هایی برای موجه‌نمایی نتایج خود می‌زنند و چنان وانمود می‌کنند یا واقعاً به این نتیجه رسیده‌اند که استدلال‌های آنها بدون خطا و عاری از کاستی‌های احتمالی است. بااین‌همه می‌دانیم که بسیاری از مواقع چنین نیست و گاه یک یا مجموعه‌ای از خطاهای شناختی در درون استدلال‌ها و روند متصل‌سازی شواهد به نتایج وجود دارد که از چشم پژوهشگران پنهان می‌مانند. از این منظر کارویژه تفکر انتقادی، درک نقادانه و مرور متأملانه این خطاهای شناختی است.

تفکر انتقادی به معنای ارزیابی شواهد و دعاوی بر این پیش‌فرض استوار است که چه‌بسا پیش‌فرض‌های برسازنده دانش اجتماعی خطا باشند، بنابراین باید انسان‌ها با مجهزشدن به مهارت تفکر انتقادی از این آمادگی و مهارت برخوردار شوند که توان مقایسه دعاوی برخوردار از شواهد قوی و ضعیف را داشته باشند و به‌راحتی هر گزاره‌ای را که ظواهر روش علمی را رعایت کرده است، نپذیرند. اهمیت این امر در زندگی آدمیان حیاتی است و امروز که در عصر تبلیغات به‌سر می‌بریم، این اهمیت روزافزون شده است: «توانایی انتقادی اندیشیدن دارای اهمیت است.

شخصی را در نظر بگیرید که ناتوان از تفکر انتقادی باشد: او شخصی ساده‌لوح (و آسیب‌پذیر) است که هر توصیه تجاری را جدی می‌گیرد، شتاب‌زده سراغ خرید محصولی می‌رود که تبلیغ شده است، سخن هر سیاستمداری را متقاعد‌کننده می‌داند و... ما پیوسته با ادعاهایی در اخبار، کتاب‌ها، مقالات؛ از رادیو، تلویزیون و شخصیت‌های آنلاین؛ در پست‌های وبلاگی، پادکست‌ها، ویدئوهای دانلودشده و رسانه‌های اجتماعی روبه‌رو می‌شویم. چگونه باید همه این ادعاها را ارزیابی کنیم؟ چگونه باید آن را که احتمالاً بتوان به‌عنوان ادعایی صادق پذیرفت، از آنهایی که باید به آنها شک کرد، تفکیک کنیم؟»

استفن تولمین، فیلسوف بریتانیایی می‌گفت استدلال از مدل بنیادها، دلایل قانع‌کننده و نتایج تبعیت می‌کند. جوئل بست نیز در این کتاب با چنین مدلی از استدلال سراغ استدلال‌های جامعه‌شناختی می‌رود. در این مدل استدلال دربردارنده بنیادهایی است که اطلاعات اساسی را در اختیار می‌گذارد، دلایلی قانع‌کننده که توجیه‌کننده گرفتن برخی نتایج است و خود نتیجه. برای نمونه: «باران می‌بارد (بنیادها) و ما نمی‌خواهیم خیس شویم (دلیل قانع‌کننده)، پس بیرون رفتن از خانه را باید به تاخیر بیاندازیم (نتیجه). اگر این مدل را مبنا قرار دهیم، تفکر انتقادی مستلزم ارزیابی هر سه عنصر بنیادها، دلایل و نتایج است.

در بخش بنیادها اهمیت شواهد، آمارها و تعاریف بسیار کلیدی است زیرا ممکن است شواهد، آمارها و تعاریف متفاوتی وجود داشته باشند. (باران نمی‌بارد، آنچه شما باران می‌نامید، مه یا نم‌نم باران است و...) در بخش دلایل قانع‌کننده اما مسئله این است که دلایل قانع‌کننده به‌مثابه توجیهات بار هنجاری و ارزش‌گذارانه دارند، بنابراین تا آنجا که برای افرادی برخوردار از ارزش‌های مشترک بیان می‌شوند، شاید نیاز چندانی به توجیه نداشته باشند، اما وقتی پای ارزش‌های متفاوت در میان باشد (مثلاً وقتی کسی خیس‌شدن را نه امری نامطلوب، بلکه اگر امری مطلوب می‌داند)، مسئله بغرنج‌تر از آن است که به سادگی رفع و رجوع شود. درنهایت در بخش نتایج نیز باید پیچیدگی‌های امر را به حساب آورد. برای نمونه ممکن است کسی بگوید، در شرایطی اضطراری لازم نیست به‌خاطر بارش باران در خانه ماند، زیرا برای نیل به هدفی مهمتر باید حتماً از خانه خارج شد یا با چتر بیرون رفت و خیس نشد.

جوئل بست در این کتاب در ۱۴ فصل می‌کوشد با استفاده از این مدل به ارزیابی مناقشه‌های موجود در علوم اجتماعی برود؛ اختلافاتی که نباید آنها را دست‌کم گرفت یا گمان برد که به سهولت می‌توان بر آنها فائق شد. از نظر بست بخشی از مشکل در نقد استدلال‌های مخالف است، اما مشکل بزرگتر ازقضا جای دیگری است: «انتقادی اندیشیدن درباره استدلال‌هایی که با آنها موافق نیستیم، آسان‌ترین است و هنگامی که موافقیم، سخت‌تر است و سخت‌ترین هنگامی است که شخص خود استدلال را طرح می‌کند.» ازاین‌منظر تفکر انتقادی مورد توصیه بست، فن تردید در همه‌چیز و مهمتر از همه تردید در تفکرات خویش است؛ امری که «بشریت را به جایگاه امروزی آن رسانده است و اگر قرار باشد اوضاع همچنان به سمت بهترشدن برود، این تفکر ضرورتی بی‌اندازه دارد.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...