زندگینامه داستانی مرحوم آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی نوشته سعیده لطفعلی تبار احمدی با عنوان «خدا را به شما می سپارم» توسط انتشارات کتابستان منتشر شد.

سید جمال الدین گلپایگانی «خدا را به شما می سپارم

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب به گفته نویسنده‌اش، قطعاتی از زندگانی عارف گمنامی است که با دریافت نامه‌ای به خط او؛ آیت الله بروجردی از جا برمی‌خاست. در بدرقه پیکر او؛ آیت الله قاضی، کفش جلوی قدم‌هایش جفت می‌کرد. در بیان مقامات معنوی او؛ استادش آقا سید احمد کربلایی، اعجوبه علم و عرفان، تصریح می‌فرمود که آقا سید جمال در سیر معنوی از ایشان بالاتر زده و از استادش بی نیاز گشته است.

سعیده لطفعلی تبار احمدی می‌گوید در اهمیت پرداختن به زندگی آیت‌الله گلپایگانی؛ همین بس که آیت‌الله بهجت او را فردی معرفی می‌کرد که پله‌های عروج را پله پله نمی‌پیمود، بلکه پرواز می‌کرد، به گونه‌ای که از هم ردیف‌هایش پیشی می‌گرفت. و در بیان میزان علاقه امامش به او؛ اینکه بارها با امام زمانش ملاقات کرده و از دست مبارکشان سکه‌ای عیدی گرفتند. این‌کتاب یک مجموعه داستانی از پازل‌های زندگی این عارف است که دربردارنده چگونگی گذر عمر او و ویژگی‌های شخصیت‌شان است.

تلاش این‌مولف در کتاب پیش‌رو این بوده که بیش از اینکه آقا سیدجمال، شخصیتی دست نیافتنی و دارای توانایی‌های بالای روحی و جسمی به مخاطب معرفی شود، به ویژگی‌های خُلقی و رفتاری او به عنوان یک شخصیت الگو پرداخته شود؛ شخصیتی که هیچ گاه به دنبال کشف و شهود و کسب کرامات مختلف نبوده و هدفش تنها رشد روحی در جهت بدل شدن به بنده‌ای خالص و عالی برای معبود و محبوب خود بوده است.

این‌کتاب با ۲۱۶ صفحه و قیمت ۱۲۰ هزار تومان عرضه شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...