فراتر از دردِ امروز | هم‌میهن


ماریو کالابرزی [Mario Calabresi]، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی ۵۵ ساله‌ی ایتالیایی، متولد ۱۷ فوریه‌ی ۱۹۷۰ در میلان، با سابقه‌ی مدیرمسئولی روزنامه‌های «لا ستامپا» و «لا ریپوبلیکا»، زمانی که بی‌هیچ مقدمه‌ای و کاملاً ناگهانی با خبر برکنار شدنش از مدیرمسئولی «لا ریپوبلیکا» مواجه شد، به مفهومی پی برد که درنهایت منجر به نگارش ناداستان «صبح روز بعد» [La mattina dopo] شد.

صبح روز بعد» [La mattina dopo] ماریو کالابرسی کالابرزی [Mario Calabresi]

صبح روز بعد، روایت نخستین لحظات بیدار شدن از خوابی است که در وهله‌ی اول همه‌چیزش عادی به‌نظر می‌رسد اما هنوز چیزی نگذشته که درد هجوم می‌آورد. دردِ ناشی از آن‌چه روز پیش پشت‌سر گذاشته است؛ دردِ از دست دادن یکی از والدین، شریکِ زندگی، خواهر یا برادر، فرزند، دردِ از دست دادن موقعیت کاری، بازنشستگی، تغییر مکانِ زندگی، دردِ شکست در جدالی سرنوشت‌ساز.

به عقیده‌ی ماریو کالابرِزی همیشه صبحِ روزِ بعدی در انتظار ماست؛ وقتی چیزی یا کسی را که سال‌ها داشتیم و فکر می‌کردیم تا ابد خواهیم داشت ناگهان از دست می‌دهیم. لحظه‌ای که خلأ و گمگشتگی وجودمان را فرا می‌گیرد. کالابرِزی «صبح روز بعد» را به این لحظه‌ی حساس و حیاتی اختصاص داده است. او با تجربه‌ی خودش شروع می‌کند؛ تجربه‌ی برکنار شدن از مدیرمسئولی «لا ریپوبلیکا»، آن هم در ملاقاتی با مدیرگروه روزنامه که چند دقیقه‌ای بیشتر طول نمی‌کشد. ملاقاتی که کالابرِزی این‌طور توصیفش می‌کند: «تقریباً چیزی نگفتم، چون حرفی برای گفتن باقی نمانده بود.

شکافی که بین ما ایجاد شده بود بسیار عمیق بود و بی‌علاقگی او را به هر پروژه‌ای که از جانب من مطرح می‌شد احساس می‌کردم.» فردای این ملاقات، کالابرِزی باید از پسِ صبحِ بدونِ کار برآید؛ صبحی ترسناک، ترس از جای خالی آدابی که از خیلی وقت پیش زندگی‌اش را بر آن‌ها بنا نهاده بوده است؛ بیدار شدن در ساعتی مشخص، بازبینی اخبار شبانگاهی و انداختن نگاهی به تیتر روزنامه‌های صبح. ترس از این که دیگر قرار نیست تلفن همراهش مانند پیش از رخ دادن این اتفاق، بی‌وقفه زنگ بخورد و ترس از کوتاه و کوتاه‌تر شدن صف آن‌هایی که به دیدنش می‌آمدند و برای ناهار و شام دعوتش می‌کردند.

تلاش کالابرِزی برای یافتن پاسخ این پرسش که با چنین صبحی چه باید کرد؟ منجر به گردهم‌آوردن تجربیاتی در یک کتاب، با استفاده از تجربه‌ی شخصی‌اش به عنوان آغاز آن شد که وجه اشتراک‌شان تلاش برای آغازی دوباره است. این آغاز برای دانیِلا، پس از تصادفی است که باعث می‌شود دیگر نتواند راه برود، برای دامیانو، پس از سانحه‌ای هوایی که از آن جان سالم به‌در می‌برد و برای جِما، پس از مرگ شوهرش.

تلاش‌ آدم‌ها برای آغازی دوباره منجر به شکل‌گیری داستان‌هایی از انعطاف‌پذیری و شهامت کسانی می‌شود که خود را وادار به نگریستن به جایی فراتر از دردِ امروزشان می‌کنند. کالابرِزی براساس این تجربیات به این نتیجه می‌رسد که صبح روزِ بعد وقتی رهایت می‌کند که بپذیری دیگر هیچ‌چیز مثل سابق نخواهد شد. حتی اگر روزهای نخست چون تندابی تو را دربربگیرد، مدام به آن‌چه از دست داده‌ای بیاندیشی و همان خلأیی را در دل احساس کنی که آدم‌ها هنگام پریدن از بلندی تجربه می‌کنند.

کالابرِزی در ۱۲ بخش تحت عنوان‌های «خواب»، «شکاف»، «بیداری در سپیده‌دم»، «تپه‌ی صدف»، «درخت شکوفه خواهد داد»، «راه رفتن»، «تنها سخت‌کوشی نجاتم خواهد داد»، «به نازکیِ کاغذ»، «دنیای دیروز»، «آخرین هدیه»، «درسِ زمانِ آهسته» و «بادی سهمگین» نشان می‌دهد که اگر بیاموزیم چگونه شکست را بپذیریم و طاقت بالاگرفتن سرمان را داشته باشیم، آن وقت است که این گفته‌ی لئونارد کوهن، رنگ واقعیت به خود می‌گیرد. این‌که در هر چیزی شکافی وجود دارد اما درست از همان‌جاست که نور عبور می‌کند.
گفته‌ای احتمالاً برگرفته از آموزه‌های فیلسوف آمریکایی و مبدع مکتب برین‌انگاری یا استعلاباوری؛ رالف والدِن امرسون که از زبانِ مبلغان مسیحی نیز شنیده می‌شود. این‌که خداوند در هر آن‌چه ساخته، شکافی قرار داده است. گفته‌ای‌که به شیوه‌ای دیگر در «چهل قانون عشقِ» الیف شافاک نیز آمده است. آن‌جا که می‌‌نویسد.... و مولانا شمس را گفت پس زخم‌های‌مان چه؟ و او پاسخ داد که نور از محلِ آن‌ها وارد خواهد شد.

به این ترتیب بود که کالابرِزی سفرش را آغاز کرد. سفر به خاطراتی که از مدت‌ها پیش در انتظارش بودند تا با او حرف بزنند، خاطراتی از دوستانی که دوست‌شان داشت و در لابه‌لای خود راه‌حل‌هایی داشتند. راه‌حل‌هایی برای کنار آمدن با چشم‌اندازِ پیش‌رو. چشم‌اندازی که تغییر کرده و دگرگون شده است و هیچ‌گاه مثل قبل نخواهد شد.

کتاب «صبح روز بعد»، نوشته ماریو کالابرزی و ترجمه اعظم رسولی از ایتالیایی به فارسی، در ۱۳۲ صفحه و به‌بهای ۱۹۰ هزار تومان در سال ۱۴۰۳ در مجموعه ناداستان نشر وزن دنیا منتشر شد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...