زنی از جنس باران | صبح نو


طرح جلد یک کتاب، دروازه‌ای است به دنیای روایت‌های آن. گاهی تصویری ساده می‌تواند سرنخی از عمق داستان به دست دهد؛ اما برخی جلدها رمزآلودترند و تنها پس از خواندن متن، معنای واقعی خود را آشکار می‌کنند. «یوما» یکی از همین کتاب‌هاست. اثری که در آن، تاریخ و تخیل در هم تنیده شده‌اند تا تصویری تازه از یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های اسلام ارائه دهند؛ اما چه چیزی این کتاب را از دیگر آثار تاریخی متمایز می‌کند؟ روایت متفاوت آن از مادری که تاریخ‌ساز شد.

مریم راهی خلاصه رمان یوما

شنیده‌ام و می‌دانم که طرح روی جلد یک اثر بازگوکننده حداقل نیمی از داستان نوشته در آن است. به همین سبب همیشه پیش از باز کردن کتاب و خواندن داستان رقم خورده در آن، روی طرح جلدش دقیق می‌شوم. حال کتابی را دست گرفته‌ام که نامش «یوما» است. نویسنده‌اش را می‌شناسم چون با قلم فاخر و غنی او آشنا هستم. شما که غریبه نیستید (پیش خودمان بماند) در حقیقت کتاب را به‌خاطر نویسنده‌اش گرفته‌ام؛ مریم راهی. نویسنده‌ای که چاپ اکثر آثارش برعهده نشر نیستان است و این اثر هم نیز.

روی طرح جلد دقیق می‌شوم؛ اما نمی‌دانم چرا هرچه می‌کنم متوجهش نمی‌شوم. تصمیم می‌گیرم کتاب را باز کنم و فصل ابتدایی اثر را بخوانم تا بلکه متوجه تصویر زرد و آبی حک شده بر روی جلد شوم. سطر اول را می‌خوانم. از آن داستان‌هایی است که با روایت شروع می‌شود و نویسنده قصد دارد که نمایی لانگ‌شات تحویل خواننده دهد. روایت، روایت زنی است که خودش را به‌طور کامل معرفی می‌کند و با آنکه درد تمام وجودش را فرا گرفته بازگویی بخشی از داستان را برعهده می‌گیرد. روانی قلم نویسنده مرا به خواندن روایت‌های فصل اول ترغیب می‌کند؛ روایت غرولندهای نفیسه برای عزیز داشتن علی بن‌ ابی‌طالب (ع) روایت تلخی کلام ام‌جمیل بر سر مادری خدیجه برای دختران تیم خواهرش... حالا مفهوم تصویر روی جلد برایم واضح‌تر می‌شود. زنی فرشته‌وار با لباسی از باران کودک خویش را در آغوش گرفته و با مهر به او می‌نگرد. او کسی نیست جز خدیجه کبری (س) همان که مردم حجاز (ام‌الیتامی) می‌خوانندش و محمد (ص) از جانب حق (ام‌المؤمنین) و بحریه کنیز حضرت با وجود فاصله سنی کم (یوما).

داستان با راوی اول شخص و با شیبی ملایم از مادرانگی خدیجه کبری (س) شروع می‌شود و تا لحظه وفات او ادامه می‌باید. ضرب‌آهنگ قلم دلنشین است و ریتم روایت آهنگین و زبان داستان در حین پختگی و دوری از هر تکلف و اغراق به ‌قدری روان و سیال است که خواننده را تا پایان داستان با خود همراه می‌کند. بیان راوی آن‌قدر دقیق و جزء به جزء است که خواننده را به هم‌زادپنداری با شخصیت‌های داستان وامی‌دارد. به‌طوری که جرأت یافته و در تمامی هفت فصل خودش را جای تک‌تک راویان اثر می‌گذارد. جای ام‌ایمن که در پی دل سپردن به حرف‌های بانویش یاد واسطه‌گری نفیسه می‌افتد. جای بحریه که از لحظه خواستگاری ابوطالب از خدیجه زیبا می‌گوید و شادمانی محمد جوان یا جای خدیجه (س) که در میانه درد وقایع حال و گذشته را مرور می‌کند و قلبش آرام نمی‌شود مگر به ندایی از بطن که «یا اُمّا!... لاتحزنی... ولاترهبی... فان الله مع أبی... .»

بالواقع در این اثر هر کسی کارش را به‌ نحو احسن انجام داده است. روایتگرانی که روزی‌خور خوان کرم و احسان خاندان محمد (ص) هستند و به دلیل ارادت وافرشان به این آستان در رقابتی تنگاتنگ از سر صبر و حوصله هم‌نوا با خدیجه کبری (س) از دریچه نگاه خویش ما را مسافر لحظه‌ها و ثانیه‌های تلخ و شیرین خاندان محمد (ص) می‌کنند. روایت شیرین بحریه از هنگامه مقدس و حال و روز خدیجه از دیدن نور نبوت محمد (ص) روایت تلخ ام‌هانی از دوری چهل روزه محمد (ص) از خدیجه. روایت... روایت‌هایی که مجموعه آنها می‌شود دومین رمان مریم راهی که در صد و شصت و چهار صفحه و در قالب رقعی تاکنون 6 بار روانه بازار شده است.

محور اصلی این رمان همان‌طور که از نامش پیداست، به وجه مادر بودن حضرت خدیجه (ع) مرتبط است. بزرگ بانویی که 1400 سال پیش در جامعه عرب جاهلی با حفظ حیا و پاکدامنی در حین انجام وظایف همسری و مادری به‌ نحو احسن، حضوری فعال و مؤثر در عرصه‌های مختلف اجتماعی داشته و مدیریت یک تجارتخانه بزرگ برعهده او بوده است. ایشان با انتخاب سبک زندگی منحصربه‌فردش از مردان پر قدرت عرب پیشی می‌گیرد و تبدیل به قطب اقتصادی مکه می‌شود. مادری صبور، باتدبیر و فعال که نویسنده در هفت فصل او را به‌عنوان الگویی جامع و کامل از زن مؤمن اجتماعی معرفی کرده و هدف خود را از نگارش کتاب به رخ خواننده کشانده است.

علاوه بر علاقه قلبی خانم مریم راهی به حضرت خدیجه (س) آنچه که او را به نوشتن این رمان عاشقانه ترغیب کرده است کمبود منابع مکتوب در باب زندگی سیده قریش است.
همچنین اطلاعاتی که از منابع موجود دریافت شده اکثرا مربوط به زندگی ایشان بعد از ازدواج با حضرت محمد (ص) بوده و در مورد خود شخص بانو خدیجه (س) مطالب تاریخی خیلی کمی در دسترس است که به عقیده خانم راهی در این امر قصد و غرضی در کار بوده است.

از ویژگی‌های منحصربه‌فرد کتاب دو یا سه اپیزودی بودن هر فصل آن است. هفت فصلی که اولین راوی‌اش حضرت خدیجه (س) است و راوی‌های دیگر به فراخور ماجرای آن بخش تغییر می‌کنند. در حقیقت با اضافه شدن هر راوی به داستان دنیای جدیدی برای مخاطب باز می‌شود. درواقع این‌گونه می‌توان گفت که با روایت هر راوی در داستان با برش‌های زمانی زیاد و متنوع روبه‌رو می‌شویم. برش‌هایی که قصه را از یکنواخت بودن خارج کرده و سبب ایجاد فرازها و فرودهای خاصی در آن می‌شود.

نکته برجسته دیگر اینکه نویسنده کوشیده تا در حین به‌کارگیری قوه تخیل در حوادث پیرامونی داستان جهت جذاب‌تر کردن آن برای خواننده، به تاریخ نیز پایبند باشد و از چارچوب واقعیت پا فراتر نگذارد.
از زیبایی‌های رمان وجود اشعاری است منتسب به حضرت خدیجه (س) در طول اثر، خاصه شعری که در بخش پایانی کتاب، حضرت برای دخترشان فاطمه زهرا (س) می‌خواندند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...