نوشتن از ناشناخته‌ها | شرق
 

ایلیا ترویانف [Ilija Trojanow] یکی از سرشناس ترین نویسندگان معاصر آلمان است. کتاب «وسوسه‌های غربت» [The collector of worlds (Der Weltensammler)] معروف ترین رمان او است که در سال ۲۰۰۶، برنده جایزه نمایشگاه کتاب لایپزیک آلمان شد.

وسوسه های غربت ایلیا ترویانف [Ilija Trojanow] » [The collector of worlds (Der Weltensammler)]

ترویانف در سال ۱۹۶۵ در صوفیه به دنیا آمد. خانواده اش از بلغارستان به آلمان و از آنجا به کنیا مهاجرت کردند. دوران کودکی اش را در کنیا گذراند. او در رشته‌های حقوق و مردم شناسی تحصیل کرده است. وی از سال ۱۹۸۸، به عنوان نویسنده، مترجم و ناشر فعالیت می‌کند. سال ۱۹۹۸ به بمبئی و پس از چندسال به کیپ تاون در آفریقای جنوبی نقل مکان کرد و درحال حاضر در شهر وین زندگی می‌کند. ترویانف تاکنون جوایز ادبی بسیاری ازجمله: جایزه نمایشگاه کتاب لایپزیک (۲۰۰۶)، جایزه ادبی برلن (۲۰۰۷)، جایزه ادبی شهر ماینز (۲۰۰۷)، جایزه ادبی خانه‌های ادبیات آلمان (۲۰۰۹)، جایزه ادبی وورت برای ادبیات اروپا (۲۰۱۰)، جایزه ادبی کارل آمری (۲۰۱۱) و جایزه ادبی کرسی استادی برادران گریم در دانشگاه کاسل (۲۰۱۴) را دریافت کرده است. آثار ایلیا ترویانف تاکنون به زبان‌های زیادی ترجمه شده اند. رمان «وسوسه‌های غربت»، نخستین اثر داستانی او است که به فارسی ترجمه شده است.

ایلیا ترویانف ۱۰ساله بود که در سالروز تولدش کتابی درباره کاشفان معروف اروپایی، مانند واسکو داگاما و هنری مورتون استنلی از پدر و مادرش هدیه گرفت. هیچ کدام از شخصیت‌های کتاب، او را به اندازه مردی با چشمانی نافذ، نگاهی وحشی و لباس بومی، مجذوب نمی کردند. این مرد نه تاجر بود و نه برده فروش و نه سلطان. او یک افسر انگلیسی بود که به هندوستان می‌رفت و از آنجا به مصر و مکه و مدینه و سپس به آفریقا سفر می‌کرد. مردی با لباس مبدل که هیچ شباهتی به یک افسر انگلیسی نداشت. نام این مرد عجیب وغریب ریچارد فرانسیس برتون بود. بیست سال بعد ایلیا ترویانف راهی بمبئی می‌شود تا رمانی درباره ریچارد فرانسیس برتون، همان مردی که او را در کودکی شیفته و مجذوب کرده بود، بنویسد. برای تحقیق درباره زندگی برتون مدت زیادی در بمبئی و بارودا زندگی می‌کند تا مثل او با آداب و رسوم آن سرزمین ناشناخته آشنا بشود.

«وسوسه‌های غربت» یکی از پرفروش ترین رمان هایی ست که در چندسال گذشته در آلمان منتشر شده است. این رمان زاییده تخیل خلاقانه نویسنده و برگرفته از زندگی کاشف، نویسنده و مترجم معروف ریچارد فرانسیس برتون (۱۸۹۰-۱۸۲۱) است. ترویانف گاه به جزئیات زندگی برتون می‌پردازد و گاه از زندگی شخصی او دور می‌شود. او وقایع زندگی برتون را دستمایه قرار می‌دهد، ولی رویدادهای رمان زاییده تخیل خودش هستند و او هیچ ادعایی درمورد همسانی این رویداد‌ها با وقایع تاریخی ندارد. ترویانف می‌گوید: «هر انسانی یک راز است، به ویژه کسی که او را هرگز ندیده ایم. این رمان را می‌توان کوششی شمرد برای نزدیک شدن به یک راز، بدون آنکه قصد افشای آن را داشته باشد». «وسوسه‌های غربت» رمانی است درباره گرایش‌های چندفرهنگی و هویت‌های چندبعدی و بقای آنها در دنیایی متناقض. ریچارد فرانسیس برتون، جست وجوگر ناشناخته‌ها و سایه روشن هاست. چند فرهنگی و چند هویتی بودن برتون در قرن ۱۹ میلادی سرنوشت بسیاری از انسان‌های قرن ۲۱ میلادی نیز هست. جهانی شدن، مهاجرت و رفت و آمد انسان‌ها بین کشورهای مختلف آنها را با پدیده چندفرهنگی و چندهویتی بودن و غربت درگیر می‌کند.

رمان «وسوسه‌های غربت» با صحنه مرگ برتون آغاز می‌شود. ترویانف در آغاز تصویری نمادین از آتش را به تصویر می‌کشد. آتشی که دفتر خاطرات برتون را به آتش می‌کشد و از میان آن شعله‌ها برتون جوان دوباره زنده و نمایان می‌شود. ساختار روایتی رمان دائم تغییر می‌کند. گفته‌های برتون، خدمتکارش، همسفرش، افراد دیگر، نامه‌های مربوط به او، حرف‌های دیگران درباره رفتار غیرعادی او به عنوان یک افسر انگلیسی، باورها و دیدگاه‌های برتون را کامل می‌کنند و ساختار تازه ای را شکل می‌دهند. ترویانف این افراد و جایگاه اجتماعی شان را به خوبی می‌شناسد و از دیدگاه و زبان آنها می‌نویسد، طوری که خواننده احساس می‌کند در کنار آنها نشسته است. برتون که زبان هندی و فارسی می‌داند و برای انجام ماموریت هایش بیشتر و بیشتر با لباس و هویت مبدل ظاهر می‌شود، سرانجام در نقش بازرگانی ایرانی راز بزرگی را در ایالت سند هندوستان فاش می‌کند. ولی او دچار تضاد بزرگی نیز هست، تضادی که برای خودش و امپراتوری بریتانیا سرنوشت ساز خواهد شد. از یک سو به ارتش بریتانیا وفادار است و از سوی دیگر یکی از منتقدان سرسخت زمانه و فرهنگ انگلیسی خودش است و برای برقراری عدالت در هندوستان مبارزه می‌کند. زنی زیبا و اسرارآمیز او را با ناشناخته‌های آن سرزمین آشنا می‌کند و شهرزاد قصه گو را برای خواننده تداعی می‌کند. برتون عاشق آن زن می‌شود، عشقی که او را به مرز جنون می‌کشد.

سبک نگارش ترویانف خلاق و زبانش چندصدایی است و به گفته خودش سال‌ها طول کشید تا جمله اول رمان را پیدا کرد: «نخستین جمله رمان وسوسه‌های غربت دغدغه ذهنی ام بود و سال‌ها مشغولم کرده بود. فقط می‌دانستم که می‌خواهم رمان را با صحنه مرگ ریچارد فرانسیس برتون آغاز کنم، چون تولد و مرگ مثل سرچشمه یک رودخانه همراه همیشگی یک نویسنده هستند. در تمام سال هایی که در گیرودار پژوهش بودم، فهرست درازی از جمله هایی که خوشم می‌آمد، جمع می‌کردم. جمله هایی که هیچ ارتباطی به هم نداشتند. اصطلاحات و ضرب المثل‌های مختلف را هم گردآوری می‌کردم و همه آنها را می‌خواندم. یکی از آنها این بود: «آنگاه که بتوانی ریسمان سیاه را از ریسمان سفید تشخیص بدهی دیگر اجازه خوردن و نوشیدن نداری». این یکی از احکام شرعی ماه رمضان است. این توصیف، مفهوم اسلامی سپیده دم را بیان می‌کند. یک روز ناگهان جمله اول رمان که مدت‌ها در انتظارش بودم، به ذهنم رسید: «سحرگاه چشم از جهان فروبست، پیش از آنکه بشود ریسمان سیاه و سفید را از هم بازشناخت».

نثر آلمانی رمان وسوسه‌های غربت ویژه نویسنده ای است با زبان و تفکری چندوجهی که با زبان‌ها و فرهنگ‌های گوناگون آشنا و تحت تاثیر آنهاست. متن، پر از واژه‌های هندی، انگلیسی، ایتالیایی و دیگر زبان هاست. ترویانف این واژه‌ها را به کار می‌برد بدون آنکه توضیحی درمورد آنها بدهد یا آنها را معنی کند. فقط یک واژه نامه به آخر کتاب اضافه می‌کند و می‌گوید: «هرچه بیشتر با برخی از واژه‌ها آشنا می‌شدم، بیگانگی شان بیشتر رنگ می‌باخت، چه واژه‌های هندی، عربی یا غیره؛ واژه هایی که بیشتر و بیشتر تمایل به ورود به متن را داشتند. دلم نمی خواست توضیحی درباره این واژه‌ها بدهم، چون فکر می‌کردم که آنها گذشته از معنایشان، به نحوی اسرارآمیز، به دلیل ساختار توصیفی شان جذابند، ولی انتشاراتی که مسئول چاپ کتاب بود، به من توصیه کرد یک واژه نامه به کتاب اضافه کنم. از طرف دیگر واژه‌های ناآشنا الهام بخش هم بودند». زبان حسی و اسرارآمیز ترویانف خواننده را با پویش ماجراجویانه برتون آشنا می‌کند، با رفتار عجیب و غوطه ورشدنش در دنیایی هیجان انگیز و کاملاناشناخته. زبانی که خواننده را با زندگی روزمره، سنت‌ها و ارزش‌های اخلاقی و مذهبی کشورهای مستعمره آشنا می‌کند و تفاوت‌های آنها را با استعمارگرانی، که خودشان را دارنده بالاترین نوع تمدن و تکامل فکری می‌دانند، نشان می‌دهد. توانایی ترویانف در انتخاب چنین سبکی ناشی از تجربیات شخصی او در پیوندش با ملیت‌های مختلف و اقامت در این کشورهاست. او می‌گوید: «چالش با ناشناخته‌ها مرا در ابهامی هیجان انگیز نگاه می‌دارد، شرایطی بسیار مناسب برای نوشتن، زیرا برای نوشتن هیچ چیز زیان بارتر از احساس اطمینان و دانسته‌های بدیهی نیست».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...