ارادتمند شما، آن! | اعتماد


آن فرانک 15 ساله بود که پس از انتقال از آشویتس به برگن- بلس بر اثر وضع فجیع بهداشتی، به بیماری تیفوس مبتلا شد و جان سپرد. گور او مشخص نیست؛ احتمالا به همراه خواهرش در یکی از گورهای دسته‌جمعی برگن- بلس دفن شده است. نگارش یادداشت‌هایش را از دو سال پیش از مرگ شروع کرد. یعنی در عنفوان نوجوانی. اما متن را که می‌خوانیم قابل مقایسه نیست با نوشته‌های «تین‌ایجر»های امروزی. «جنگ» کودکان را بزرگ می‌کند و آدم‌ها را پخته. چشم آنها را به وجوهی از واقعیت جهان می‌گشاید که در زمانه صلح و صفا از دیده‌ها پنهان است.

خاطرات یک دختر جوان» [The Diary Of a Young Girl (Tagebuch der Anne Frank)]

«آن» هم که شروع به نوشتن کرد، به عنوان یک دختربچه سیزده ساله در مخیله‌اش نمی‌گنجید که آنچه می‌نویسد در ردیف خاطرات تاریخی بزرگانی چون تولستوی قرار می‌گیرد، به بیش از 60 زبان ترجمه می‌شود، میلیون‌ها نسخه از آن به فروش می‌رسد و بر اساس آن ده‌ها فیلم و نمایش ساخته می‌شود: «دفتر خاطرات‌نویسی برای آدمی مثل من تجربه خیلی عجیبی است. برای اینکه تا الان چیزی ننوشته‌ام. بعدها هم نه خودم علاقه‌ای به افکار دوره نوجوانی‌ام نشان می‌دهم، نه کس دیگری حرف‌های یک دختر سیزده ساله برایش اهمیت دارد.» آن فرانک، دخترک 15 ساله، یکی از مشهورترین قربانیان هولوکاست است. شهرت او بر آمده از انتشار کتاب «خاطرات یک دختر جوان» [The Diary Of a Young Girl (Tagebuch der Anne Frank)] (چاپ اول 1947 به زبان هلندی) است که در آن دو سال زندگی مخفیانه خودش و خانواده‌اش در زمان اشغال هلند توسط نیروهای آلمانی در جنگ جهانی دوم را روایت کرده است.

«آن» که در فرانکفورت و در یک خانواده متمول یهودی به دنیا آمده بود، بیشتر زندگی‌اش را در آمستردام هلند گذراند. چهار سال و نیم بیشتر نداشت که در نتیجه به قدرت رسیدن نازی‌ها در آلمان و افزایش فشارها بر یهودیان با خانواده به هلند رفت. در ماه مه 1940 خانواده فرانک در نتیجه اشغال هلند به وسیله آلمانی‌ها به همراه دیگر یهودیان گرفتار شدند. همچنان که آزار و اذیت یهودیان افزایش می‌یافت، در جولای 1942 خانواده فرانک در اتاق‌هایی پنهان پشت قفسه‌هایی در ساختمانی که پدر فرانک در آن کار می‌کرد (ساختمان ضمیمه)، مخفی شدند. از این تاریخ تا زمانی که کل خانواده در آگوست 1944 توسط گشتاپو دستگیر شدند، «آن» به طور منظم به نگارش خاطراتش در دفترچه‌ای پرداخت که روز تولدش به او هدیه شده بود.

خاطرات «آن» روایت زنده و پر احساس دختربچه‌ای امیدوار است که زندگی روزمره هشت نفر آدم محصور را روایت می‌کند. از این حیث تفاوتی اساسی با همه گزارش‌هایی دارد که از جنگ جهانی دوم خوانده‌ایم. جنگ و تهاجم نازی‌ها در این کتاب از رهگذر تاثیرشان در حیات هرروزه این افراد احساس می‌شود، در خشم و خشونتی که در مناسبات‌شان با یکدیگر دارند، در ترس‌ها و اضطراب‌های‌شان از اینکه دستگیر بشوند، از اثری که شنیدن و خواندن اخبار پیشروی نازی‌ها و کشتار یهودیان بر آنها می‌گذارد و این‌همه نه بطور سرراست و مستقیم، بلکه در خلال خاطراتی روزانه در حد قد دانایی و فهم یک دختر بچه کوچک. تلخی ماجرا نیز آنجاست که خواننده پیشاپیش می‌داند که امید نهفته در سطرسطر یادداشت‌ها به آینده‌ای صلح‌آمیز و سرشار از نور و شادی، وجهی ندارد؛ اگرچه «آن» و روزنوشت‌های شیرین و جذابش به واسطه قدرت جادویی کلمه جاودانه و جهانی شدند.

صبح روز چهارم اوت 1944، بین ساعت 10 تا 30/10، اتومبیلی جلوی ساختمان شماره 263 خیابان پرینزنگراخت نگه داشت و یک گروهبان اس‌اس به اسم کارل یوزف سیلبور با اونیفورم کامل به همراه سه عضو هلندی پلیس امنیتی که لباس شخصی به تن داشتند، از ماشین پیاده شدند. فرضیه رایج این است که کسی به آنها خبر داده بود، اما تحقیقات تازه نشان می‌دهد که احتمالا دلیل لو رفتن مخفیگاه خانواده فرانک خیانت نبوده و نازی‌ها بطور اتفاقی «آن» و خانواده‌اش را پیدا کردند. این فرضیه را شواهد موید حضور دوساعته نازی‌ها در این مخفیگاه که برای دستگیری آدم‌های پنهان شده نامعمول و زیاد است، تقویت می‌کند. این فرضیه ‌جدید می‌گوید «دلیل حمله احتمالا تقلب در کوپن‌های جیره غذایی و فعالیت‌های کاری غیرقانونی بوده است.» هر چه باشد، هشت ساکن آن ساختمان (از جمله خانواده فرانک) به اردوگاه وستربورک در شمال هلند منتقل شدند و سپس به آشویتس در لهستان فرستاده شدند. اتو فرانک، پدر «آن» تنها بازمانده خانواده بود. «آن» و خواهرش مارگوت در پایان اکتبر از آشویتس به برگن- بلسن منتقل شدند و همان‌جا در اثر بیماری جان سپردند. این اردوگاه چند هفته بعد در 12 آوریل 1945 به دست بریتانیایی‌ها آزاد شد.

[«خ‍اطرات‌ ی‍ک‌ دخ‍ت‍ر ج‍وان‌» نخستین بار با ت‍رج‍م‍ه‌ ش‍ی‍وا روی‍گ‍ری‍ان‌ و توسط نشر م‍ی‍لاد در ایران منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...
شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...