زندگی سگی | آرمان ملی


«گوشواره‌های فلزی» مجموعه‌داستانی است متشکل از هفت داستان کوتاه به قلم گلپر فصاحت؛ داستان‌هایی رئال با دغدغه‌ مشترک زنان جامعه‌ امروز که با تنهایی یا ترس از آن دست به گریبانند. از ویژگی‌های مشترک این داستان‌ها می‌توان به خطی‌بودن روایت، نثر ساده و داشتن دیالوگ‌های کوتاه اشاره کرد.

گوشواره‌های فلزی گلپر فصاحت

داستان‌ها اغلب بدون گره‌افکنی و فراز و فرود و گاه بدون هیچ هیجانی خواننده را با خود همراه می‌کنند، به بیان دیگر اغلب روایت‌ها ویژگی‌های داستان‌های مدرن را دارا هستند؛ این همراهی البته مرهون توصیفات دقیق، پرداخت جزییات، استفاده از جملات ساده و کوتاه و گاه ایجاز به‌کاررفته در روایت‌هاست.

این کمینه‌گویی البته در داستان «قرارداد» بیش از دیگر روایت‌ها به چشم می‌خورد. داستان با شرحی از نقطه، کاما، حروف اضافه، عدد و فونت آغاز می‌شود. پرواضح است که راوی در مقابل صفحه‌ مانیتور در حال تایپ یک مطلب است، اما آن‌هنگام که خواننده مشتاق دانستن محتوای مطلب تایپ‌شده بر صفحه‌ی سفید است نویسنده با توصیف حرکت ملایم کاغذها در اثر باد به گذشته نقب می‌زند. از همین جاست که خواننده متوجه نوع زاویه‌دید (دوم شخص تخاطبی) می‌گردد ‌و با پازلی روبه‌رو می‌شود که باید تکه‌های آن را کنار هم بگذارد تا سر از فاجعه‌ای دربیاورد که مدت‌ها پیش به وقوع پیوسته است. این اتفاق البته در میانه‌های این داستان بسیار کوتاه رخ می‌دهد، اما خواننده همچنان به دنبال چیدن تکه‌های بعدی پازل است. به نظر می‌رسد انتخاب نوع زاویه‌دید در ایجاد این حس دخیل است، درواقع خواننده هنگام روبه‌روشدن با این زاویه‌دید تمام توجه‌اش را به جزییات داستان معطوف می‌کند تا از سرنوشت شوم خود مطلع گردد. سرانجامی که نویسنده تکه‌تکه و پراکنده نه‌تنها آن را بازگو می‌کند که با جملاتی کوتاه از احساسات و عواطف ناشی از آن حادثه با مخاطب (خواهر خود) صحبت و گلایه می‌کند. این ایجاز که گاه با سوالاتی از مخاطب وگاه جملاتی نیمه همراه می‌شود را می‌توان عکس‌العملی مناسب از جانب راوی دانست که از پس سال‌ها هنوز نتوانسته روزهای ابتدایی این جدایی شوم را فراموش کند و چه‌بسا به دنبال پس‌زدن و فراموشی آنهاست؛ تلاشی بی‌سرانجام که نتیجه‌اش پاک‌کردن متن تایپ‌شده و احساس دوباره‌ سایه‌ سنگین تنهایی است.

داستان «زندگی سگی» را چه از لحاظ ایجاز و چه از نظر نوع راوی می‌توان متفاوت‌ترین داستان این مجموعه دانست. داستان «زندگی سگی» را سگی روایت می‌کند که با مهربانی‌ها و نامهربانی‌های بسیاری روبه‌رو می‌گردد. انتخاب زاویه‌دید اول‌شخص که به قصد همذات‌پنداری با راوی (سگ) صورت گرفته انتخاب مناسبی است، اما به نظر می‌سد بنا به دلایلی نویسنده نتوانسته آن‌گونه که باید به این مهم دست یابد. از این دست است استفاده از واژه‌ها و تعبیراتی چون اسپری‌کردن، بوق ممتد، آسفالت و... که طبیعتا در حیطه‌ شناخت یک حیوان نمی‌گنجد. جز این، زمان طولانی‌‌ روایت و به‌تبع آن تکثر رخدادهای داستان مانع از آن شده تا نویسنده پرداخت کافی‌ و مناسبی از شخصیت راوی (سگ) و افراد و حوادث مرتبط با آن داشته باشد. به همین‌ جهت شخصیت‌ها به دو طیف سفید (دختری که چال روی گونه دارد و مدام سرفه می‌کند) و سیاه (صاحبی که او را تنها چند بار به گردش برده، آن‌هم هربار برای جفت‌گیری با سگی نر) تقسیم می‌شوند و حوادث درحد بازگویی یک خاطره، بی اینکه در ذهن ماندگار شوند، باقی می‌مانند.

بااین‌همه نمی‌توان از صحنه‌های اندک تاثیرگذار داستان گذشت، از این دست است صحنه‌ جداشدن توله‌های کوچک و بی‌دندان از مادر و زوزه‌های بی‌وقفه‌ی سگ ماده که نتیجه‌ای جز لگدخوردن بر پستان پرشیرش ندارد. همچنین است صحنه‌ برخورد سگ با یک جسم سنگین و سپس ردشدن لاستیک ماشین از روی پای او. گرچه سرنوشت سگ، با توجه به کدهای موجود در داستان (آسیب‌دیدن، بالارفتن سن سگ، عمل‌کردن) قابل پیش‌بینی‌ به‌نظر می‌رسد، اما اشاره‌ او به دل‌بستگی به زندگی سگی‌اش (عبارتی که از ایهام نیز برخوردار است) و دلایل آن (دل‌بستگی به توله‌ها و علاقه‌مندی به اولین صاحب سگ و یادآوری نوازش‌های دخترکی که سرفه می‌کرد) که همگی در راستای همذات‌پنداری با سگ انتخاب شده، توانسته تاحدودی مخاطب را به درک تنهایی راوی برساند، یعنی آنچه رشته اتصال داستان‌های این مجموعه را شکل می‌دهد.

«گوشواره‌های فلزی» گرچه مجموعه‌ای است که چون اغلب مجموعه‌های داستانی منتشرشده در این روزها به دغدغه‌های زنان معاصر می‌پردازد، اما به سبب وجود چند تکنیک متفاوت در تعدادی از داستان‌ها مجموعه‌ای قابل تامل محسوب می‌گردد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...