مجموعه‌داستان «پلک‌های شنی» نوشته رویا دستغیب توسط نشر افق راهی بازار کتاب شد.

پلک‌های شنی» نوشته رویا دستغیب

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب شصت و هشتمین مجموعه‌داستان از کتاب‌های «ادبیات امروز» است که افق چاپ می‌کند.

نخستین رمان رویا دستغیب (1337- )، با عنوان «مجمع‌الجزایر اوریون» سال ۱۳۹۴ توسط نشر افق منتشر شد. «تراتوم» هم دومین رمان این داستان نویس بود که خرداد ۱۳۹۷ توسط همین‌ناشر چاپ شد و در آن سعی کرده مسیر اولین رمانش را دنبال کند و مرزهای واقعیت و خیال را از میان بردارد.

«پلک‌های شنی» سومین‌کتاب و اولین‌مجموعه‌داستان رویا دستغیب است که آن را به عمویش عبدالعلی دستغیب تقدیم کرده است. داستان‌های این‌کتاب همه راوی‌های اول‌شخص دارند و به شیوه سیال ذهن روایت می‌شوند. روایت‌ها هم در اماکن عینی شروع می‌شوند اما در ادامه به فضاهای انتزاعی و ذهنی می‌رسند. گذار بین زمان‌های گذشته و حال هم از دیگر ویژگی‌های داستان‌های مجموعه پیش‌رو هستند که مفاهیمی چون مرگ و زندگی را در بر می‌گیرند.

آدم‌های داستان‌های «پلک‌های شنی» هم انسان‌هایی هستند که بین گذشته و حال دست و پا می‌زنند و شرایطی دارند که گویا به‌طور ناگهانی به میانه زندگی پرتاب شده‌اند.

کتاب پیش‌رو ۱۵ داستان کوتاه را با این‌عناوین شامل می‌شود:

دیوار شیشه‌ای، سرباز، بازیگر، نمایش خون، شلیک مضاعف، شما جایی منتظرم هستید، موهای سیاه، ذراتت در هوا پخش می‌شوند، دستکش‌های چرمی، پلک‌های شنی، پله‌های مارپیچ، پشت سیم‌های خاردار، تپش تاریکی، تلفن زنگ می‌زند، سلول شماره چهار.

در قسمتی از داستان «پلک‌های شنی» از این‌کتاب می‌خوانیم:

باید به یاد بیاورم کجا خوابم برده که حالا در این‌برهوت از خواب پریده‌ام. در عمق بیابان، از دورها، صدای تیک‌تاک ساعت فرودگاه به گوشم می‌رسد و هر لحظه خودش را نزدیک‌تر می‌کند. صدا را که از زیر پایم می‌شنوم، بر زمین می‌نشینم و شروع می‌کنم به کندن زمین شنی. ناگهان ساعت صدایش را ساکت می‌کند و زمین از خودش پایین‌تر می‌رود و سیاهی می‌بلعدم.
در کوچه تاریکِ خاموش، پایین پله‌های ورودی آپارتمانی که در آن زندگی می‌کنم، راننده‌تاکسی چمدانم را از دستم می‌گیرد و توی صندوق عقب می‌گذارد. در تاکسی را باز می‌کنم، سوار می‌شوم و او حرکت می‌کند. قرص آرام‌بخشی ته حلقم می‌اندازم و بدون آب قورتش می‌دهم. خواهرم، تنها کسی که داشتم، هفته پیش از خواب بیدار نشد _ چه روزی بود؟!
تکانش دادم و صدایش زدم، اما بدنش سرد و ساکن شده بود.

این‌کتاب با ۱۸۴ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۷۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...