مجموعه‌داستان «مرگ الیویه بکای و داستان‌های دیگرِ» [The Death of Olivier Becaille (La Mort d'Olivier Bécaille)] نوشته امیل زولا با ترجمه محمود گودرزی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

مرگ الیویه بکای و داستان‌های دیگرِ» [The Death of Olivier Becaille (La Mort d'Olivier Bécaille)]  امیل زولا

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب هفتمین‌عنوان از مجموعه «افق کلاسیک» است که این‌ناشر چاپ می‌کند. افق تا به‌حال، کتاب‌های «رویا»، «نانتاس» و «برای یک‌شب عشق» را از این‌نویسنده منتشر کرده است.

امیل زولا با نام کامل امیل ادوارد شارل آنتوان زولا متولد سال ۱۸۴۰ و درگذشته به سال ۱۹۰۲ است. او را به عنوان رمان‌نویس، منتقد ادبی و نمایشنامه‌نویس می‌شناسند که البته روزنامه‌نگار و پدر مکتب ادبی ناتورالیسم هم هست. بیشتر شهرت زولا به خاطر نوشتن رمان ۲۰ جلدی «روگن ماکار» است که فرانسه دوران امپراطوری دوم فرانسه را نشان می‌دهد. زولا در سال‌های ۱۹۰۱ و ۱۹۰۲ در اولین و دومین دور برگزاری جایزه‌ نوبل ادبی، نامزد شد اما این‌جایزه را دریافت نکرد.

کتاب «مرگ الیویه بکای و داستان‌های دیگر» دربرگیرنده ۶ داستان با این‌عناوین است: «مرگ الیویه بکای»، «سروان بورْل»، «چگونه می‌میریم»، «سیل»،‌ «آنژلین» و «ژاک دامور».

«مرگ الیویه بکای» که عنوانش روی کتاب قرار گرفته، درباره مردی نزار است که از کودکی حالتی از بی‌حسی و کرختی را در خود دارد. بیماری این‌مرد که الیویه نام دارد، حالی شبیه مرگ است با این تفاوت که صداها را می‌شنود و رفتار و اقوال را درک می‌کند. همسرش و حتی پزشکش فریب می‌خورند و تصور می‌کنند او مُرده است. به این‌ترتیب مراسم کفن و مقدمات دفن انجام می‌شود و راوی داستان با خطر زنده‌به‌گورشدن مواجه می‌شود.

الیویه بکای پس از دفن، باید با آن‌وضعیت و بیماری تلاش کند از گور بلند شود و ...

در قسمتی از داستان «سیل» از این‌کتاب می‌خوانیم:

همان‌طور که به‌سوی گاسپار برمی‌گشتم، گفتم: «حالا مجبوری اینجا بخوابی، پسرم. مگر اینکه تا چندساعت دیگر جاده‌ها باز شود... دور از ذهن نیست.»
با چهره‌ای رنگ‌باخته به من نگاه کرد و جوابی نداد؛ و بعد دیدم که نگاهش با تشویشی وصف‌ناپذیر به ورونیک دوخته شد.
ساعت هشت‌ونیم بود. بیرون هوا هنوز روشن بود، نوری سفید و بس دلگیر زیر آسمان رنگ‌باخته. پیش از اینکه خدمتکاران بالا بیایند،‌ این فکر خوب به سرشان زده بود که بروند دو چراغ بیاورند. گفتم آن‌ها را روشن کنند، با این فکر که روشنایی‌شان به اتاقی که از حالا تاریک شده بود و ما در آن پناه گرفته بودیم، اندکی شادی می‌بخشد. عمه آگات که میزی به میان اتاق هل داده بود، می‌خواست ورق‌بازی راه بیندازد. زن باوقار که چشم‌هایش گهگاه دنبال چشم‌های من می‌گشت، بیشتر به فکر سرگرم‌کردن بچه‌ها بود. در خوش‌خلقی‌اش شجاعتی ستودنی دیده می‌شد؛ و می‌خندید تا با وحشتی مقابله کند که می‌دید پیرامونش فزونی می‌گیرد.

این‌کتاب با ۲۴۸ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۷۸ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...