[داستان کوتاه]

باید گوش تیزی می‌داشتی تا صدای ظریف جلز و ولز کردن بادمجان‌ها را از آشپز‌خانه می‌شنیدی.
دخترک تمام اسباب‌بازی‌هایی را که یک خانواده‌ی متوسط توان خریدش را داشتند؛ ولو کرده بود وسط هال.

پدر با یک دست کنترل تلویزیون و با دست دیگرش گوشی تلفن را دم گوشش گرفته بود و هر چند دقیقه یک‌بار، چند ثانیه لب‌هایش تکان می‌خورد؛ گویی بیشتر دلش می‌خواست ــ و البته بیشتر ازین ‌که بخواهد، سعی می‌کرد ـــ که گوش بدهد تا بفهمد چه صدایی از آن سمت گوشی می‌آید. البته اگر صدای موسیقی‌ای که از اتاق پسرک بلند بود، می‌گذاشت.

آشپز‌خانه را به نام زن زده بودند. صندلی اشرافی‌اش را روبروی میز کارش- اجاق گاز- گذاشته بود و پای‌ راستش را روی پای ‌چپش انداخته بود و با تبعیت از مرد، با یک دست کف‌گیر و با دیگری دستمالی را نگه داشته بود و هر چند لحظه یک بار هم، چکه‌های روغنی را که به اطراف می‌پاشید، با حالتی خاص پاک می‌کرد؛ انگار که دارد حکم اعدام یک سرباز فراری را امضا می‌کند.

دخترک که از چند بار پر و خالی کردن جاکفشی‌ خسته شده بود؛ آمد سر وقت کاغذ‌های اخبار. روزنامه‌ها رخت‌خواب کاغذی مناسبی هستند برای عروسک‌ها.

هم‌زمان با پرت شدن گوشی تلفن روی یکی از مبل‌ها؛ امواج صوتی تلویزیون در فضای خانه پخش می‌شد. مرد روزنامه‌ها را از روی اسباب‌بازی‌ها جمع می‌کرد و اخبارگو فریاد می‌زد: "استفاده از کارت هوشمند سوخت در تمام شعب پمپ ‌بنزین، از اول خرداد ماه الزامی است"!

مرد برای دست به ‌سر کردن دخترک، نقشه‌ی جهان را ــ که چند لحظه پیش در صفحه‌ی "دنیای جدید" به چشمش خورده بود ــ با دست به هفت، هشت قسمت‌‌ نامساوی پاره کرد و با احتیاط توی دست‌های دخترک گذاشت. سپس منتها الیه گوشه‌ی سمت راست خانه را با انگشتانش به او‌ نشان داد و از او خواست که پازل دست‌ساز پدر را در آن‌جا بسازد. به امید اینکه برای چند دقیقه‌ای بیشتر با "روزنامه‌هایش" باشد.

مرد که از احساس پیروزی در یک نبرد بزرگ لبریز شده بود، دوباره تا گردن در روزنامه فرو رفت.

هنوز چند لحظه نگذشته بود که، دخترک از زاویه‌ی تعیین شده‌اش بلند شد و نقشه‌ی جهانی چسب کاری شده را روبروی صورت مرد‌ ‌گرفت.

مرد با احساسی مرکب از شکست و شگفتی و با احتمال اینکه دخترکش نابغه‌ای است ناشناخته؛ گفت:

- تو جغرافی بلدی؟
- جغرافی؟ نه!
- پس از کجا بلد بودی اینو درست کنی؟
- عکس آدم پشت نقشه رو که درست کردم. دنیا هم درست شد.

مرد صفحه‌ی چسب کاری شده را بر‌گرداند؛ تصویر آدمی دیده می‌شد از صفحه‌ی "انسان معاصر" روزنامه.

فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...