[داستان کوتاه]

باید گوش تیزی می‌داشتی تا صدای ظریف جلز و ولز کردن بادمجان‌ها را از آشپز‌خانه می‌شنیدی.
دخترک تمام اسباب‌بازی‌هایی را که یک خانواده‌ی متوسط توان خریدش را داشتند؛ ولو کرده بود وسط هال.

پدر با یک دست کنترل تلویزیون و با دست دیگرش گوشی تلفن را دم گوشش گرفته بود و هر چند دقیقه یک‌بار، چند ثانیه لب‌هایش تکان می‌خورد؛ گویی بیشتر دلش می‌خواست ــ و البته بیشتر ازین ‌که بخواهد، سعی می‌کرد ـــ که گوش بدهد تا بفهمد چه صدایی از آن سمت گوشی می‌آید. البته اگر صدای موسیقی‌ای که از اتاق پسرک بلند بود، می‌گذاشت.

آشپز‌خانه را به نام زن زده بودند. صندلی اشرافی‌اش را روبروی میز کارش- اجاق گاز- گذاشته بود و پای‌ راستش را روی پای ‌چپش انداخته بود و با تبعیت از مرد، با یک دست کف‌گیر و با دیگری دستمالی را نگه داشته بود و هر چند لحظه یک بار هم، چکه‌های روغنی را که به اطراف می‌پاشید، با حالتی خاص پاک می‌کرد؛ انگار که دارد حکم اعدام یک سرباز فراری را امضا می‌کند.

دخترک که از چند بار پر و خالی کردن جاکفشی‌ خسته شده بود؛ آمد سر وقت کاغذ‌های اخبار. روزنامه‌ها رخت‌خواب کاغذی مناسبی هستند برای عروسک‌ها.

هم‌زمان با پرت شدن گوشی تلفن روی یکی از مبل‌ها؛ امواج صوتی تلویزیون در فضای خانه پخش می‌شد. مرد روزنامه‌ها را از روی اسباب‌بازی‌ها جمع می‌کرد و اخبارگو فریاد می‌زد: "استفاده از کارت هوشمند سوخت در تمام شعب پمپ ‌بنزین، از اول خرداد ماه الزامی است"!

مرد برای دست به ‌سر کردن دخترک، نقشه‌ی جهان را ــ که چند لحظه پیش در صفحه‌ی "دنیای جدید" به چشمش خورده بود ــ با دست به هفت، هشت قسمت‌‌ نامساوی پاره کرد و با احتیاط توی دست‌های دخترک گذاشت. سپس منتها الیه گوشه‌ی سمت راست خانه را با انگشتانش به او‌ نشان داد و از او خواست که پازل دست‌ساز پدر را در آن‌جا بسازد. به امید اینکه برای چند دقیقه‌ای بیشتر با "روزنامه‌هایش" باشد.

مرد که از احساس پیروزی در یک نبرد بزرگ لبریز شده بود، دوباره تا گردن در روزنامه فرو رفت.

هنوز چند لحظه نگذشته بود که، دخترک از زاویه‌ی تعیین شده‌اش بلند شد و نقشه‌ی جهانی چسب کاری شده را روبروی صورت مرد‌ ‌گرفت.

مرد با احساسی مرکب از شکست و شگفتی و با احتمال اینکه دخترکش نابغه‌ای است ناشناخته؛ گفت:

- تو جغرافی بلدی؟
- جغرافی؟ نه!
- پس از کجا بلد بودی اینو درست کنی؟
- عکس آدم پشت نقشه رو که درست کردم. دنیا هم درست شد.

مرد صفحه‌ی چسب کاری شده را بر‌گرداند؛ تصویر آدمی دیده می‌شد از صفحه‌ی "انسان معاصر" روزنامه.

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...