21
زِ زابل به کابل رسید آن زمان / گُرازان و خندان و دل شادمان
زال پهلوان و همراهانش از زابل چون برون آمدند با دلی شاد و لبی خندان به کابل رسیدند، در کابل پادشاهی بود مهراب نام که بسیار دانا و هوشمند می‌نمود و قامتی چون سرو داشت و مردی زیباروی بود و اندامش چون پهلوانان ستبر و چون موبدان و دانشمندان با فر و هوش. نژادش به ضحاک می‌رسید و در کابل کاخ‌ها و خانه‌ها داشت و هر ساله به سام خراج می‌پرداخت؛ زیرا میلی به جنگ و خون‌ریزی نداشت.

مهراب و همسرش سیندخت

مهراب چون خبر رسیدنِ زال به کابل را شنید به استقبال زال شتافت، با خود به پیشکش برد گنج‌ها و اسبان آراسته و غلامان و سکه‌های طلا و مشک و عنبر و پارچه‌های زربافت و حریرهای زیبا و تاجی با الماس شاهوار. خبر به زال رسید که مهراب با پیشکش‌های فراوان برای استقبالش می‌آید، پس زال زر مهراب را با روی گشاده پذیرفت و دستور داد تا خوانی گستراندند برای ضیافت مهراب. رامشگران را فراخواندند و می در بزم چرخاندند و در این میان زال پهلوان نگاهش به مهراب رفت و در آن مرد هرچه دید زیبائی‌های مردانه و هیبت پهلوانی بود! از این همه شکوه و جلال زال به فکر فرورفت و به نزدیکانش گفت که از این مرد چه کسی لایق‌تر برای شاهی و پهلوانی؟ یکی از نزدیکان زال به‌آرامی به وی گفت: ای پهلوان، مهراب در خانه‌اش دختری دارد که در زیبایی چون خورشید است و از سپیدی چون عاج فیل، موهایش کمند و چشمانش چون دو نرگس، مژه‌اش سیاه‌تر از پر کلاغ و ابروانش چون کمان! با این اوصاف زال ندیده دل به دختر مهراب باخت و آرام و هوش از او برفت. شب رسید و زال پهلوان از فکر دختر خواب نرفت تا خورشید صبحدم چهره کرد.

مهراب به خیمه‌ی زال درآمد و زال از دیدن مهراب شاد شد و روبه مهراب نمود و فرمود ای پهلوان هرچه از من بخواهی برایت انجام دهم؛ مهراب رو به زال گفت ای پادشاه سرافراز و پیروز؛ من در این روزگار تنها یک آرزو دارم که برآورده‌کردن آن برای تو دشوار نیست و آن آرزو آمدن تو به خانه‌ی من است که روزی مهمان من باشی! زال اندیشید و فرمود: پهلوان، آمدن من به خانه‌ی تو ممکن نیست؛ زیرا تو از نژاد ضحاکی و بت‌پرستی و اگر خبر به پدرم سام یا به منوچهر شاه رسد که من مهمان تو شدم و در یک خوان نشستم و با تو باده خوردم خوب نمی‌شود، جز این خواسته هرچه بخواهی برایت بکنم.مهراب غمگین شد و درود بر زال فرستاد و سوی خانه‌ی خود شد؛ اما عشق دختر مهراب در دل زال بیداد می‌کرد.

مهراب به خانه و شبستان خود در آمد همسرش سیندخت و دخترش رودابه به استقبالش آمدند؛ سیندخت از احوال زال پرسید و به همسرش گفت: این موی سفید انسان؛ آیا خوی مردمان را آموخته یا هنوز چونان است که سیمرغ پرورده بود؟ مهراب به سیندخت گفت: در جهان کسی پهلوان‌تر از فرزند سام نیست؛ چون شیر نر می‌ماند و زور پیل دارد، در تخت شاهی نشسته باشد سکه و گنج می‌بخشد و در جنگ باشد سر از بدن می‌برد. صورتش از زیبایی گل ارغوان را پژمرده می‌کند و جوانی از صورتش می‌تابد؛ چون بختش که جوان است؛ مردم عیب‌جوی بر سپیدی موی او عیب می‌آورند که چنین مردمی بر آهو هم عیب‌ها نهند؛ سپیدی مویش بسیار به او می‌زیبد و دل‌ها را می‌فریبد.

رودابه که این گفت‌وگوهای پدر و مادر خویش را می‌شنید رخش گلگون شد و آرزوی دیدار زال را در دل پروراند. دختر مهراب را پنج ندیمه بود که رازدار او بودند، رودابه راز خود با آنها بگفت و از عشق خود با آنها سخن‌ها راند و گفت که شب و روزش در فکر زال می‌گذرد و آرام و قرار از دل او رفته است. پس ندیمه‌ها را فرمود تا به او راهی نشان دهند تا به زال زر برسد و دلش آرام گیرد. ندیمه‌ها انگشت حیرت به دندان گزیدند و گفتند که ای ماهروی تو را هزاران خواستگار است از پهلوانان و بزرگان؛ چه‌کار با پسری موی سپید داری که با پرندگان بزرگ گشته و جای شیر مادر خون خورده! تو را خواهانان از هند تا چین‌اند! رودابه که سخنان آنها را بشنید از خشم بانگ برآورد و فرمود که حرفتان به شنیدن نمی‌ارزد، من نه همسری قیصر روم را می‌خواهم نه خاقان چین نه یکی از شاهنشهان ایران‌زمین! تنها همسری زال را می‌خواهم که چون شیر است. اکنون شما چه او را پیر بخوانید چه جوان برای من هم جان است و هم ‌روان! مهر او در دل من از راه دیدن نیفتاده که فریب ظاهرش را خورم؛ من از وصف هنرهایش دل به او دادم! ملازمان که این سخنان شنیدند به رودابه گفتند که ما بندگان توایم و دلمان پر از مهر توست؛ اکنون تو هرچه فرمان دهی آن کنیم. تو بخواهی ما با سحر و جادو او را به کنار تو بیاوریم و هیچ دریغ نکیم. رودابه از شنیدن این سخنان بر لبش خنده دوید و به ندیمان خود محبت‌ها نمود، پس از آن ندیمه‌ها برفتند و هر پنج نفرشان خود را به‌غایت به زیبایی آراستند.

فروردین‌ماه بود و جهان تازه گشته بود به گل و سبزه، زال پهلوان با سران و مهان دربار، در کنار رودی خیمه زده بود که دید پنج دختر خوش‌روی آن‌سوی رود به چیدن گل مشغول‌اند! زال از ملازمان خود پرسید این گل‌پرستان کیستند؟ ملازمان به زال گفتند اینان از کاخ مهراب هستند و ندیمه‌های دخترش رودابه که برای دخت مهراب گل می‌برند.
نگه کرد دَستان زِ تختِ بلند / بپرسید کاین گل پرستان کیند

| کیومرث | هوشنگ | جمشید | ضحاک | فریدون | منوچهر |
...
جلد یکم از داستان‌های شاهنامه را از اینجا می‌توانید تهیه کنید:

خرید داستان‌های شاهنامه جلد یکم: آفرینش رستم

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...