«کلیله و دمنه» به زبان و پیام امروز | الف


«حکایت‌هایی برای زمانه‌ی ما» [Further fables for our time] مجموعه بیست و هشت قصه به سبک داستان‌های اِزوپ و لافونتِن است که همگی پیش از این در مجله‌ی نیویورکر و سپس در سال 1940 به طور مستقل در کتابی منتشر شده‌اند. حکایاتی قدیمی با پرداخت‌هایی جدید که نویسنده ارتباط شخصیت‌ها را با نقش کلیشه‌ای آنها در قصه‌ی کهن قطع و مضامینی امروزی را جایگزین مفاهیم قبلی کرده است. به این ترتیب هر قصه علاوه بر طرحی منحصر به فرد که کار خود نویسنده است، پیام ویژه و به قول معروف یک نتیجه‌ی اخلاقی نیز برای مخاطب به همراه دارد.

«حکایت‌هایی برای زمانه‌ی ما» [Further fables for our time]

عنوانی که روی جلد این کتاب دیده می‌شود دقیقاً این عبارات و به این صورت است:
حکایت‌هایی برای زمانه‌ی ما
باز هم حکایت‌هایی برای زمانه‌ی ما [Fables for our time and famous poems illustrated]
علت این کار در درجه‌ی اول به دسته‌بندی کتاب‌های ناشر برمی‌گردد و اینکه این کتاب در فهرست «کتابخانه‌ی طنز» انتشارات قرار گرفته است. از سوی دیگر چون ناشر و مترجم تصمیم گرفته‌اند کتابی دیگر از همین نویسنده را نیز که سال 1956 منتشر شده بوده، در همین کتاب بیاورند، از زبان طنز کتاب استفاده کرده و عنوان را به این صورت روی جلد آورده‌اند. چهل و هفت قصه کتاب دوم تربر نیز در مجله نیویورکر به چاپ رسیده بوده است.

جیمز گرووِر تربر [James Thurber] رمان‌نویس، طنزپرداز، روزنامه‌نگار، نمایش‌نامه‌نویس و طراح آمریکایی بود که بیشتر به خاطر داستان‌های کوتاهش در مجله‌ی نیویورکر و طرح‌های کارتونی‌اش مشهور است. بسیاری او را که دستی در ادبیات کودک نیز داشته، بعد از مارک تواین بزرگترین طنزنویس آمریکا می‌دانند. تربر از سال 1951 به بعد که نابینا شد به تخیل خلاق روی آورد. تصویرهایی که او از مردان و زنان و حیوانات خلق می‌کرد بیشتر شبیه نقاشی‌های کودکان بود. نکته‌ی دیگر اینکه سگ‌ها از مخلوقات برجسته‌ی وی هستند که در این کتاب نیز طرح‌های زیادی از آنان برای مخاطب قابل مشاهده است. تربر در اغلب حکایت‌های کوتاه، ملیح و خیال‌انگیز این کتاب تلاش کرده تا در لفافه و با پوششی بسیار ساده از کلمات، معایب و نقاط ضعف زندگی انسان امروزی را بازگو کند. کشمکش‌ها، ناامیدی‌ها، استیصال طبقه‌ی متوسط آمریکا، تنش عصبی ناشی از زندگی معاصر، بدبینی و احساس فاجعه‌ی قریب‌الوقوعی که در انتظار بشر است، حال و هوای بیشتر داستان‌های این کتاب را به خود اختصاص داده است. آدم‌های قصه‌های او با دلتنگی در جهانی زندگی می‌کنند که به طرز خنده‌آوری با آن در جنگ و جدالند. در این آثار سرگردانی، بلاهت و نوعی بیهودگی که به نظر می‌رسد ارمغان تمدن برای زندگی انسان‌ها در جهان بوده، دیده می‌شود.

درون‌مایه‌ی حکایت‌های تربر اجتماعی و نثر آن بسیار ساده و روشن است. از آنجا که بسیاری از عناوین قصه‌ها و شخصیت‌هایش را جانوران مختلف تشکیل می‌دهند، ما را به یاد «کلیله و دمنه»‌ای می‌اندازد که کسی خواسته باشد با استفاده از پارودی یا نقیضه آن را به زبان و پیام امروزی نزدیک‌تر کرده باشد. در بسیاری از این داستان‌ها روابط زن و شوهر از جنبه‌ی روانی مورد پردازش قرار گرفته و درون‌مایه‌های سیاسی و اجتماعی فراوانی نیز در آنها قابل مشاهده و مطالعه است. تنوع جانورانی که در این همه قصه مورد استفاده قرار گرفته‌اند نیز، قابل توجه است. شما در فهرست بلندبالا و لابه‌لای صفحات کتاب با انواع نام مرغ و ماکیان و گونه‌های مختلف موش‌ها و گربه‌ها و مارها مواجه می‌شوید. «ببری که فوت و فن‌های آدم بودن را بلد بود»؛ «جغدی که خدای حیوانات بود»؛ «لک‌لکی که با یک زن چشم و گوش بسته ازدواج کرد» و «فیلی که جهانیان را به مبارزه فرا خواند» از حکایات کتاب نخست و «خفاشی که از جهنم در رفت»؛ «دورهمی مرغانه»؛ «خرس قهوه‌ای و وسایل مدرن» و «محاکمه‌ی سگ پیر نگهبان» از داستان‌های کتاب دوم به شمار می‌روند.

از دیگر موارد قابل توجه کتاب، پیشگفتار مبسوط و توضیحات مفید مترجم در باب چگونگی ترجمه این حکایات است که می‌تواند موجب دقت و تأمل بیشتر خواننده در خوانش این طنزهای متعدد و کوتاه باشد. گویا چاپ نخست این کتاب سال 1345 توسط مهشید امیرشاهی انجام شده و اینک پس از نیم قرن و به عبارتی دو نسل از زمان نیاز به ترجمه‌ای متفاوت و روایتی نو از محتوای کتاب وجود داشته که به نظر می‌رسد نویسنده از عهده‌ی این مهم به خوبی برآمده است. در ادامه بخشی از قصه‌ی «دختربچه و گرگ» را می‌خوانید که شکل تغییریافته‌ی همان داستان «شنل قرمزی» است:

«وقتی دختربچه درِ خانه‌ی مادربزرگ را باز کرد، دید که کسی با شب‌کلاه و لباس خواب روی تخت دراز کشیده. به حدود دومتری تخت نرسیده بود که دید این، مادربزرگش نیست و گرگ است، چون گرگ حتی با گذاشتن شب‌کلاه هم هیچ شباهتی به مادربزرگ آدم ندارد درست همان‌قدر که شیر متروگُلدوین بی‌شباهت است به کالوین کلیج. پس دختربچه یک مسلسل از سبدش درآورد و گرگ را کشت.
نتیجه‌ی اخلاقی: امروزه گول زدن دختربچه‌ها بر خلاف قدیم‌ها به این آسانی نیست.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...