دنيای توصيف و تجديد خاطره | الف
هیچ چیزی برای یک نویسنده که در آغاز راه قرار دارد بهتر از این نیست که ناشری نامدار و معتبر کتابش را به بازار ارائه کند؛ چراکه اعتبار آن ناشر پشتوانه بهتر دیده شدن آن اثر خواهد شد. نشر آگه در سالهای اخیر کوشیده نویسندگان جوان و یا تازه کار را از چنین حمایتهایی بی نصیب نگذارد و حاصل نیز انتشار آثاری بود که در میان آنها نمونههای در خور اعتنا کم نبوده است.
«وقتی قوها پیر میشوند» نخستین اثر خدیجه شریعتی است که پیش از این داستانهایی کوتاه از او را در جُنگهایی نظیر پرسه در حوالی داستان و یا وب سایتها خوانده بودیم.
این مجموعه داستان شامل 12 داستان کوتاه با عنوانهای «بیخوابی»، «شبهای روشن»، «حباب شکسته»، «عشق و آریتمی»، «عمه رازی»، «بالا رفتن از نردبانهای لق»، «وقتی سنت جیمز برمیگردد»، «لیزی پنهان»، «وقتی قوها پیر میشوند»، «شبهجزیره»، «من و بالزاک و چرمسازی» است که با نثری پاکیزه نوشته شده اند. زبان داستانهای خدیجه شریعتی روان و به دور از پیچدگی است و نویسنده بیشتر بر خلق فضاهایی زنده و تاثیر گذار در داستانها توجه داشته است که در این زمینه می توان به داستانهای «شبهای روشن»، «بی خوابی» و «من و بالزاک و چرمسازی» اشاره کرد.
بیخوابی یک شعر است مملو از توصیف و تصویر و شریعتی میداند که خواننده امروزی داستانها بیشتر دنبال توصیف و جزئیات میباشد. مثل جوجهای میماند که به پوسته تخم خود نوک میزند، با حوصله آن را تکهتکه میکند، سرفرصت از درونش خارج میشود و دست آخر پا به این جهان میگذارد. توجه کنید! دست آخر. دنبال جزئیات است تا کلیات که بیشتر گذر هستند و مملو از بیتوجهی و بیخوابی، جریان سیال ذهن و در نهایت، بیاعتمادی به آنچه هست و نیست، آزاردهنده است و البته لذت بخش.
در داستان شبهای روشن، شاگرد معلمی که حالا در روسیه راهنمای تور شده، او را ملاقات میکند و آن دو به موزه داستایفسکی میروند. به مرور آثار و زندگی داستایفسکی و تولستوی میپردازند. از گردش در موزه و شهر گرفته تا مرور خاطرات مدرسه، همه چیز زنده است و نبضش میزند. معلم روسی را از پسر یکی از همکاران پدر آموخته که در ذوب آهن اصفهان با روسها کار میکرده است. پس از یک مرور که به سیروسلوک شبیه است، از یکدیگر خداحافظی میکنند: ... باز هم مرسی، از این شب روشن و رویایی. به امید دیداردر اصفهان.
یادآوری خاطرات ، آن هم با نگاهی آمیخته به نوستالژی نیز از مایههای مورد علاقه شریعتی به نظر می رسد به ویژه در داستان «عشق و آریتمی» که رنگ وبویی عاشقانه نیز به خود گرفته است.
عشق پیرانه سری هم از آن عشقهاست. از گذشته تا حال و حتماً تا آینده، داستانها باید دربارهاش نوشت. زن و شوهری سالخورده حالا عشق پیرانهسری یکی از همکارانشان را یادآوری میکنند. عشق به زنی ظاهراً خیالی. سی سال پیش همسر مرد عاشق، فوت شده و حالا دو همکار پزشک او عشقش را تحلیل میکنند. زن تصادفاً دکتر عاشق را در سی و سه پل ملاقات میکند. «...چند لحظه خیره شدم اما نفهمیدم، دست هاش، حالت خداحافظی دارد یا التماس دعا؟». (صفحه64).
داستان کوتاه «عمه رازی» نیز از چنین حال و هوایی برخوردار است. یادآوری خاطرات دهه اول انقلاب، محور اصلی این قصه است. دورهمیها و کلی حرف و حدیث. خاطراتی که هنوز هم 40، 50 سالههای کوچه و بازار با آنها سرخوشند. هم شادی و هم غم دارد. داستان در اصفهان اتفاق میافتد. اما میتواند هر جای دیگری هم اتفاق بیفتد. داستانی سرشار از اعتقاد و اعضای خانواده که باهم زندگی میکنند، باهم خوشحال میشوند و با هم غمگین. خلاصه، خانوادهای که یکپارچه حرمت دارد.
و یا در داستان «شبهه جزیره» آسیه معلم سابق شبه جزیرهای در دریای خزر به بهانه تحقیقی به آنجا میرود و خاطره دو سه دهه برایش زنده میشود و تحقیقاتش را با دودکردن سیگاری به پایان میبرد.
در داستان «حباب شکسته» نیز تاکید بر یادآوری گذشته و نقش کلیدی آن در حال روز امروز آدمهاست. در زندگی داستان چند دانشجوی سابق پزشکی است که گذشته دانشجویی خود را یادآوری میکنند. مرور رمز و رازهایی که با بازگویی و کالبدشکافی توأم است.«...آزی فلاسک را در بغل میگیرد: یاسی تو هم که تازگیها تا همه چیز را تشریح نکنی، دست برنمیداری.» (صفحه48) شخصیتهایی که گمان می کنندتمام جیک و پوک یکدیگر را میدانند. ولی هرچه بیشتر وارد حریم خصوصی یکدیگر میشوند، تازه مشخص میشود که چقدر همدیگر را کم میشناسند. سالهای دانشجویی و سالهای جنگ مرور میشوند و حریم خصوصی یکی از استادها با شکستن حباب فلاسک شکسته میشود. آنها به خود میآیند و از خلسه خارج میشوند.
داستانهای «وقتی سنت جیمز برمیگردد» و «لیزی پنهان» برپایه نوعی تداعی معانی ذهنی شکل می گیرند. موقعیتی که شخصیتها را می تواند درامتداد زمان و مکان به حرکت در آورد.
در داستان «وقتی سنت جیمز برمیگردد» خانوادهای که بعداً در یک دو داستان دیگر هم حضور دارند از شهر سانتیاگو دکامپوستلای اسپانیا دیداری دارند. در مکانهای مذهبی، نشانههای آشنایی پیدا میکنند؛ راه شیری...راه مکه، شتر پیامبر(ص) ... سردرکلیسا و ... البته نه به معنویت آنها: ... همه پنجرههای دیر بسته است. ظاهرش شبیه دیری است که زنان تزارهای مرده را به تبعید در آن فرستادند.(صفحه116) و دیداری خاطرهانگیز از شکوه مسلمانان در اروپا، چرا که: ... وقتی سنت جیمز بیاد، همه برمیگردند سرجاشان. (صفحه128).
و در داستان «لیزی پنهان» دیدن تابلوی مونالیزا یادآور یک خاطره تلخ برای خانوادهای میشود؛ دخترکنجکاو میشود تا عکس مریم بخت برگشته را که شبیه مونالیزاست، بگیرد. خانم بزرگ به او توصیه میکند نگذارد استادش از او نقاشی (پرتره) بکشد تا مثل مریم نگونبخت نشود: ... دلت را خالی نکنم ننه آخرش خوبه؛ اصحاب کهف، جونی سالم به در بردند، اما کی دیگه سیصد چهارصد سال عمر میکند. فوق اش مثل ننجونم، صدوبیست سال. راستی لیزی پیزی رو کی کشیده، چند سالشه؟(صفحه144).
خدیجه شریعتی نویسندگان را نیز فراموش نکرده و در دو داستان «وقتی قوها پیر میشوند» و «بالا رفتن از نردبانهای لق» به سراغ چنین شخصیتهایی رفته است. در داستان «وقتی قوها پیر میشوند» از فضایی کم بیش انتزاعی (در قیاس با دیگر آثار) برخوردار است اشاره ای شده به همان دغدغههایی که معمولا می توانند با آن درگیر باشند؛ از مراحل مختلف چاپ کتاب گرفته تا تأیید نوشتهها توسط وزارت ارشاد و.... در داستان «بالا رفتن از نردبانهای لق» یک نویسنده که در دوران انقلاب دانشجو بوده با یک راننده تاکسی ایرانی در پاریس همراه می شود تا به پرلاشز بروند. این همراهی فرصتی می شود برای بحثهای گوناگون از ادبیات ایران و جهان گرفته تا زلزله طبس و یادآوری روزهای انقلاب و نامشخص بودن سره از ناسره.
خدیجه شزیعتی در مجموعه داستان «وقتی قوها پیر میشوند» با اتکاء به پالودگی زبان، ریتم روان و خط و ربط در ست میان عناصر روایی، آثاری خواندنی را پیش روی علاقمندان ادبیات داستانی امروز ایران قرار داده است.