اخیرا کتاب «هیچ‌چیز غیر ممکن نیست: آشتی امریکا با ویتنام» تئودور جورج اوسیوس با ترجمه علیرضا قاسمی در 336 صفحه از سوی انتشارات میراث اهل قلم منتشر شد. جورج اوسیوس متولد 1961، یک دیپلمات امریکایی و سفیر سابق این کشور در ویتنام است. جنگ ویتنام برای امریکا 58 هزار کشته و برای ویتنام نیز رقمی فراتر از دو میلیون کشته بر جای گذاشت. تعداد بمب‌هایی که امریکا در طول جنگ بر سر مردم ویتنام ریخت بیش از دو برابر کل بمب‌های جنگ جهانی دوم بود. این کتاب واقعیاتی از نقش و تاثیر دیپلماسی، پیچیدگی‌ و تضاد منافع بین گروه‌های سیاسی و باندهای قدرت در تعامل با کشورها و چگونگی اصرار و پیگیری سیاست‌های امریکا در قبال کشورهای هدف از مسیرهای گوناگون توسط دیپلمات‌های امریکایی را به‌ نمایش می‌گذارد.



به ‌دنبال سقوط سایگون در 30 آوریل 1975 و پایان جنگ ویتنام، جرالد فورد رییس‌جمهوری امریکا از کنگره و مردم امریکا خواست که تمرکز خود را از روی آشفتگی که پشت سر گذاشته‌ایم، بردارند. هنری کیسینجر وزیر خارجه نیز تلاش‌های ویتنام برای ایجاد ارتباط را رد کرد. مردم امریکا از جنگ و خسارات آن به جامعه خسته شده بودند. در حالی که ویتنامی - امریکایی‌ها در کالیفرنیا، تگزاس و لوئیزیانا موفق می‌شدند و تا حدودی نفوذ سیاسی کسب می‌کردند، اصرار داشتند که نمایندگان‌شان توجه به حقوق‌بشر و آزادی‌های مذهبی در ویتنام و نیز توجه به سربازانی که برای سایگون جنگیده‌اند را فراموش نکنند.

برای بیست سال، صلح بین دولت‌ها در واشنگتن و هانوی پیشرفت اندکی داشت. تنها زمانی که بیل کلینتون روابط کامل سیاسی را در سال 1995 برقرار کرد، چشم‌انداز آغاز دوره جدیدی بین امریکا و ویتنام پدیدار شد. صلح‏، با موضوعات عمیق احساسی از جمله احترام به کشته‌شدگان از طریق دفن صحیح و درک درد و آلام جنگ مرتبط است. ارتباطات بین مردمی، به رفت و آمد تجار و بازرگانان، تبادلات دانشجویی، گردشگران و دیدارهای خانواده‌ها بستگی دارد. چنین ارتباطاتی رو به رشد خواهند بود زیرا مردمان هر دو طرف تصمیم به روبرو شدن صادقانه با گذشته و اعتمادسازی با دشمنان سابق برای ایجاد آینده‌ای بهتر گرفته‌اند. آنها آموخته‌اند که چگونه شرایط را برای برداشتن گامی به سوی صلح هموار نمایند.

کتاب «هیچ‌چیز غیرممکن نیست: آشتی امریکا با ویتنام» در خصوص همین روند است و ریشه در داستان‌های ملموس افراد پیشرو و همچنین مردم عادی دارد. این داستان‌ها مبین آن است که دوستی بین دشمنان دیرینه امکان‌پذیر است. پیت پترسن اسیر جنگی سابق توانست به عنوان اولین سفیر امریکا در ویتنام منصوب گردد. سناتور جان مک‌کین، دیگر اسیر جنگی سابق و رقیب ایدئولوژیک وی سناتور جان کری توانستند مدافعان صلح باشند. بیل کلینتون رییس‌جمهوری امریکا که از جنگ فرار نمود، توانست به ترمیم زخم‌های عمیق جنگ کمک نماید.

ایجاد دوستی در هانوی و متعاقبا در سایگون، به‌طور چشمگیری آسان می‌نمود. مردم ویتنام نه تنها احساس دشمنی خود را بروز نمی‌دادند بلکه با آغوش باز حتی به استقبال نمایندگان دولتی رفتند که جنگ وحشتناکی را علیه کشورشان آغاز نموده بود. قبل از آغاز ماموریت، نویسنده آموختن زبان ویتنامی را شروع کرده بود و هر بار که کسی را در آن اولین روزهای سخت ملاقات می‌کرد بخشی از اعتمادی را که برای شکل‌دهی یک همکاری لازم بود ایجاد می‌کرد.

با پیگیری دیپلماسی با ویتنام برای بیست و سه سال در دوره چهار رییس‌جمهور و هفت وزیر خارجه، نویسنده کتاب در سال 2014 اولین سفیر امریکا به ‌شمار می‌رفت که مسلط به زبان ویتنامی بود. رییس‌جمهور اوباما و جان کری وزیر خارجه، چشم‌اندازی برای تغییر در روابط ویتنام – امریکا ارایه دادند. در اولین روزهای دوره سفارت، مطبوعات ویتنام از او به عنوان «سفیر مردم» یاد می‌کردند. به زبان ویتنامی صحبت می‌کرد و با دوچرخه به هر سو می‌رفت و اینها به او کمک کرد تا با شهروندان از تمامی طبقات دوستی ایجاد کند. شخص سفیر ویتنامی‌هایی را می‌بیند که چگونه کشورشان را از یک منطقه جنگی مصیبت‌زده به یک دوست قوی، مرفه و مستقل برای امریکا تبدیل نموده‌اند.

به عنوان سفیر امریکا دریافته بود که امریکا برای یک دوره بلندمدت رفتار نامطلوبی در قبال ویتنام داشته است. برای اعتمادسازی به تلاش‌های بزرگ و کوچک نیاز دارد. ویتنامی‌ها و امریکایی‌ها گام به گام اعتمادی را بنیان نهادند که به آنها اجازه می‌داد به شرکای امنیتی نزدیک، تبدیل شوند. داستان‌های این کتاب نشان می‌دهد وقتی که امریکا خود را متعهد به ایجاد یک رابطه قوی می‌نماید، ما فرصت برای ایجاد امریکایی مرفه و امن را فراهم می‌کنیم. روابط امریکا و ویتنام از خاکسترهای جنگ برخاسته و تبدیل به چیزی منحصر به فرد شده است. چرخش بی‌سابقه دو کشور از دشمن به دوست نمایانگر آن است که حقیقتا هیچ‌چیز ناممکن نیست.

اعتماد

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...