به دنبال «هیچ» | الف


اضطراب، نفس‌های سنگین، حال بدی که نمی‌دانیم چیست و چه باید نامیدش. دیر شده! اما چه چیزی؟ نمی‌دانیم... فقط می‌دانیم دیر شده است. من باید به جایی برسم. من باید چیزی بشوم. اما نمی‌دانم کجا و چه چیز. بیل گیتس را ببین، چقدر پول دارد. من هم باید پولدار شوم. مگر چه چیز از او کم دارم. مقایسه، آن هم مقایسه بیرونی، با یک آدم دیگر. براستی آیا چیزی در درون من وجود دارد؟ چیزی هست که مرا شادمان کند؟ یا مدام باید به بیرون از خودم و به دیگران نگاه کنم؟ نگاه به بیرون خط کش می‌خواهد. اگر بخواهم موفق شوم، اگر بخواهم مثل فلانی بشوم باید برنامه داشته باشم. سالها که هیچ، لحظات! لحظه لحظه زندگی ام باید برنامه داشته باشد. موفقیت ابزار می‌خواهد، تکنولوژی همان نردبانی است که از آن بالا خواهم رفت و چیزی خواهم شد.

 لایتمن [Alan Lightman] در ستایش اتلاف وقت زمان تلف شده [In praise of wasting time]

پروفسور لایتمن [Alan Lightman] استاد هفتاد و دو ساله دانشگاه MIT «در ستایش اتلاف وقت» [In praise of wasting time]، در ستایش اتلاف وقت می‌گوید. از کودکی‌اش تعریف می‌کند، آن روزگارانی که ظهر مدرسه‌اش تمام می‌شد و شب به خانه می‌رسید. در مسیر، ساعت‌ها روی چمنزار دراز می‌کشید و ابرها را تماشا می‌کرد. کنار برکه به تماشای شنای بچه غورباقه‌ها می‌نشست و ساعت‌ها در جنگل پیاده روی می‌کرد. او امروز هم که فیزیکدان برجسته ایست همچون کودکی‌اش هر روز چندین ساعت به تنهایی در طبیعت قدم می‌زند. به روستاهای بدوی و بدون تکنولوژی سفر می‌کند و چند روزی را با روستائیان می‌گذراند. لایتمن گذران زندگی با ذهنی آزاد را مطلوب می‌انگارد. اگر نه همه زمان انسان، لااقل ساعاتی از روز را به دور از تکنولوژی ( مخصوصا موبایل و اینترنت) گذارندن را برای موفقیت نه خوب، بلکه واجب می‌داند. او ادعا می‌کند که افرادی که مسیر علم را جلو برده اند، کشف بینش هایشان نه با کت شلوار و پشت میز کار، بلکه در زمان آزادی و رهاییشان رقم خورده است.

آلن در ۲۸ نوامبر ۱۹۴۸ در شهر ممفیس ایالت تنس امریکا به دنیا آمد. پدر او ریچارد مالک یک سینما بود. مادرش جین معلم و تایپیست خط بریل بود. کودکی آلن با علاقه به علم و هنر گره خورد. او لیسانس خود را در رشته فیزیک در دانشگاه پرینستون گذراند و دکتری خود را در همان رشته از دانشگاه کالیفرنیا گرفت. لایتمن علاوه بر تجربه استادی در دانشگاه‌های هاروارد و MIT و نتظیم تئوری‌های اختر-فیزیک شناسانه و انجام پژوهش‌های متنوع در باره جاذبه و سیاه چاله ها، کتاب‌های فراوانی هم نوشت. از آثار او می‌توان به «رویاهای انیشتین»، « آقای g»، «روح»، «نور کهن» و کتاب حاضر یعنی «در ستایش اتلاف وقت» و دها کتاب دیگر اشاره کرد.

نویسنده اثر خود را اینگونه آغاز می‌کند: «چند وقت پیش در روستایی کوچک در ناحیه ای دور افتاده از کامبوج بودم. بسیاری از مناطق روستایی جهان، سیستم لوله کشی مردن، اجاق‌های برقی، تلویزیون‌های ماهواره ای و وسایل فنی دیگری از این قبیل دارند. اما این روستا این چیزها را نداشت. ساکنان روستای ترامونگ چروم در کلبه‌هایی تک اتاقه و بدون برق یا آب جاری زندگی می‌کنند. لامپ‌های آویزان در کلبه‌ها از باتری ماشین‌ها برق می‌گیرند. غذا را روی آتش در محیط باز می‌پزند. روستایی‌ها با کاشت برنج و هندوانه و خیار امرار معاش می‌کنند...» و او اینگونه کتاب را به پایان می‌برد: «هر یک از ما می‌توانیم نیم ساعت در روز زمان برای اتلاف وقت دست و پا کنیم. با این کار به خودمان هدیه می‌دهیم؛ هدیه ای به روحمان. این کار تکریم نجوای درونی ماست. آزادی از قفس دنیای شلوغ مجازی است. آزادی است. دهه‌ها قبل، وقتی آن پسر بچه ای بودم که در راه بازگشت از مدرسه به خانه، در میان درختان قدم می‌زد و لاک پشت‌هایی را که آهسته در مسیر خاکی پیش می‌رفتند دنبال می‌کرد، و ساعت‌ها وقتش را به تماشای بچه قورباغه‌ها در آب‌های کم عمق یا حرکت بوته‌ها در باد تلف می‌کرد، آزاد بودم. ما نمی‌توانیم به آن دنیا برگردیم، ضرورتی هم ندارد این کار را بکنیم. ولی می‌توانیم بخشی از آن فضا را در دنیای امروزمان به وجود بیاوریم. می‌توانیم منطقه حفاظت شده ای در ذهن و ضمیرمان به وجود بیاوریم.»

نویسنده کتاب را در هشت فصل «روستایی در کامبوج»، «شبکه»، «شتاب زدگی و حالت تهوع»، « بازی»، «ذهن فارغ بال»، «زمان خاموشی کامپیتر و فعالیت‌های نو»، «زمان کمی و زمان کیفی» و «نصف ذهن» نوشته است. در عین اینکه که کتاب کاملا روان و قابل فهم برای عموم نوشته شده است. در سراسر کتاب از مقاله‌ها و کتاب‌های مختلف مطلب آورده شده و کتاب را همچون مقاله ای علمی کرده است. در انتهای کتاب هم به تفکیک هر فصل منبع نویسی کلیه مطالب آورده شده است.

اگر شما هم مثل من و بیشتر انسان‌ها در چنگال مدرنیته و تکنولوژی اسیر شده اید، آخرینی که قبل خواب با آن خداحافظی و اولینی که موقع بیداری به آن سلام می‌کنید موبایلتان است، خواندن این کتاب به شما پیشنهاد می‌شود!

[این کتاب یک بار با ترجمه‌ی شهاب‌الدین عباسی تحت عنوان «در ستایش اتلاف وقت» و بار دیگر با ترجمه محمدرضا فرهادی پور با عنوان «در ستایش زمان تلف شده» در ایران منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...