از هانا آرنت دوری کنید | شرق


آنها [تهی‌دستان/ مردم] حرفی از دموکراسی نمی‌زدند، اما به‌ طور مستقیم و شخصی مسائل را پشت سر می‌گذاشتند، آنها دموکراسی را زندگی می‌کردند.
لیلا ابو لغد، انسان‌شناسِ امریکایی- فلسطینی

اگر هم‌صدا با آلن بدیو ذات سیاست را نه تکثر عقاید بلکه «تجویز امکان گسست با وضع موجود» بدانیم، پس حق با بدیو است که «قرار‌دادن فلسفه تحت شرط سیاست رهایی‌بخش مستلزم نوعی گسست با فلسفه سیاسی به معنای آرنتی کلمه است».

خلاصه کتاب انقلاب را زیستن» [Revolutionary life : the everyday of the Arab Spring]  آصف بیات

تفکری که خود را به‌ منزله «نوعی سیاست تکثرگرا، فلسفه مقاومت در برابر شر و شجاعت داوری» معرفی می‌کند و چیزی نیست مگر «برهانی فلسفی در خدمت تجویزهایی که مایه بقای دولت‌اند» و اگر تجویز سیاسی صریح نباشد، آن‌گاه تضارب آرا لاجرم «زیر یوغ نوعی تجویز ضمنی و نقاب‌دار می‌رود و ما خوب می‌دانیم چه کسی از قِبل هرگونه تجویز نقاب‌دار نان می‌خورد: دولت، و سیاست‌هایی که پیرامون آن صورت‌بندی می‌شود».

آصف بیات با رویکردی بدیویی در کتاب «انقلاب را زیستن» نشان می‌دهد که انقلاب‌ها چیزی بیش از انتقال دولت یا تغییر رژیم یا هر قسم نگرش مبتنی بر اجماع به سیاست است، و دست بر قضا تجربه انقلاب‌های عربی این تفکر را به صحنه سیاسی فراخواند که انقلاب‌ها ساحت اجتماعی، سطح مردمی و روزمرگی نیز دارند و این سطح مردمی، دگرگونی ذهنیت‌ها، انتظارات، مناسبات سلسله‌مراتبی در میان مردم و همچنین کردوکارهای جایگزین در مزارع، کارخانه‌ها، محله‌ها، مدرسه‌ها، خیابان‌ها و عرصه‌های خصوصی است. در این پژوهشِ چندجانبه عملی، میدانی و نظریِ درخور تأملِ آصف بیات، چنان‌که خودش تأکید می‌کند، انقلاب در قالب یک «رخداد» به معنای آلن بدیویی در نظر گرفته شده است: «یعنی وضعیت گسست در روال عادی زندگی که ممکن است امکان‌های بی‌حدومرزی را ایجاد کند، وضعیتی که در آن ممکن است مردم نظمی دیگر را برای چیزها تصور کنند» از‌این‌رو روایت آصف بیات از انقلاب، دیگر به شرح وقایعی منحصر نمی‌شود که در سطوح بالا اتفاق افتاده، که برعکس، روایت او وقایعی را پیگیری می‌کند که در لایه‌های زیرین جامعه رخ داده است؛ وقایعی که در دگرگونی زندگی روزمره عامه مردم و ایده‌ها و کردوکارها و هنجارها دخیل بوده و زیست‌جهانِ روزمره تازه‌ای را پدید آورده است. از آنجا که در عمده تحلیل‌های مربوط به انقلاب، ساحت اجتماعی انقلاب یعنی عامه مردم و روزمرگی و مبارزات آنان تا حد زیادی غایب است و نادیده گرفته شده، تحلیل آصف بیات از انقلاب با طرح زندگی روزمره و ساحت اجتماعی انقلاب یا مسئله اجتماعی، اهمیت مضاعف پیدا می‌کند.

البته این جامعه‌شناس پیش‌تر در کتاب «انقلاب بدون انقلابیون»، تغییر دولت، ایدئولوژی و شیوه حکمرانی را به‌مثابه مؤلفه‌های بنیادیِ پیامد انقلاب مطرح می‌کند، اما در کتاب «انقلاب را زیستن» نظرگاه خود را یکسر تغییر داده و به وجهِ نادیده انقلاب پرداخته است. از دید بیات، زیست‌جهان زندگی روزمره می‌تواند کمک کند تا پیچیدگی‌ مسئله شکست و پیروزی انقلاب فهم شود و اگر تحولات مهمی در سطح اجتماعی را در نظر بگیریم چه‌بسا یک انقلابِ شکست‌خورده به‌تمامی شکست نخورده باشد. برگردیم به شکاف نظری که تجربه انقلاب‌های عربی در فلسفه سیاسی هانا آرنت پدید آورد و آصف بیات نیز طرح پژوهشی خود را بر همین گسست استوار کرده است. بیات معتقد است یکی از ویژگی‌های بارز اما سرکوب‌شده این مقطع تاریخی، برآمدن «مسئله‌ای اجتماعی‌» بود که تهی‌دستان آن را به صحنه آوردند و ازقضا از سوی طبقه سیاسی نادیده گرفته می‌شد.

کنش‌ها و انتظارات رادیکال، از خیزش‌های خیابانی و حضور مستمر در میادین شهری گرفته تا سازمان‌دهی تهی‌دستان و کارگران و دست‌فروشان خیابانی در قالب اتحادیه به ابتکار خود و تصرف زمین و انواع کنش‌های مستقیم که بر پایه نافرمانی مدنی سازمان یافته بود. به‌این‌ترتیب، مردم یا همان تهی‌دستان بی‌آنکه از دموکراسی سخن بگویند، دموکراسی را در زندگی روزمره خود اجرا کردند، دموکراسی را زندگی کردند. اما واهمه نخبگان و مقامات سیاسی این بود که تهی‌دستان ناخواسته «مسئله اجتماعی» یعنی فقر و محرومیت و نابرابری را به صحنه انقلاب آوردند. از اینجا پای هانا آرنت و فلسفه سیاسی او به میان می‌آید، چراکه به تعبیر آصف بیات چیزی که تهی‌دستان در تونس و مصر مدعی‌اش بودند، شبیه به آن چیزی بود که هانا آرنت می‌توانست آن را «تخریب‌کننده انقلاب و مخربِ عمل سیاسی بنیادینِ گشایش فضا برای آزادی» بداند. «از نظر هانا آرنت تهی‌دستانِ درمانده، فراغتِ پرداختن به آزادی را ندارند، چیزی که آنها می‌خواهند رفع نیازهای روزمره است، به‌علاوه شوروشوق و خشونتی که در انجام کار خیر برای تهی‌دستان و در مبارزه علیه وضعیت تیره‌روزی وجود دارد، خواه‌ناخواه، اجبار، ترور و استبداد را به‌ همراه دارد؛ همان‌طور که در انقلا‌ب‌های فرانسه، روسیه یا باکو اتفاق افتاد. به‌ نظر آرنت فقط انقلاب امریکا از استبداد مصون بود، زیرا مسئله اجتماعی را نادیده گرفت، یعنی از بدبختی بردگان چشم‌پوشی کرد».

آرنت امید داشت مسئله فقر و فلاکت از راه مشورت منطقی دموکراتیک حل‌‌وفصل شود و طرفه آنکه، از دید آرنت فقر تبعات استثمار و طرد طبقاتی نبود بلکه پدیده‌ای طبیعی بود که همواره وجود داشته است. البته آصف بیات تأکید می‌کند که آرنت به‌ طور خاص از «بیچارگان» و «بی‌نوایان» یعنی کسانی که تنها به بقا یا رهایی از نیازهای اساسی فکر می‌کنند سخن می‌گوید، اما برای ظرفیت تهی‌دستان در مشارکت سیاسی اعتبار چندانی قائل نیست، و به‌این‌ترتیب «جدایی سفت‌وسخت امر اجتماعی از امر سیاسی در اندیشه آرنت، زندگی اجتماعی و نیز زندگی روزمره را صرفا به مبارزاتی غیرسیاسی برای بقا و رهایی از نیازهای مادی تقلیل می‌دهد». زندگی روزمره نزد آرنت عرصه‌ای است که مردم در آن برای رقابت‌کردن «زحمت» می‌کشند و برای ساختن چیزها «کار» می‌کنند، درحالی‌که سیاست در «عمل» نهفته است، یعنی جایی که مردم در سخن‌گفتن، برقراری ارتباط، بحث و اجماع مشارکت می‌کنند و به عبارتی، سیاست در «تأمل آگاهانه برای آزادی» معنا پیدا می‌کند. اما آصف بیات نشان می‌دهد که سیاست می‌تواند در عرصه زحمت، زندگی روزمره و تلاش برای بقا نیز وجود داشته باشد و گاهی در آن تنیده شود. درست همان‌طور که جوانان تونسی در اجتماعات تهی‌دستان، هنرهای اعتراضی و رادیکال را به کار گرفتند و زبانِ سیاسی تازه‌ای خلق کردند که به سیاست‌مداران و سیاست‌ورزان حرفه‌ای هشدار می‌داد که «از تهی‌دستان دوری کنید» و شعارهایی نظیر «مردم خسته شده‌اند» از گروه گرافیتی «الزواوله» (مردان تهی‌دست) که در دسامبر 2010 دستگیر و محاکمه شدند اما با فشار مردم سرانجام آزاد شدند.

«انقلاب را زیستن» فارغ از اینکه فهم دیگری از بهار عربی و درک تازه‌ای از مفهوم انقلاب را ممکن می‌کند، در جامعه امروز‌ ایران که «فلسفه سیاسی» هانا آرنت نسبت به ایده‌های رهایی‌بخشِ تفکراتش از اقبال بیشتری برخوردار است، در حکم امکانی برای وقفه، تأمل دوباره بر «رخداد» و بازگشت به سیاست رهایی‌بخش به دست می‌دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...