«زیسته»های او از صحنه­‌های حقیقی یا خیالی شفاف یا کدر تشکیل شده است که او را به شدت تحت تأثیر قرار داده­‌اند. گودال تانکها، حمله با گاز در «ویستول»، دقیقاً مثل تجارب واقعی، مثل زندان تولوز یا ملاقات با مائو به حساب می‌آیند. این «من» از نوع «منِ» انواع اعترافات یا خاطرات سنتی نیست... آیا حل معما را، نویسنده ضد خاطرات از آن مردان تاریخ، یعنی دو گل، نهرو و مائو، می‌­پرسید؟

ضدخاطرات | آندره مالرو
ضدخاطرات
[Antimemoires]. (
Anti-memoirs)  اثری از آندره مالرو (1) (1901-1976)، نویسنده فرانسوی، که در 1967 منتشر شد و در 1976 قسمت اول از آئینه اعراف را تشکیل داد. در 1965، مالرو که خسته و فرسوده بود، در مارسی (2) به قصد خاور دور سوار کشتی شد. سفری برای استراحت بود که به صورت مأموریت رسمی و ملاقات با رهبران چین و هند پایان یافت. در اثنای توقف در مصر، در برابر «هرم بزرگ» این طرح که ضد خاطرات چگونه اثری باشد در مغزش جان گرفت.

نسخه 1967، پس از مقدمه، دارای پنج بخش است: 1)«گردوبن‌های آلتنبورگ»: «آلزاس 1913» از قاهره تا عدن از طریق سبا (1934) 2)«ضد خاطرات»: سیلان و هند. از نهضت مقاومت تا ملاقات با شارل دو گل و بازگشت ژنرال به قدرت. ملاقات با نهرو (1958). زندانهای نهرو و زندانهای مالرو (1944). 3)«وسوسه غرب»: بازگشت به هند. تانکها در 1940. بازگشت نزد نهرو (1958) و به دهلی (1965). 4)«جاده شاهی»: سنگاپور: پیدا شدن کلاپیک (3) پس از سالها؛ گفتگو با مری. 5)«سرنوشت بشر»: هنگ کنگ، راهپیمایی بزرگ پکن. ملاقات با مائو. پرواز بر فراز ژاپن، گفتگو با راهب بودایی. ژان مولن (4) در پانتئون؛ اردوگاههای مرگ. غار لاسکو.

این فهرست مختصر، هر چند رفت و بازگشتی را از عصری به عصر دیگر، از غرب به شرق نشان می­‌دهد، نمی­‌تواند پیچیدگی اثر را در تمام جهات گمراه­‌کننده‌­اش بیان کند. راوی کیست؟ یک رمان نویس؟ (چهار عنوان از پنج عنوان به رمان‌های مالرو ارجاع می­‌دهند) یا یک سیاح که خواننده، به رغم تغییر جهت‌های متعدد در زمان و مکان، می­‌تواند مسیر او را دنبال کند؟

اولین کلمات کتاب: («من در 1940 فرار کردم») این تصور را ایجاد می­‌کند که، با احترام قرارداد حسب‌حال ­نویسی، این «من» خود آندره مالرو است، اما بعد خواننده پی می­‌برد که «آندره» در همه احوال تقریباً در کتابش غایب است. کمتر خاطره‌­ای از بچگی­‌اش که از آن «بیزار» است می­‌توان دید، و هیچ­گونه رازگویی احساساتی وجود ندارد با وجود این، نویسنده هرگز سخن گفتن با فعل اول شخص مفرد را رها نمی­‌کند. آیا فقط همان مالرو مشهور است که حرف می­زند؟ طبعاً! اما در عین حال، رمان­ نویس است که عباراتی طولانی از آثار داستانی‌­اش را، که می­‌گوید حسب حال است، وارد این متن می­‌کند: (مخصوصاً گردوبن‌ها!)، اما در عین حال دوران خفت و امید نیز. در واقع، «من» ضد خاطرات به طور جدایی‌­ناپذیری از مرد عمل، فیلسوف و نویسنده خلاق تشکیل شده است. «زیسته»های او از صحنه­‌های حقیقی یا خیالی شفاف یا کدر تشکیل شده است که او را به شدت تحت تأثیر قرار داده­‌اند. گودال تانکها، حمله با گاز در «ویستول» (5)، دقیقاً مثل تجارب واقعی، مثل زندان تولوز یا ملاقات با مائو به حساب می‌آیند. این «من» از نوع «منِ» انواع اعترافات یا خاطرات سنتی نیست.

فرق این اثر با خاطرات، نفی تاریخ است: خاطره­ ها به صورت انبوه و به طور تصادفی از حافظه می­‌آیند. ظاهراً محور زمانی سفر 1965 در میان است، اما هر منزلگاهی سفرهای دیگری در زمانهای دیگر را به یاد مسافر می‌­آورد و اغلب یک صفحه از کتاب حاکی از مراحل مختلف زمانی است. «تا چندی پیش رفتن به آسیا عبارت از نفوذی آرام در زمان و مکان توأمان بود.» زمان و مکانی که خواننده به آن پرتاب شده است و، در عین حال، زمان و مکان تمدنها و زمان و مکانی برای مالرو که یادآوری‌­اش با جهش در هر سمت و با ظاهری بی­‌نظم پیش می­‌رود: تنها مسئله «بازگشت به عقب» و از شصت سالگی به دوران جوانی پریدن در میان نیست: در مجموع و همانطور در جزئیات هر حرکتی، ساختار اثر خطی نیست، بلکه دایره‌­ای است.

«تصادف» در ضد خاطرات، در واقع، سازمان یافته است. وقتی که نویسنده مانند یک خاطره­‌نویس واقعی است داستان­ پردازی را کنار می­‌گذارد، و حقیقت اولین ملاقاتش را با ژنرال دوگل یا بازگشت او را به قدرت در 1958 تعریف می­‌کند، «تصادف» نیز صورت سنتی به خود می­‌گیرد. این روش را در بخشی که عنوان «ضد خاطرات» دارد به کار برده است. اما، سازمان حاکم بر اثر حالت دیگری دارد که می­‌توان آن را موسیقایی نامید. از همان آغاز، درون­مایه‌ها و بن­‌مایه‌­هایی مطرح شده است که طنین آنها را در طول صفحات می‌­توان شنید. از آن قبیل است سخن کشیش: «آدم بزرگ وجود ندارد».

ساختار دایره‌­ای و بازی طنین‌ها، مسلماً برای نویسنده‌­ای مثل مالرو، اگر هم در خدمت یک دیدگاه (تز) نباشد، دست کم در خدمت یک سؤال است: آن «سؤالی که کتابهای خاطرات مطرح نمی­‌کنند» و نویسنده آن را «معمای بنیادین» می­‌نامد. و آن عبارت از مفهوم این زندگی است که از آن پس در نظر او «مانند دفتر موسیقی ناشناخته­‌ای» جلوه می­‌کند.

آیا حل معما را، نویسنده ضد خاطرات از آن مردان تاریخ، یعنی دو گل، نهرو و مائو، می‌­پرسید؟ جایگاهی که به آنها اختصاص داده است، می‌­تواند چنین باوری را ایجاد کند. اما، در این سوی تاریخ، زندگی وجود دارد که درباره آن روستاییان و سربازانی که در عبارات برگرفته از گردوبن‌ها جلوه‌­گرند، بیشتر از رهبران ملل اطلاع دارند. در پایان کتاب، مالرو با کسانی که از اردوگاههای نازی جان به در برده­‌اند، گفتگو می­‌کند. آیا در دنیای اردوگاهها، شر مطلق، شیطان، «دوباره علناً روی زمین ظاهر نشده است»؟ اما، این اشباح بازگشته چه می­‌توانند بگویند؟ «همان­‌سان که از مرگ نمی­‌توان بازگشت از دوزخ نیز نمی­‌توان».

این جمله می‌­توانست آخرین جمله یک کتاب جدی باشد اما نویسنده بحث از غار لاسکو را پیش می­‌کشد و کتاب را با «دو کلبه دراز آهنی»، مخصوص کسانی که به لحاظ منع مذهبی از خدمت سربازی سر باز می­‌زنند و آنها را مأمور کارهای حفاظت غار کرده‌اند، پایان می‌­دهد. و این دو کلبه یادآور آشتی­ کلبه‌­های دیگر است: «من این کتاب را ضد خاطرات می‌­نامم، زیرا پاسخگوی پرسشی است که کتابهای خاطرات مطرح نمی­‌کنند و به پرسشهایی که کتابهای خطرات مطرح می­‌کنند پاسخ نمی­‌دهد. و نیز برای اینکه در لابلای آن، و غالباً در پیوند با تراژدی، حضور همیشگی کسی را که چون گربه به نرمی در تاریکی می­‌گذرد حس می­‌کنم.

از فرانسه به فرانسه، از تجسم «ورکور»(8) تا تجسم اردوگاه‌های مرگ، گویی دهان در مکان و نیز در زمان بسته می­‌شود. در سفر، مثل مالرو در 1965، در گذشته نزدیک یا دور، انسان از مصر به هند می­‌رود، سپس به چین، و مسافر فرض می­‌کند که از راه قطب به پاریس بازمی­‌گردد. در دل کتاب، هند جایگاه ممتازی دارد: از طرفی هنر و «معنویت» آن –که هردو برای مالرو یکی است- و از طرف دیگر نهرو؛ دانش‌­پژوه که می‌­بایستی یک کشور مذهبی را سازمان دهد. در ضد خاطرات کارکرد چین به کلی متفاوت است: کارکردی تاریخی و سیاسی. مائو، قهرمان کمونیست راهپیمایی بزرگ، در عین حال، یک «امپراتور برنزی» است و وارث «پسران آسمان». وزیر در بازگشت به فرانسه در مقابل بنای پانتئون، به هنگام انتقال خاکستر جسد ژان مولن، ژنرالی را که وارث تاریخ فرانسه کرده است بازمی­‌یابد.

در 1972، وی اعلام کرده بود که پس از این، سه مجلد دیگر ضد خاطرات نیز انتشار خواهد یافت. و همه باهم، بخش اول آئینه اعراف و بخش دوم آنها مجموعه‌­ای از کتابهای مختلف خواهد بود. ضد خاطرات به صورت فعلی، خود مجموعه‌ای است که همه جنبه­‌های مالرو در آن حاضر است. انسان احساس می­‌کند که نویسنده از میان سه جلد، هرآنچه را حایز اهمیت دانسته در این مجلد گرد آورده است.

این مجموعه برای هر تغییری گشوده بود که سرانجام با مرگ نویسنده بسته شد. وی دو بار، نخست در 1972 برای تجدید چاپ در انتشارات فولیو (9)، و در 1976 برای آیینه اعراف آن را بازخوانی و اصلاح کرد. قسمتهایی را از آن حذف کرد و قسمتهایی به آن افزود. در میان اصلاحات، توجه او به نظام پژواکها قابل ملاحظه است. مهمترین حذفها ماجراهای مایرنا را شامل می­‌شود (سلطنت ابلیس). به یکباره سهم «فارفلو» کاهش می­‌یابد. آمیختگی لحنهای مختلف باقی است، اما توجه به آن چنان کم است که جانب زبان جدی سنگینی می­‌کند. در لحظه‌­ای که کلاپیک شاهد خلاصه شدن نقش خود است، مری وارد می­‌شود: به همراه آن مأمور عالیرتبه فرانسوی در هندوچین که اکنون در سنگاپور انتظار مرگ را می­‌کشد گفتگو به هوشی مینه(10) و سرنوشت بشر کشیده می­‌شود. قسمت مهمی که به کتاب افزوده شده است، «ژاپن» است که نویسنده پس از چاپ اصلی بازیافته است. مالرو ضمن گفتگو با «راهب بودایی» در یک باغ ذن، حساسیتهای هنری غرب و شرق دور را و در ورای آن، دو معنویت را در برابر هم قرار می­‌دهد.

می­‌توان افسوس خورد که در آیینه اعراف عناوین فرعی ضد خاطرات حذف شده است: این عناوین با ارجاع به رمانهای مالرو، عنوان کلی را تا حدی روشن می­‌ساخت. تغییرات دیگر، نویسنده‌­ای را نشان می­‌دهد که به بهترین وجهی، طبیعت یگانه اثر خویش را می­‌شناسد: نه اعترافات است و نه خاطرات، بلکه استفهام خستگی‌­ناپذیر از تجربه‌­ای است که هرروز بیشتر به آگاهی بدل می­‌شود. خیلی بهتر از حسب حال است. همیشه همان است: ضد خاطرات، به رغم عفافی که دارد، نوعی تصویر خویشتن است: تصویر روحی نبوغ­‌آمیز و برادرانه که با طرح سؤالهای حقیقی، از «مسائل» به «اسرار» و از ژید به برنانوس می­‌رسد. ژنرال دوگل، یکی از اولین خوانندگان اثر، اشتباه نمی­‌کرد وقتی که تلگرافی به دوستش مخابره کرد با این عنوان: «کتاب ستودنی در سه بعد.»

رضا سیدحسینی. فرهنگ آثار. سروش

1.Andre Malraux 2.Marseille 3.Clappique 4.Jean Moulin 5.Vistule
6.Farfelu 7.Mayrena 8.Vercors 9.Folio 10.Ho chi Minh

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...