در برابر بربریت | اعتماد


اعلامیه حقوق بشر یکی از بحث‌برانگیزترین متون در جهان معاصر است که از سوی متفکران و فیلسوفان بحث‌های متنوعی را برانگیخته است پروبلماتیک اصلی این متن ضمانت اجرایی آن است به عبارت دیگر مساله کلیدی و مهم در بحث درباره این اعلامیه آن است که چگونه بتوانیم آن را عملی کنیم. تامس(توماس) هابز فیلسوف انگلیسی گفته است، قراردادها بدون شمشیر کلماتی بیش نیستند.

مایکل ایگناتیف [Michael Ignatieff] سیاست، بتوارگی و حقوق بشر» [Human Rights as Politics and Idolatry]

مایکل ایگناتیف [Michael Ignatieff] متفکر و سیاست‌پیشه پیشین کانادایی در کتاب «سیاست، بتوارگی و حقوق بشر» [Human Rights as Politics and Idolatry] همین موضوع را مورد بحث قرار می‌دهد. در مقدمه این کتاب می‌خوانیم: «هیچ کس نباید مورد رفتار بی‌رحمانه، غیرانسانی یا مجازات یا رفتار تحقیرآمیز قرار گیرد.» این میثاق بین‌المللی در جهان، اعلامیه جهانی حقوق بشر است و دولت‌ها را ملزم به اجرای قانون می‌کند. ایگناتیف سعی بر حمایت فاعلیت انسانی دارد. وظیفه حقوق بشر، مقابله با سوءاستفاده و ستم و بی‌رحمی است. این الزام برای دولت‌ها توسط حقوق بشر تبیین شده است. اما از سوی دیگر آزادی‌های منفی و گسترش آنها یعنی حقوق بشر از نظر اخلاقی جامعیت ندارد.

بخش نخست تحت عنوان حقوق بشر و پیشرفت اخلاقی مساله کنش‌های اخلاقی را واکاوی می‌کند. چرا که در جهان امروز باید با انسان‌ها آن گونه رفتار کنیم که دوست داریم با ما رفتار کنند. این آرمان به کاهش رنج ناروا و بی‌رحمی کمک می‌کند. حقوق حمایتی و کرامت فاعلیت انسان‌ها توسط بنیادهایی گسترش می‌یابد که در راستای حقوق بشر فعال باشند. همیشه فاصله و شکافی بین اسناد حقوقی و عملکرد واقعی دولت‌ها هست و از ابتدا نیز چنین بوده است. به طور مثال اسناد حقوق بشر، رهاورد اعتماد به نفس دول اروپایی نبود بلکه نسلی جنگ‌دیده و آگاه واکنشی برای ایجاد سازمانی حقوقی و بین‌المللی نشان دادند.

از سمت و سوی تاریخی اگر به حقوق بشر نگاه کنیم اتصال روابط پس از جنگ و بازیافت نظم و هنجارها مدنظر بوده است. اما قوانین حقوق بشر یک پارادایم زمانی محدود به ناحیه‌ای خاص از جهان را شامل نمی‌شود. چون ایجاد سدی در برابر بربریت، طرح اولیه این نهاد بین‌المللی بوده است. کنش اخلاقی حقوق بشر برون‌مرزی است و در جهت لغو برده‌داری، مبارزه با آپارتاید، نسل‌کشی و کشتار جمعی است. در صفحه 39 می‌خوانیم: «فراتر از بدنام کردن و شرمسار ساختن حکومت‌هایی که تعهدات حقوق بشری را نقض می‌کنند، جامعه بین‌المللی ابزار جدیدتری برای مجازات قانون‌شکنان ایجاد کرده است. این امر یک انقلاب اجرایی در حقوق بشر است.»

ایگناتیف به استثناگرایی امریکایی می‌پردازد و مدل قابل توجهی را عنوان می‌کند. مقاومت از نوع امریکایی، در برابر حقوق بشر و خودشیفتگی حقوقی، در تضاد با حقوق بشر است. رسیدن نیروهای نظامی امریکایی قبل از رسیدگی دادگاه‌ها یعنی مشروعیت حقوقی‌شان مربوط به امور بین‌المللی نیست. مساله این است که امریکایی‌ها بر این باورند که مشروعیت حقوق‌شان از رضایت داخلی خودشان به دست می‌آید. حقوق بشر مانند جنگ سرد، آیین شورش محسوب نمی‌شود، بلکه اصل در حقوق بشر بر توازن است. ارتباط حقوق بشر به دموکراسی، در آشتی دوجانبه شکل می‌گیرد. این دو سوژه تاکید بر حضور هم دارند تا بتوانند تثبیت موازنه قدرت‌ها را بررسی کنند. همیشه مساله‌ای در روند دموکراسی توسط حقوق بشر تامین می‌شود که قابلیت اجرای حقوق اقلیت‌ها را در پی داشته باشد. همچنین تضمین حقوق انسانی از وظایف اصلی آن محسوب می‌شود. این یعنی دموکراسی بدون حقوق بشر استبداد محض محسوب می‌شود. استبداد در دموکراسی همیشه توسط اکثریت و غلبه آنها رخ می‌دهد. در اینجاست که پایه‌های حقوق انسانی به مخاطره می‌افتد. از آنجا که جهان شمولیت به معنای واقعی همان یکپارچگی است، پس هرگاه نظم و امنیت در کشوری از بین برود مردم آن به جنگ علیه یکدیگر روی می‌آورند. آنگاه تنها ابزار موثر در حمایت از حقوق بشر همان مداخله مستقیم است. این مداخله از تحریم تا توسل به زور همیشه در نوسان بوده است؛ البته عدم مداخله سازمان‌های بین‌المللی مساله را فجیع‌تر می‌کند. از سوی دیگر کشورهای قدرتمند وقتی سودی برای خود نمی‌بینند از مداخله دست می‌کشند. در صفحه 71 می‌خوانیم: «در صورتی که به وضوح سرکوب داخلی حاکم، اما منافع، مانع از مداخله باشند؛ مداخله‌ای صورت نمی‌گیرد.»

حقوق بشر چونان بتوارگی یکی از بخش‌های مهم این کتاب است که اعلامیه جهانی را مورد بازبینی قرار می‌دهد. ایگناتیف آن را مجموعه‌ای از باورها می‌داند و اعتقاد به آن را صفتی سلبی می‌شمارد. این در حالی است که اکنون اعلامیه حقوق بشر به متنی مقدس تبدیل شده است. الی ویسل آن را دین سکولار جهانی می‌داند و کوفی عنان آن را سنجه‌ای برای محک پیشرفت انسانی نامیده است. حقوق بشر، اصلی مهم برای باور به فرهنگ سکولار شده و زبانی جهانی محسوب می‌شود. اما از آنجا که حقوق بشر امری متافیزیکی نیست اعتقاد به آن تبدیل به بتوارگی خواهد شد.

به طور کلی حقوق بشر نشانگر این موضوع است که همیشه یک تعارض عملی بین حقوق فردی و حاکمیت دولت هست. ما شاید قادر به برقراری دموکراسی و یا حاکمیت قانون در همه جا نباشیم. آزادی لیبرال نیز ممکن است تا اندازه‌ای مسیر را اشتباه رفته باشد؛ اما می‌توانیم بیشتر از آنچه اکنون انجام می‌دهیم در جهت متوقف کردن درد و رنج‌های ناروا و بی‌رحمی فاحش اقدام کنیم. آنچه می‌بایست اولویت اصلی برای فعالان حقوق بشری باشد: توقف شکنجه، ضرب و شتم، کشتار، تجاوز، تعرض و همچنین تا آنجا که بتوانیم بهبود امنیت مردم عادی است.

[این کتاب با ترجمه فلور عسکری‌زاده و عماد درزی توسط نشر گام نو‏‫ منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...