گفت‌وگوی تمدن‌ها | سازندگی


ایتالیا (مانند آلمان و فرانسه) روزگاری مهاجران فراوانی داشت که غذا و سبک و سیاق ایتالیایی را به آمریکا، آرژانتین، اروپای شمالی و جاهای دیگر می‌آوردند، اما امروزه به‌طرز فزاینده‌ای شبیه کشوری کوچ‌نشین به‌نظر می‌رسد، یا به‌اصطلاح ایتالیایی‌های بومی، که نگرش‌ها و رفتارهای واکنشی معمول را از همدردی قلبی تا خصومت تهاجمی از خود نشان می‌دهند. «برخورد تمدن‌ها سر آسانسور در پیاتزا ویتوریو» [Clash of civilizations over an elevator in piazza Vittorio یا Scontro di civiltà per un ascensore a piazza Vittorio] اثر عماره لخوص [Amara Lakhous] نویسنده الجزایری، تصویرِ همین ایتالیا است. این رمان با ترجمه شروین جوانبخت از سوی نشر خوب منتشر شده است.

برخورد تمدن‌ها سر آسانسور در پیاتزا ویتوریو» [Clash of civilizations over an elevator in piazza Vittorio یا Scontro di civiltà per un ascensore a piazza Vittorio] اثر عماره لخوص [Amara Lakhous]

آیا در این رمان با کاموی ایتالیایی مواجهیم؟ «برخورد تمدن‌ها...» حول شخصیتی به‌نام سیگنور آمادئو می‌چرخد که اصالت ایتالیایی‌اش به‌کلی مورد مناقشه است. لخوص داستانش را پیرامون ساختمانی در پیاتزا ویتوریو در رم، منطقه‌ای مهاجرنشین شکل می‌دهد. ساکنان ساختمان رمانش، که داستان‌هایشان درهم تنیده است، درحالی‌که بر سر وضعیت رو به وخامتِ آسانسورشان بحث‌وجدل می‌کنند، دنیای کوچکی از رومِ مدرن را ارائه می‌دهند.

الیزابتا فابیانی، دیوانه فیلم‌های هیجان‌انگیز، نگران سگش، والنتینو، است که در ظروف غذای مخصوص رستوران‌های چینی که در همه‌جای محله سبز شده بودند ناپدید شده است. پرویز منصور صمدی، آشپز ایرانی که توسط نیروهای انقلابی مجبور به فرار از شیراز شده، از یادگیری آشپزی ایتالیایی امتناع می‌ورزد (چون از پیتزا و پاستا متنفر است) و خودش را در کار ظرفشویی و بی‌حرمتی بیشتر می‌بیند.

بنه‌دتا اسپوسیتو دربان ساختمان است و اهل ناپل که از مهاجران نفرت دارد و مدام پرویز را «آلبانیایی» صدا می‌کند- و حتی خیلی بدتر. آنتونیو مارینی، استادِ میلانی که برای گرفتن کرسی استادی در دانشگاه لاساپینزا به رم نقل مکان کرده، فکر می‌کند از کشوری جهان سوم جان سالم به‌در برده و معتقد است که اتحاد ایتالیا یک «اشتباه تاریخی جبران‌ناپذیر» بوده است- دیدگاهی که میلانی‌ها گاهی همراه خود به رم می‌آورند.

و همچنین لورنزو مانفردینی، تبهکاری معروف به «گلادیاتور» که به ادرارکردن و کشیدن گرافیت‌های مبتذل در آسانسور عادت دارد. و یوهان ون مارتن، دانشجوی هلندی سینما که می‌خواهد نئورئالیسم دهه 1950 را با فیلمی طبیعتا به نام، «برخورد تمدن‌ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو» احیا کند.

پیرامون این محله- همه این شخصیت‌ها در فصل‌های جداگانه روایت می‌شوند- چهره‌هایی دقیق ترسیم‌شده مانند اقبال امیراللهی، خواربارفروشی از بنگلادش، که بنه‌دتا اصرار دارد پاکستانی است؛ ساندرو دندینی، صاحب اصلی بار پیاتزا؛ بازرس بتارینی؛ و ماریا کریستینا گونزالس، خدمتکار پِرویی که اضافه وزن دارد و لورنزو او را مورد آزار قرار داده و به‌دنبال راهی برای تنظیم ثبت محلی برای سقط جنین است.

یکی از اهالی ساختمان محور ارتباطی همه این شخصیت‌ها است: سیگنور آمادئو، جذاب‌ترین شخصیت لخوس، مترجم و روشنفکری که آثار نویسندگان مرموز مانند «آفوریسم» امیل چوران را مطالعه می‌کند. دیگران، تا حد زیادی افرادی همچون آمادئو را تحقیر می‌کنند. اکثرا فکر می‌کردند آمادئو ایتالیایی است به دلیل روانی کلامش، رفتار خوب، همسر ایتالیایی و مشی اشرافی‌اش. اما وقتی پلیس «گلادیاتور» را به قتل رسیده در آسانسور ساختمان پیدا می‌کند و سپس از آمادئو به‌عنوان مظنون اصلی نام می‌برد، هویت مهاجرش آشکار می‌گردد.

لخوس «برخورد تمدن‌ها...» را همچون سمفونیِ کوچکی از صداهای گویا همنوا می‌کند، صداهایی با غرور فریبنده قابل‌پیش‌بینیِ افتخار به سرزمینشان. صداهای نژادپرستی را درون داستان می‌شنویم: (لورنزو می‌گوید: «ایتالیا برای ایتالیایی‌ها! ایتالیا برای ایتالیایی‌ها»)، صدای خشم (بنه‌دتا می‌گوید: «زندگی با آنها غیرممکن است!»)، و حتی برآشفته‌شدن خود نومهاجران. (اقبال شاکی است که: «چرا پلیس با مهاجرانی که جنایتکار هستند سخت‌گیری نمی‌کند؟ چرا باید افراد درستکاری که برای لقمه‌ای نان عرق می‌ریزند رنج بکشند؟).

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...