تاریخ برساختن اجتماعی معرفت | شرق


امروزه برای بسیاری از دانشجویان و اهالی فلسفه اصطلاح «معرفت» (یا «شناخت») که قرار است بر موضوع و متعلَق‌دانستن دلالت داشته باشد، اصطلاحی فنی با تعریفی کم‌وبیش مشخص است: معرفت باوری است که اولا برای آن توجیهی در دست داشته باشیم‌ و ثانیا صادق باشد (تعریف سه‌جزئی معروف: معرفت همان باور موجه صادق است). این نیز بخشی از دانش مشترک اهالی فلسفه است که یکی از شاخه‌های فلسفه با نام معرفت‌شناسی متکفل بررسی مسائل مفهومی پیوندخورده با مفهوم معرفت است. اما این تعریف سه‌جزئی که ریشه طرح آن به افلاطون بازمی‌گردد نه از مشکلات مفهومی در امان است، نه در فرهنگ‌ها و جغرافیاهای مختلف تلقی یکسانی از آن وجود دارد، و نه در تاریخ همیشه معنای ثابتی داشته است. از میان مشکلات مفهومی می‌توان به مقاله کوتاه و کلاسیک ادموند گتیه اشاره کرد که استادانه با مثال‌هایی ساده نشان داد تعریف سه‌جزئی دست‌کم شرط کافی برای معرفت به حساب نمی‌آید.

پیتر برک [Peter Burke] تاریخ اجتماعی معرفت: از گوتنبرگ تا دیدرو» [A social history of knowledge]

برای اشاره به تنوع درک فرهنگ‌های مختلف از مفهوم معرفت می‌توان به تحقیقاتی اشاره کرد که در دهه‌های اخیر در شاخه‌ای به نام فلسفه آزمایشگاهی درباره این مفهوم صورت گرفته است. محققان نشان داده‌اند درک دانشجویان غربی از مفهوم معرفت قرابت بیشتری با تعریف سه‌جزئی دارد تا درک دانشجویان فی‌المثل آسیای شرقی از این مفهوم. این مطالعات تجربی نشان می‌دهد «شهود» اولیه افراد در فرهنگ‌های مختلف از مفهوم معرفت تفاوت‌هایی مهم با هم دارد و آنچه در یک فرهنگ مصداق معرفت است و ادعای «دانستن» درباره آن می‌تواند مقبول باشد، در فرهنگی دیگر چنین نیست و ادعای «دانستن» درباره آن پذیرفتنی نیست؛ برای مثال در برخی جوامع و فرهنگ‌ها گاه نسبت‌دادن معرفت بدون وجود باور متناظر با آن امری مقبول است، حال آنکه در فرهنگ غربی و طبق تعریف سه‌جزئی چنین امری امکان‌پذیر نیست.

اما مفهوم معرفت در طول تاریخ نیز از تغییر مصون نبوده است. پیتر برک [Peter Burke] در کتاب خواندنی «تاریخ اجتماعی معرفت: از گوتنبرگ تا دیدرو» [A social history of knowledge] (ترجمه یاسر خوشنویس، نشر کرگدن) فرازهایی از تنوع و تطور تاریخی این مفهوم را پیش چشم خواننده قرار می‌دهد تا او دریابد آنچه امروزه بداهتا معرفت خوانده می‌شود، در گذشته‌ای نه‌چندان دور معرفت به حساب نمی‌آمده و این مفهوم سیر تطوری جالبی را پشت سر گذاشته است. پیتر برک که برای خوانندگان فارسی‌زبان نامی آشنا است و بسیاری از دیگر آثار او نیز پیش‌تر به فارسی درآمده است، متخصص تاریخ فرهنگی و اجتماعی اروپا به‌ویژه تاریخ دوران مدرن آغازین است. او در این کتاب، پس از مقدمه‌ای نسبتا نظری که در فصل نخست از آن بحث می‌کند، در فصل‌های بعد به بررسی آنچه می‌پردازد که در قرن‌های شانزده تا هجده از سوی اروپاییان معرفت دانسته می‌شده است؛ و البته آشکار است که این اقلام که چیزهایی مانند سحر و جادو و فرشته‌شناسی و... را نیز شامل می‌شده و راه‌هایی مانند جاسوسی هم برای کسب آن به رسمیت شناخته می‌شده است با آنچه ما امروزه دانش و معرفت می‌دانیم تفاوت بنیادین دارد.

هدف اصلی برک در این کتاب در یک عبارت آشنایی‌زدایی است. او می‌کوشد دست خواننده را بگیرد و با خود به‌ جایی دورتر از آنچه برای خواننده آشنا و عادی است ببرد، تا خواننده دریابد چگونه آنچه امروزه بدیهی و ثابت و مفروض و اثبات‌شده و کاربردی به نظر می‌آید، در روزگاری دیگر تناقض‌آمیز و غریبه و اثبات‌نشده و موهوم و غیرکاربردی و رازآمیز بوده است. در یک کلام، برک می‌کوشد در بستر موردکاوی‌ها و بررسی‌های تاریخی نشان دهد چگونه محیط اجتماعی و مناسبات نهادی بر آنچه افراد آن را معرفت تلقی می‌کنند اثر داشته است.

برک برای نشان‌دادن موقعیت‌مندی اجتماعی معرفت، برخلاف بسیاری از جامعه‌شناسان و محققان پیشین که بر قرن‌های نوزده و بیست متمرکز بوده‌اند، بر دوره مدرن آغازین تمرکز می‌کند. اما نکته قابل‌توجه در کار برک پرداختن به تنوع و تکثر معرفت‌ها است. برک هم به معرفت‌های گزاره‌ای نظر دارد و هم معرفت‌های مهارتی؛ هم معرفت‌های مکتوب را می‌کاود و هم معرفت‌های شفاهی را؛ هم به ابزارهایی مانند کتاب در انتقال معرفت توجه می‌کند و هم به تصاویر و نقشه‌ها و سکه‌ها و مجسمه‌ها و مهرها و دیگر اشیای مادی؛ هم نظام‌های طبقه‌بندی را می‌کاود و هم رویه‌های غیرزبانی مانند ساختن و شفا دادن و شکار کردن و کشاورزی را؛ هم به معرفت نخبگان نظر دارد و هم معرفت عامه و روزمره را بررسی می‌کند. در چنین بستری است که برک ادعا دارد آنچه با نام انقلاب‌های فکری در دوران مدرن آغازین در اروپا می‌شناسیم، مواردی از قبیل نوزایی، انقلاب علمی و روشنگری، چیزی جز مرئی‌شدن انواع خاصی از معرفت‌های ازپیش‌موجود عامه و مشروعیت‌بخشی به آنها از سوی برخی نهادهای دانشگاهی نبوده است. برای مثال، برک درخصوص تغییراتی که حوزه‌هایی مانند معدن‌کاری، پزشکی، علم اقتصاد، علم سیاست، علم تعلیم‌وتربیت و بسیاری موارد دیگر رخ داده است، از نوعی به مرکز آمدن معرفت‌ها و رویه‌هایی که پیش‌تر در حاشیه بوده‌اند سخن می‌گوید. او چنین تحولاتی را نه پدید آمدن اموری از عدم، که نوعی بازتوزیع مشروعیت میان حوزه‌های ازپیش‌موجود معرفت تلقی می‌کند. روایت تاریخی برک در فصول گوناگون کتاب گزارشی دست‌اول و گیرا از سیر تحول و تطور آنچه در اروپای مدرن معرفت تلقی می‌شده است به دست می‌دهد؛ گزارشی که مطالعه آن برای هر علاقه‌مندی به حوزه فلسفه، معرفت‌شناسی، جامعه‌شناسی، تاریخ و خصوصا جامعه‌شناسی معرفت واجب است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

محبوب اوباش محلی و گنگسترها بود. در دو چیز مهارت داشت: باز کردن گاوصندوق و دلالی محبت... بعدها گفت علاوه بر خبرچین‌ها، قربانی سیستم قضایی فرانسه هم شده است که می‌خواسته سریع سروته پرونده را هم بیاورد... او به جهنم می‌رفت، هر چند هنوز نمرده بود... ما دو نگهبان داریم: جنگل و دریا. اگر کوسه‌ها شما را نخورند یا مورچه‌ها استخوان‌هایتان را تمیز نکنند، به زودی التماس خواهید کرد که برگردید... فراری‌ها در طول تاریخ به سبب شجاعت، ماجراجویی، تسلیم‌ناپذیری و عصیان علیه سیستم، همیشه مورد احترام بوده‌اند ...
نوشتن از دنیا، در عین حال نوعی تلاش است برای فهمیدن دنیا... برخی نویسنده‌ها به خود گوش می‌سپارند؛ اما وقتی مردم از رنج سر به طغیان برآورده‌اند، بدبختیِ شخصیِ نویسنده ناشایست و مبتذل می‌نماید... کسانی که شک به دل راه نمی‌دهند برای سلامت جامعه خطرناک‌اند. برای ادبیات هم... هرچند حقیقت، که تنها بر زبان کودکان و شاعران جاری می‌شود، تسلایمان می‌دهد، اما به هیچ وجه مانع تجارت، دزدی و انحطاط نمی‌شود... نوشتن برای ما بی‌کیفر نیست... این اوج سیه‌روزی‌ست که برخی رهبران با تحقیرکردنِ مردم‌شان حکومت کنند ...
کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...