دومین چاپ «عشق و آگوستین قدیس»  [Love and Saint Augustine‬] اثر هانا آرنت و ترجمه مریم خدادادی منتشر شد. یکی از پرسش‌های آرنت در کتاب این است چگونه می‌توان فارغ از هر منفعتی دیگران را دوست داشت.

محبت عشق و آگوستین قدیس»  [Love and Saint Augustine‬] اثر هانا آرنت

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، نشر بیدگل دومین چاپ کتاب «عشق و آگوستین قدیس» را با شمارگان هزار نسخه، ۲۴۶ صفحه و بهای ۸۷ هزار تومان منتشر کرد. چاپ نخست کتاب نیز با همین مشخصات چندی پیش منتشر شده بود. این کتاب سومین مجلد از مجموعه «به روایت فیلسوف» نشر بیدگل است که زیرنظر مسعود علیا کار می‌شود.

«عشق و آگوستین قدیس» نسخه بازنگری شده رساله دکتری هانا آرنت است که نگارش آن ابتدا با راهنمایی و زیر نظر مارتین هایدگر آغاز شد اما پس از آنکه ارتباط عاطفی آرنت و استادش برای مدتی بر مدار دیگری افتاد، او پایان‌نامه را با کارل یاسپرس تمام کرد.

آرنت در این اثر، تحت تأثیر شیوه فلسفه‌ورزی استادانش، تفسیری اگزیستانسیال از دیدگاه آگوستین درباره عشق به دست می‌دهد: عشق به مثابه نحوه‌ای از «در جهان بودن». او از دو انگاره آگوستینیِ عشق بهره می‌گیرد: کوپیدیتاس و کاریتاس، که اولی عشقی تملک‌جویانه است و دومی عشقی عاری از خودخواهی.

این دو از نگاه آرنت دو نحوه متفاوت از «در جهان بودن» اند؛ یکی گرفتاری در بند دنیا و دیگری آزادی از هر آنچه رنگ تعلق می‌پذیرد. کوپیدیتاس همیشه میان دو ترس در آمدوشد است: ترس از نرسیدن به آنچه می‌خواهیم و ترس از فقدان آنچه به تملک درآورده‌ایم. زندگی ما همواره یا «نه هنوز» است یا «نه دیگر». در مقابل، کاریتاس یعنی «عشق به همسایه». آرنت این تعبیر مسیحی را به معنای عشق به همه انسان‌ها می‌داند بی‌آنکه دلبسته‌شان شویم و بی‌آنکه در اندیشه منفعت خویش باشیم. پرسش آرنت این است که اگر باید بی‌هیچ دلبستگی به انسان‌ها عشق ورزید، چگونه می‌توان اجتماعی از انسان‌ها را تشکیل داد؟ چگونه می‌توان دیگران را دوست داشت و از تعلق خاطر به آنها رها بود؟

مریم خدادادی، مترجم این کتاب دانش آموخته رشته فلسفه است. از دیگر ترجمه‌های منتشر شده او می‌توان به این عناوین اشاره کرد: «هانا آرنت» ماوریتسیو پاسرین دنتروس، «مسئولیت جمعی و اخلاقی» ماریون اسمایلی و اندرو شرمن، «مسئله دست‌های آلوده» سی.ای.جی. کودی، «مرگ» استیون لوپر، «بدن آگاهی» فردریک دو وینیمون، «تمهیدی بر پدیدارشناسی اخلاق: مقالاتی درباره پدیدارشناسی اخلاق در فلسفه تحلیلی معاصر»، «اخلاق زنانه نگر» رزماری تانگ، «پدیدارشناسی تجربه اخلاقی» موریس ماندلباوم، «زبان و جایگاه زن» رابین تالمک لیکاف، «اخلاق ارسطو» ریچارد کروت و…

[این کتاب همچنین توسط فرهنگ رجایی تحت عنوان «محبت و آگوستین قدیس» نیز ترجمه شده است.]

................ هر روز با کتاب ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...