کتاب «آن روز دوبار گریستم»، جلد نخست از مجموعه نجوای دل تا محضر استاد به قلم مهدی قربانی از سوی انتشارات قاف مشهد‌الرضا منتشر شده است. در بخشی از این کتاب حکایتی درباره احترام ملائکه به خادمان عزای امام حسین (ع) بیان شده است.

به گزارش ایبنا، در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است:‌ «خداوند در قرآن کریم، در بیست و شش آیه به درخت نخل و میوه آن اشاره دارد و مثال‌هایی را برای روشنگری ما انسان‌ها از شاخ خشکیده درخت نخل و هسته آن و ... را بیان فرموده. عبور اتفاقی من بر گورستانی متروک که همسایه نخلستان بود و دیدن قبور کهنه و فرسوده و واقعه‌ای عجیب در این گورستان مرا به تفکر واداشت و چندی بعد سحرگاهان نجوای دل آغاز شد و دستمایه این تحقیق و نوشتار را فراهم کرد.
این مجموعه حاصل سال‌ها تحقیق و مطالعه است همراه با واقعیت و تخیل که ناخودآگاه در ضمیرم نقش بسته و به رشته تحریر درآمده، و پاسخ سوالات بسیاری از کسانی را که در حوزه دین و معارف اسلامی مطرح کرده‌‌اند، با دلایل عقلی و نقلی مستند به آیات و روایات ارائه می‌کند.»

کتاب در سه بخش اصلی «نخل‌ها چگونه می‌میرند؟»، «خلقت حضرت آدم و حوا، جن و انس» و «تعامل با فرشتگان و ملائکه» سامان یافته است.

در نوشته‌ای با عنوان «ملائکه و عزای امام حسین (ع)» در این اثر می‌خوانیم:

«و حکایت است در اکسیر العباده به سند صحیح از مردی از صالحین نجف اشرف که گفت: پیش از مغرب در وادی‌السلام بودم. ناگاه دیدم جماعتی از سواران را، و در جلو ایشان بود سواری در نهایت حسن و جلال. پس ایشان را از علمای نجف اشرف گمان کردم و بر ایشان سلام کردم به اسم. گفتند: ما نیستیم آنان که تو گمان داری. بلکه از ملائکه می‌باشیم و آنکه مقدم است، روح مرد صالحی است از اهل اهواز و هویزه که او را می‌آوریم به این مکان، و انت یا ایها الرجل تعال معنا. پس قدری راه با ایشان رفتم. ناگاه خود را با ایشان در مکانی وسیع دیدم که بهتر از آن ندیده بودم. پس ملائکه فرود آمدند و بعضی از ایشان رکاب آن مرد را گرفتند و او را فرود آوردند و در صدر مجلس نشانیدند و آن مجلسی بود که مزین بود به انواع فروش از حریر و دیباج بهشتی و معطر بود به انواع بوهای خوش و در اطراف و اوساط آن مجلس قنادیل و مشاعل و شمع‌های کافوری منصوب بود.


پس روح آن مرد را تهنیت و ملاطفت گفتند. مائده‌ای حاضر شد که در آن انواع فواکه لطیفه بود و او شروع کرد به خوردن از آن‌ها و مرا تکلیف خوردن کرد، پس من نیز تناول کردم. بعد گفت به من: درجه عظیمه و موهبت کثیره می‌بینم! پس گفت: «می‌دانی که سبب کشف این عالم برای تو چیست با آنکه خلاف عادت است؟» گفتم: نه. گفت: «پدر تو، دو من گندم از من طلبکار بوده است. چون خداوند خواست که از درجه من چیزی ناقص نشود چنین شد تا از حق تو خلاص شوم. حال یا مرا بری‌ءالذمه گردان یا بگیر حق خود را از من» ... من عبای خود را پهن کردم و چنین می‌فهمیدم که از ظرفی از گندم در آن می‌ریزند. پس گفت: من عبای خود را جمع کردم و آن نشسته از نظر من غائب شد. لیکن عبای من پر از گندم بود و تا مدت مدیدی از آن آرد می‌کردیم و می‌خوردیم. تا آنکه این مطلب را افشا کردم، پس تمام شد. ...

این مردی بود از عوام شیعه که از حلال تکسب می‌کرد و زیادتی از مخارج خود را در دهه اول محرم در مجالس تعزیه خرج می‌کرد و دراهم و دنایر و لباس‌های فاخره به قراء مراثی و احادیث و شعرا می‌داد و خود به‌نفسه سقایی می‌کرد در آن مجالس و عوض آب خالص، آب مخلوط به شکر به تعزیه‌داران می‌داد و موید این حکایات اخبار بسیار از امیر المومنین (ع) و اولاد طاهرینش در خصوص وادی‌السلام رسیده است.»

کتاب «آن روز دوبار گریستم» به قلم مهدی قربانی با شمارگان هزار نسخه در 144 صفحه به بهای 6 هزار تومان از سوی انتشارات قاف مشهد‌الرضا منتشر شده است.

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...