«صداهای دیگر، اتاق‌های دیگر» [Other voices, other rooms] از مهم‌ترین آثار ترومن کاپوتی [Truman Capote] نویسنده فقید آمریکایی است که در سال 1948 منتشر شد و حالا پس از هفتاد سال با ترجمه محمدرضا شکارسری از سوی نشر دیدآور چاپ شده است.

صداهای دیگر، اتاق‌های دیگر» [Other voices, other rooms]  ترومن کاپوتی [Truman Capote

«صداهای دیگر، اتاق‌های دیگر» به‌نوعی خودزندگینامه است، هرچند کاپوتی پس از انتشار کتاب منکر این قضیه شد، اما منتقدان معتقد هستند تمامی شواهدی که در روند داستان موجود است بسیار شبیه به زندگی خود اوست. وقتی چهره شخصیت اول داستان را توصیف می‌کند بسیار شبیه به خود نویسنده است. همچنان که در مقدمه کتاب نوشته شده ایده این رمان وقتی کاپوتی بیست‌ویک سالش بوده و هنگامی که در جنگل پیاده‌روی می‌کرده در ذهنش جرقه خورده است.

این کتاب از چند جهت اهمیت بسیاری دارد: اول آنکه نخستین اثر ترومن کاپوتی است و دیگر آنکه شبیه به خودزندگینامه است، و از سوی دیگر همین رمان موجب شهرت کاپوتی به عنوان نویسنده‌ای آتیه‌دار شد تا در سال‌های بعد آثار درخشان بعدی‌اش «صحبانه در تیفانی» و «در کمال خونسردی» را خلق کند.

«صداهای دیگر، اتاق‌های دیگر» داستان پسری است سیزده‌ساله به‌نام جوئل هریسون ناکس که در نیوارلینز بزرگ شده و بعد از مرگ مادرش به جنوب فرستاده می‌شود تا با پدرش زندگی کند، پدری که وقتی جوئل کودک بوده او و مادرش را ترک می‌کند. اما این تازه اول ماجرا است و وقتی جوئل به جنوب می‌رود تا پدرش را ببیند با فضا و آدم‌های دیگری مواجه می‌شود که هریک گوشه‌ای از داستان را به دست دارند. او به دیدن پدری می‌رود که خیال می‌کند سرحال و سالم است و هنگام دیدن او استقبالی باشکوه از او می‌شود، اما حقیقت چیز دیگری است: «نمی‌دانست انتظار چه چیزی را داشته باشد و می‌ترسید. چون تا آن لحظه ناامیدی‌های بسیاری را تجربه کرده بود.»

در آغاز داستان هیچ خبری از پدرش نیست که آقای سانسوم نام دارد و فقط در ابتدا او با آدم‌هایی مواجه می‌شود که رفتارهای عجیبی دارد و هیچ کدام اطلاعات درستی درباره پدر به جوئل نمی‌دهند و او بسیار احساس سردرگمی می‌کند و به هر کسی می‌رسد سراغ پدرش را از او می‌گیرد. و درنهایت پدرش را می‌بیند اما نه آن‌گونه که انتظارش را داشت. پدری می‌بیند افلیج و زمین‌گیر و کمابیش لال که تنها راه ارتباطی‌اش با بقیه این است که توپ‌های قرمز تنیس را از روی تختش به زمین بیاندازد. او به‌ظاهر به جنوب آمده تا در کنار پدرش زندگی کند اما عملا جوئل بیشتر اوقاتش را با افرادی سپری می‌کند که در اطرافش هستند و پدر نقش چندانی در داستان ندارد به صورت مستقیم.

در این رمان به شخصیت‌هایی برمی‌خوریم که همگی خصلتی رازآلود دارند و سخت می‌شود به کنه شخصیتی آنها پی برد. هر کدام از آنها داستان‌هایی جداگانه برای خود دارند که جوئل با هرکدام از آنها همراه می‌شود و روایت‌های جالبی را رقم می‌زنند. جوئل در خلال همراهی با این شخصیت‌ها است که به بسیاری از مسائل و جنبه‌های زندگی پی می‌برد، او در ارتباط با این آدم‌ها است که به مفهوم عشق پی می‌برد، تنهایی را بیشتر حس می‌کند. او با همه آن آدم‌ها دمخور است اما گویی باز تنهاست و کسی را ندارد. او مدام در جست‌وجوی هویت و ریشه خود است، اما انگار چیزی نمی‌یابد. سردرگمی را به وضوح می‌توان در رفتارها و گفتارهای جوئل حس کرد. جوئل هنوز نتوانسته است با مکان جدید و آدم‌های تازه ارتباط برقرار کند و گویی هیچ تکلیفش مشخص نیست.

فضایی که در این رمان با آن مواجه هستیم فضایی است گوتیک‌وار که گویی همه‌چیز در هاله‌ای از ابهام است و هیچ مکانی وضوح و شفافیت ندارد. داستان در ناحیه‌ای پردارو‌درخت و اسرارآمیز اتفاق می‌افتد که مملو از خزه‌های اسپانیایی، باغ‌های هرس‌نشده وجود دارد. نثر کاپوتی به گونه‌ای است که وقتی می‌خواهد فضایی را توصیف کند حالتی از زیبایی رویاگونه می‌آفریند: «بعدازظهر سوزان، در آن وقت ساکت روز، که آسمان تابستان رنگ ملایمی روی زمین فرسوده می‌پاشد، به اوج خود می‌رسید.»

[این رمان نخستین بار با ترجمه‌ی رؤیا سلامت منتشر شده است.]

سازندگی

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...
به قول هلدرلین، اقامت انسان در جهان شاعرانه است... شعر در حقیقت تبدیل ماده خامی به نام «زبان»، به روح یا در حقیقت، «شعر» است. بنابراین، شعر، روح زبان است... شعر است که اثر هنری را از اثر غیرهنری جدا می‌کند. از این نظر، شعر، حقیقت و ذات هنرهاست و اثر هر هنرمند بزرگی، شعر اوست... آیا چنان‌ که می‌گویند، فرازهایی از بخش نخست کتاب مقدس مسیحی که متکی بر مجموعه کتب مقدس یهودیان، یعنی تنخ است، از اساطیر شفاهی رایج در خاور نزدیک اخذ شده یا خیر؟ ...
یک تنش مفهومی هست بین «نامکان بودن» و «مکان سعادتمند». این می‌تواند پارادوکس معنایی ایجاد کند که قرار نیست جایی وجود داشته باشد که سراسر فضیلت باشد... با پیدا شدن امریکا ما با یک زمین جدید روبه‌رو هستیم... ایده رمانتیک امرسون این است که ما یک سه‌گانه داریم: خود، جامعه و طبیعت. زمانی ما می‌توانیم به تعالی برسیم که وحدتی ارگانیک بین اینها شکل بگیرد... اگر آلن‌پو به خود حمله می‌کند و نشان می‌دهد این خود نه می‌تواند وحدت‌بخش باشد و نه خود وحدت دارد‌، کار ملویل حمله به ضلع طبیعت است ...