کتاب «اکنونی دیگر؛ داستانی اتوپیایی از اکنون بدیل» [Another now dispatches from an alternative present] آخرین اثر یانیس واروفاکیس [Yanis Varoufakis] به همت رسول قنبری ترجمه و توسط نشر افکار در 222 صفحه با شمارگان 500 نسخه منتشر شد.

«اکنونی دیگر؛ داستانی اتوپیایی از اکنون بدیل» [Another now dispatches from an alternative present] یانیس واروفاکیس [Yanis Varoufakis]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، در مقدمه این کتاب می‌خوانید: «اكنونی دیگر پیام‌هایی از اکنون بديل که در «مجموعه امید و آرمان شهر» نشر افکار منتشر می‌شود، آخرین اثر یانیس واروفاکیس است که سال ۲۰۲۰ منتشر شد. وارو فاکيس که سال ۱۹۶۱ در آتن متولد شده، پیش از ورودش به دنیای سیاست، سالها استاد اقتصاد در بریتانیا، استرالیا و ایالات متحده بوده است. او علاوه بر استاد اقتصاد دانشگاه آتن، یکی از هم بنیانگذاران جنبش مردمی بین‌المللی دی است و سال ۲۰۱۹ با رأی مردم به عنوان نمایندهی مجلس یونان انتخاب شد.

واروفاكيس کتاب‌های متعددی در اقتصاد نوشته است که از آن جمله، کتاب‌های «حرف‌هایی با دخترم درباره اقتصاد: تاریخچه مختصر سرمایه سالاری» و دو کتاب دیگر بزرگسالان در اتاق، شرح حالی از زمان تصدی وزارت اقتصاد یونان؛ و و ضعیف تر در رنج خواهد بود، چه باید بکند؟، تاریخچه اقتصادی اروپا، مورد توجه مخاطبان وسیعی در سراسر جهان قرار گرفته و از پرفروش‌ترین کتاب‌ها در بسیاری کشورها بوده‌اند.»

در جایی دیگر آمده است:‌ «واروفاكيس نظریه پرداز اقتصادی برجسته‌ای است که در رمانی آرمان شهری از خلال آرمان‌های این جهانی به شخصیت متعارض به روایت متفاوتی از امکان‌های زیستن می‌رسد. داستانی که هم اسطوره‌ای و یونانی است - یونان بحران زده کنونی که تمدن اروپایی روی ستون‌های آن استوار شده، اما اکنون همچون زائده‌ای دردسرساز برای اقتصاد اروپا نمایانده می‌شود - و هم اتوپیایی و جهانی. هم شکست نویدبخشی ایدئولوژی‌های راست، چپ و علم گرابی؛ و هم مرگ، هر هشداردهنده‌ای که او را دیوانه پنداشته‌اند، هرچند معلوم شود که حقیقت گفته است. تصویر روی جلد، گویای این ماجراست: اسطوره یونانی کاساندرای زیبا؛ پیش گوی راست گوی تروا که مردمان خودش دیوانه پنداشتندش و هشدارهای او را باور نکردند تا شکست بخورند. و بیگانگان متجاوز به او تعرض کردند تا گرفتار نفرین بی بازگشت شوند.»

نویسنده در فصل نخست؛ «مغلوب مدرنیته» درباره چگونگی آشنایی‌اش با آیریس می‌نویسد: «من و آیریس در ویران شهر زندگی دانشگاهی انگلستان با همدیگر آشنا شدیم. هر دو در بدبختی به سر می بردیم؛ او در ساسکس، من در اسکس. به شوخی به هم می‌گفتیم: ((... با پیشوند)). اوایل ۱۹۸۲ بود که در مدرسه اقتصاد لندن، در یکی از بی شمار تجمعاتی که در آن روزها توسط فعالین چپ گرا و با هدف مبارزه با تاچریسم تشکیل می‌شد، مسیرمان به همدیگر خورد. پس از دو ساعت توپ و تشر زدن سخنرانان ملال آور روی سکو، آیریس برخاست تا نطق خود را ادا کند. صلابت خاصی داشت.»

در فصل سوم با عنوان «بدون رئیس، بدون دستمزد، بدون هیچ مشکلی» درج می‌کند:‌ «کوستی شرکتی را که در آن کار می‌کرد، چنین توصیف نمود: (بسیار خب! ما کارهایمان را چنین انجام می‌دهیم. ما به هیچ کس نمی‌گوییم که مشغول انجام چه کاری هستیم. ما آزادانه شخص یا تیمی را که می‌خواهیم با آنها کار کنیم و زمانی را که می‌خواهیم به پروژه اختصاص دهیم، انتخاب می‌کنیم. هر چیزی در شرکت ما پیوسته در حال تغییر است. کارکنان جابه جا می‌شوند، تیم‌های جدیدی شکل می‌گیرند، پروژه‌های قدیمی متوقف می‌شوند و وظایف جدیدی به وجود می‌آیند. هیچ رئیسی وجود ندارد تا به کسی دستور دهد. نظم خودجوش و مسئولیت‌پذیری شخصی بر ترس از آشوب غلبه می‌کند.)»

................ هر روز با کتاب ...............

به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...