رمان انقلاب | شرق


«ما» [Мы یا We] نوشته یوگنی زامیاتین [Yevgeny Zamyatin] را رمانی دانسته‌اند که تقریبا تمام آثار علمی‌تخیلی پادآرمانی که بعدها نوشته شد، وامدار این اثر هستند. جورج اورل که خود در نوشتن کتاب «1984» از این اثر الهام گرفته بود باور داشت که «دنیای قشنگ نو» اثر هاکسلی مستقیما از «ما» الهام گرفته است.

ما» [Мы یا We]  یوگنی زامیاتین [Yevgeny Zamyatin]

کورت ونه گات، نویسنده آمریکایی نیز در نوشتن رمان «پیانوی خودنواز» خود را متأثر از زامیاتین می‌داند. بروس استرلینگ در پیش‌درآمد رمان می‌نویسد شکی نیست که یوگنی زامیاتین حق دارد مدعی ابداع ادبیات علمی‌تخیلی از نوع پادآرمان‌شهری آن باشد. رمان «ما» در زمان زندگی نویسنده‌اش که تراژیک و کوتاه بود، آن‌طور که باید و شاید منتشر نشد. متن روسی آن به‌شکل محدود چاپ شد؛ به‌صورت سامیزدات که نسخه ماشین‌شده خود نویسنده بود و غیر از آن ناشری پناهنده در پراگ نسخه‌هایی بی‌کیفیت از آن چاپ کرد که این نسخه‌ها در محافل ادبی پترزبورگ پخش شد.

چنانکه استرلینگ توضیح می‌دهد خیلی قبل از اینکه نسخه روسی کاملی منتشر شود ترجمه‌ای انگلیسی از کتاب وجود داشت و جالب آنکه جورج اورول که آن نسخه را پیدا کرد و خواند، فکر می‌کرد آلدوس هاکسلی، احتمالا آن را خوانده است. رمان «ما» از نخستین تلاش‌ها برای نوشتن درباره آینده است و از منظر کسی که در آینده به دنیا آمده روایت می‌شود. وقتی زامیاتین این متن پیش‌گویانه را به رشته تحریر درآورد، اصطلاح «علمی‌تخیلی» هنوز ساخته نشده بود. با این‌همه این اثر نمونه بارز اثری علمی‌تخیلی است. همه مضامین و استعاره‌های علمی‌تخیلی را در خود دارد، مضامین و استعاره‌هایی که وقتی زامیاتین خلقشان کرد کاملا تازگی داشتند: شهرهای بی‌منفذ و مهروموم‌شده، غذای شیمیایی، اونیفورم برای هر دو جنس، مسافرت‌های پرهیاهو با فضاپیماهای غول‌پیکر، دست‌کاری ذهن از طریق جراحی مغز و از این قبیل. گرچه اینها امروز اموری پیش‌پاافتاده‌اند اما دهه‌ها تلاش و ممارست هنرمندانی کوچک‌تر اینها را به اموری پیش‌پاافتاده بدل کرده است.

«ما»، که اساسا رمانی خلاقانه و سرشار از ابهام‌های لغوی عامدانه و قصد و غرض‌های سیاسی زیرکانه است، داستانی علمی تخیلی است که وقایعش قرن‌ها بعد در آینده اتفاق می‌افتد. داستان در قالب دفتر خاطرات و به قلم مهندسی نوشته شده که بناست نویسنده شود. قهرمان «ما» مدیر طراحی سفینه‌ای عظیم است. بناست که لاف و گزاف ادبی او به کمک طرح و برنامه‌های رژیمی بیاید که برایش کار می‌کند؛ طرح و برنامه‌هایی برای حمله به سایر سیاره‌ها و شست‌وشوی مغزی ساکنان آنها. راوی ما وقتی بالاخره می‌تواند منویات پرشور و حرارت و راز دل و جانش را روی کاغذ بیاورد، کاشف به عمل می‌آید که به خاطره‌نویسی علاقه‌مند است. اشتیاق سوزانش به بیان ادبی کافی است تا کاروبارش را تباه کند.

بسیاری از دوستان و مریدان زامیاتین او را آدمی فرهیخته می‌دانستند در آن‌سوی مرزها که رفتار غیرعادی و اندیشه‌های مترقی و خطرناک دارد. او به فنلاند تبعید شده بود. در دوردست‌ها یعنی بریتانیا، کشتی‌ای طراحی کرده بود و در نظر خودش مهندس شیک‌پوش و ارباب‌مآب نیروی دریایی بود. روس‌ها به او لقب «مرد انگلیسی» داده بودند. برای دفتر نشری در روسیه از زبان‌های انگلیسی کتاب‌هایی ترجمه می‌کرد و همان وقت آثار اچ. جی. ولز سوسیالیست را به‌دقت خواند. جز اینها «ما» کتابی است که خاستگاه آن فقط می‌تواند روسیه باشد و «آن زمان و مکان بخصوص مرتبط با پتروگراد انقلابی». زامیاتین به تعبیر استرلینگ، ذاتا نویسنده‌ای انقلابی بود و ازاین‌رو این متنِ به‌رمز درآمده و ژرف‌بینانه خیلی شبیه رمان نیست. او شخصیت اصلی «ما» را بدلی از خود نویسنده می‌داند که در تلاشی غیرمنطقی برای خوشایند مقامات، اعترافی شخصی می‌نویسد.

در متن دیگری که مترجم «ما» ترجمه کرده و ابتدای کتاب آمده است، ناتاشا رَندال، «ما» را رمان انقلاب می‌خواند. رمانی ماحصل جوش‌وخروش‌هایی اتوپیایی که در قرن نوزدهم شکل گرفتند و بالیدند و به اوایل قرن بیستم محول شدند. «در سال 1920، سالی که این رمان نوشته شد، تغییری در پیش بود: این جوش‌وخروش‌ روسی داشت به نوعی جمود اتوپیایی بلشویکی خاص می‌رسید». یوگنی زامیاتین در 1923 نوشت: «اشتباه است اگر آدم‌ها را به دو دسته زنده‌ها و مرده‌ها تقسیم کنیم: آدم‌هایی هستند که زنده مرده‌اند و دسته‌ای دیگر که واقعا زنده‌اند. زنده‌های مرده نیز می‌نویسند و راه می‌روند و حرف می‌زنند و فعالیت می‌کنند. ولی هیچ اشتباهی مرتکب نمی‌شوند؛ این در حالی است که فقط ماشین‌ها بی‌اشتباه‌اند؛ تولیداتشان هم فقط چیزهای مرده است. آدم‌های واقعا زنده پیوسته دست به اشتباه می‌زنند، در حال جست‌وجویند، در تردیدند و در عذاب».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...