ترجمه زهرا نوروزی | ‌هفت صبح


طاهره مافی [Tahereh Mafi] نویسنده ایرانی آمریکایی است که در شهر کوچکی در کنتیکت متولد شد. او کوچک‌ترین فرزند خانواده است و چهار برادر بزرگ‌تر دارد. والدین مافی مهاجرانی ایرانی هستند. در سن ۱۲سالگی با خانواده‌اش به کالیفرنیای شمالی نقل مکان کرد و در سن ۱۴سالگی به اورنج کانتی نقل مکان کردند. مافی از دبیرستان در ارواینِ کالیفرنیا و بعدا از دانشگاه سوکا فارغ‌‌‌التحصیل شد. او به هشت زبان مختلف صحبت می‌کند.

 طاهره مافی [Tahereh Mafi] کشفم کن» [Unravel Me]

اولین رمانش، «خردم کن» [Shatter Me] در ۱۵ نوامبر 2011 منتشر شد و سپس «کشفم کن» و بعد دوقسمت دیگر: «نابودم کن» و «مرا بشکن». در آوریل ۲۰۱۷ سه گانه دیگری را در جهان «خردم کن» خلق کرد. قسمت اول «مرا دوباره بساز»، از زبان ژولیت و وارنر، به ترتیب قهرمان و آنتاگونیستِ سه ‌‌گانه اصلی روایت می‌‌‌شود. «مرا دوباره بساز» در ۶ مارس ۲۰۱۸ منتشر شد. کتاب بعدی مافی، «گستره بسیار وسیعی از دریا» در ۱۶ اکتبر ۲۰۱۸ منتشر شد. این کتاب در فهرست بلند جایزه ملی کتاب ۲۰۱۸ برای ادبیات جوانان قرار گرفت. «کشفم کن» [Unravel Me] با ترجمه شبنم سعادت به تازگی از سوی انتشارات «پریان» در ایران چاپ شده است. آنچه در ادامه می‌‌‌خوانید گفت‌‌‌وگوی نشریه «دفاندوم» است با طاهره مافی درباره این مجموعه:

کتاب «خردم کن» خیلی مورد تحسین قرار گرفت و قطعا شایسته ‌‌آن بود. چطور به دنباله آن و «کشفم کن» رسیدید؟ سعی می‌‌‌کنید حین نوشتن، رمان قبلی را از ذهن خود دور کنید یا از آن به عنوان انگیزه استفاده می‌کنید؟
فکر می‌کنم خیلی سخت است اما ضروری است که جلوی هر جار و جنجال یا اظهارنظر اضافی را هنگام نوشتن، به ویژه موقع نوشتن دنباله بگیرید. من هم سعی کردم این کار را انجام بدهم. به نظر من نوشتن دنباله مهم بود؛چیزی که برای رشد شخصیت‌ها و طرح داستان طبیعی به نظر می‌رسید.

فکر نمی‌‌‌کردم این امکان وجود داشته باشد که شما از «خردم کن» فراتر بروید، اما در «کشفم کن» کاملا از انتظارات من فراتر رفتید. هر دوی این کتاب‌ها را خیلی دوست دارم. وقتی «خردم کن» را نوشتید، بعضی از لحظات کلیدی «کشفم کن» را از قبل بیان کرده بودید یا فقط آن را یک کتاب در زمان خودش در نظر گرفتید و صِرف خودش نوشتید؟

وقتی نوشتن «خردم کن» را تمام کردم، ایده کاملا متمایزی از جایی که می‌‌‌خواستم و فکر می‌‌‌کردم همه چیز در «کشفم کن» چطور پیش می‌‌‌رود، داشتم. اما هرچه بیشتر کتاب دوم را می‌نوشتم و جلوتر می‌‌رفتم، مسائل روشن‌تر و ملموس‌تر می‌‌شدند.

بیایید درباره آن لحظه و صحنه خاص صحبت کنیم. شما با آن صحنه‌‌های عاشقانه مرا تحت تاثیر قرار دادید. قبل از نوشتن کتاب می‌‌‌دانستید که صحنه «همان شخصی که می‌‌دانید چه کسی را می‌‌‌گویم» قرار است کنار «آن یکی که باز هم می‌‌‌دانید چه کسی را می‌‌‌گویم» قرار بگیرد یا آن صحنه همینطوری اتفاق افتاد و پیش رفت؟ باید بدانم.

ویژگی‌‌‌های آن صحنه به نوعی اتفاق افتاد، اما قطعا می‌‌‌دانستم چنین چیزی رخ می‌‌دهد.

قسمت مورد علاقه شما در «کشفم کن» کجاست؟
تقریبا همه قسمت‌‌‌ها و هر چیزی که کنجی می‌‌‌گوید.

هنگام نوشتن صحنه‌‌‌های سخت‌تر از کجا الهام می‌‌‌گیرید؟
هیچ نظری ندارم. همیشه خیلی سخت است؛ فقط سعی می‌کنم به داستان و آنچه نیاز دارد وفادار باشم.

واقعا از اینکه چقدر ژولیت، آدام، وارنر و کنجی در «کشفم کن» تغییر کردند و رشد داشتند لذت بردم. در هر کدام از آنها چه چیزی را تحسین می‌‌‌کنید؟
عاشق روند رشد و بالغ شدن آنها هستم و اینکه یاد گرفتند در برابر سختی‌ها بایستند را تحسین می‌کنم. عاشق شخصیت‌هایی با قدرت درونی فوق‌‌‌العاده هستم.

درباره کنجی باید بگویم روند رشد این کاراکتر را دوست داشتم، او کمی از کانون توجه این کتاب را به سمت خود کشیده. بامزه است. او را دوست داشتم. بسیاری از ما وارنر و آدام را دوست داریم، اما کنجی در این کتاب خیلی آرام به ما نزدیک شد و ما را غافلگیر کرد. شخصیت او از اولین پیش‌‌‌نویس این مجموعه تا به حال چطور تغییر کرده است؟
او حالا خیلی مهم است. من که عاشقش هستم. واقعا می‌‌‌خواستم او بیش از یک شخصیت فرعی دور افتاده باشد. کنجی را خیلی دوست دارم.

می‌توانید از روند نوشتن خود برای ما بگویید؟
هر دو رمان الکترونیکی «خردم کن» و دنباله‌‌‌اش «کشفم کن» در یک‌سال باید نوشته می‌شدند. من در جلساتی به صورت فشرده و متمرکز می‌‌‌نویسم. معمولا چند هفته‌‌‌ای را به یک کار اختصاص می‌‌‌دهم (پیش‌‌‌نویس، ویراستاری و ویرایش بیشتر) و از صبح تا شب هر روز کار می‌‌‌کنم تا کتاب تمام شود. همچنین یک تن چای می‌نوشم و اغلب یادم می‌‌‌رود غذا بخورم. روش بی‌‌‌عیب و نقصی نیست، اما در حال حاضر حداقل برای من کار می‌کند.

ارتباط شما با کاراکترها خیلی خالص و حقیقی به نظر می‌‌‌رسد. پاسخ شما به سوالات طرفداران درباره کاربرد پرسونای شخصیت‌‌‌ها را دوست داشتم (به خصوص وقتی که از طرف وارنر جواب می‌دادید). اگر واقعا می‌توانستید با هر یک از این شخصیت‌‌‌ها معاشرت داشته باشید، بیشترین زمان را کنار کدام کاراکتر می‌‌‌گذراندید؟

احتمالا کنجی. شخصیت او اساسا ادغام همه شخصیت‌‌های برادران بزرگ‌تر من است و این همان چیزی است که باعث می‌‌‌شود او برای من خیلی آشنا و صمیمی باشد. عاشق نوشتن دیالوگ‌‌‌های او هستم و عاشق وقتی هستم که او روی کاغذ هنرنمایی می‌‌‌کند. کنجی همان فردی است که من قطعا با او معاشرت می‌کنم.

کشفم کن» [Unravel Me]

زمان نوشتن به چه موسیقی گوش می‌دهید؟ و چه آهنگی هماهنگ با «کشفم کن» در ذهن دارید؟
موقع نوشتن نمی‌‌‌توانم موسیقی گوش کنم، اما به rainymood.com گوش می‌‌دهم. به من کمک می‌‌‌کند از آب و هوای اورنج کانتی زیبا بیرون بیایم. فکر می‌‌‌کنم آهنگی که برای «کشفم کن» در ذهن دارم «حوالی نیمه شب» است.

قبل از انتشار «کشفم کن»، حقوق فیلم توسط شرکت فاکس قرن بیستم خریداری شده بود. طرفداران به احتمال زیاد از دیدن آن روی پرده سینما هیجان‌‌‌زده می‌‌‌شوند. از فیلم چه انتظاری دارید و دوست دارید در کار شما بیشتر چه چیزی را حفظ کنند؟ بازیگری هست که دوست داشته باشید به طور خاص نقش یک شخصیت خاص را بازی کند؟

اگر این فیلم ساخته شده بود، فکر می‌کنم دوست داشتم بتواند شدت وضعیت روحی آن زن را به تصویر بکشد. روایت این کتاب بسیار درونی است، رمانی که به وضعیت روانی و احساسی شخصیت اصلی متکی است و بسیار تحت تأثیر آن قرار می‌گیرد. ممکن است به صحنه درآوردن آن کمی سخت باشد، اما امیدوارم در بعضی موارد این امکان وجود داشته باشد. هر بازیگری که بتواند [آن جنبه‌‌ها] را زنده کند و قلب این شخصیت‌ها را [به تصرف خود درآورد] عالی می‌‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

محبوب اوباش محلی و گنگسترها بود. در دو چیز مهارت داشت: باز کردن گاوصندوق و دلالی محبت... بعدها گفت علاوه بر خبرچین‌ها، قربانی سیستم قضایی فرانسه هم شده است که می‌خواسته سریع سروته پرونده را هم بیاورد... او به جهنم می‌رفت، هر چند هنوز نمرده بود... ما دو نگهبان داریم: جنگل و دریا. اگر کوسه‌ها شما را نخورند یا مورچه‌ها استخوان‌هایتان را تمیز نکنند، به زودی التماس خواهید کرد که برگردید... فراری‌ها در طول تاریخ به سبب شجاعت، ماجراجویی، تسلیم‌ناپذیری و عصیان علیه سیستم، همیشه مورد احترام بوده‌اند ...
نوشتن از دنیا، در عین حال نوعی تلاش است برای فهمیدن دنیا... برخی نویسنده‌ها به خود گوش می‌سپارند؛ اما وقتی مردم از رنج سر به طغیان برآورده‌اند، بدبختیِ شخصیِ نویسنده ناشایست و مبتذل می‌نماید... کسانی که شک به دل راه نمی‌دهند برای سلامت جامعه خطرناک‌اند. برای ادبیات هم... هرچند حقیقت، که تنها بر زبان کودکان و شاعران جاری می‌شود، تسلایمان می‌دهد، اما به هیچ وجه مانع تجارت، دزدی و انحطاط نمی‌شود... نوشتن برای ما بی‌کیفر نیست... این اوج سیه‌روزی‌ست که برخی رهبران با تحقیرکردنِ مردم‌شان حکومت کنند ...
کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...