سعادت در جهانی ناپايدار | الف
24 شخصیت کاملاً پیچیده، غیرقابل پیش بینی و در عین حال، به شدت انسانی که ظاهراً محکومانی سیاسی و جنایی هستند، در سفری 100 میلیون کیلومتری و اودیسه وار به کره مریخ و یا آنچنان که دی. جی. کامپتون [David G. Compton] نویسنده رمان عنوان کرده، مهاجرنشین تبعید میشوند.
کشمکش اصلی و محوری این شخصیتها که طیفی از اتهامات را یدک میکشند، تلاش برای حفظ هویت انسانی است. در جریان و روند داستان، خوانندگان متوجه میشوند که شخصیتهای داستان، چندان هم مستحق چنین کیفری نبوده اند.
تلاش برای حفظ هویت و ارزشهای انسانی است که به خوبی و در جریان چالش و رویارویی شخصیتها با یکدیگر - از داشتن حس مالکیت تا داشتن حس انسانیت و نوع دوستی نسبت به هم سفران و یا سایر انسانها گفته و نشان داده میشود. این شخصیتها که در سفینهای به شدت بی هویت و ضد نوع بشر به سفر اودیسه وار خود ادامه میدهند، تنها مجاز هستند در فضای فیزیکی که برای 8 نفر طراحی شده است، به تبعیدگاه خود قدم بگذارند.
تمام تمهیداتی که مسافران این سفینه به مقصد مریخ با آنها در چالش و کشمکش هستند، در جهتی قرار گرفته است که علاوه بر پیشبرد روند و رویدادهای داستانی، 24 مسافر این سفر ظاهراً بدون بازگشت را همان ابتدا در مسیر استحاله، بی هویتی و نهایتاً، فنا و تباهی قرار میدهد. در این میان، علی فامیان نیز تلاش قابل ستایشی در ترجمه اثر به دست داده است تا بتواند اثری شسته و رفته را برای مخاطبان فارسی زبان بیافریند. به مسافران و یا تبعیدیان در طول این سفر چندین هفته ای، غذاهایی آغشته به مواد مخدر داده میشود تا علاوه بر ایجاد وابستگی شدید به آن، بتوان در طول سفر و یا اقامت در منطقه مهاجرنشین، رفتار و واکنشهای آنان را کنترل کرد.
علاوه بر آن، زمینه چینی برای تخدیر تبعیدیان به منظور تحت سیطره قرار گرفتن آنان توسط فرمانداران این تبعیدگاه ابدی صورت میپذیرد. در گام بعدی نیز تلاش شده است که تبعیدیها از زمان و مکان واقعی خویش کاملاً بی خبر باشند.
مسیری که در سفر هستند، تنها با هفته و روز مشخص شده و ساعتی که برای آنان طراحی شده، به جای 12 قسمت، 24 قسمت دارد. ماهها و روزهای سال هم براساس چرخش مریخ به دور خورشید طراحی شده است؛ روز بیش از 24 ساعت میباشد. ماههای سال (میلادی) هم به ترتیب برای ماه سپتامبر (شهریور) 57 روز، آوریل، ژوئن و نوامبر (فروردین، خرداد و آذر) 58 روز و فوریه (اسفند) 53 روز است که به این ترتیب باعث از بین رفتن عادت زمان بندی نزد آنان شده و مسیر نابودی و استحاله آنان را روان تر میسازد.
تبعیدکنندگان نیز با در نظر گرفتن سال مریخی به میزان 687 روز، تلاش کرده اند که هویت زمانی و مکانی را از 24 تبعیدی بگیرند، اما خوانندگان رمان شاهد تلاش کم و بیش مشابهی از سوی این تبعیدیها برای حفظ و یا بازیافت حداقل هویت، یعنی هویت زمانی و مکانی در طول رمان هستند.
نام تبعیدیها به طور اتفاقی از انجیل و توسط کمیته مجازات انتخاب شده بود. با این ترفند، تلاش شده است که آنها گمنام باقی بماندند و در دوران تبعید، زندگی پوچ، بی هدف و بی هویتی برای آنان تدارک دیده شود. در میان تبعیدیها حتی نام هبکوک هم به چشم میخورد تا با بهره گیری از واژههای قدیمی به این پرواز، شکوهی مکاشفه آمیز داده شود.
داستان «بدرود سعادت زمین» [Farewell earth`s bliss] مملو از این نمادها و نشانه هاست که خوانندگان را برای خواندن و پی بردن به گره افکنی هایش، وادار به دوباره خواندن و پی بردن به مفاهیم این نمادها و نشانهها کرده است. علاوه بر آن، تلاش نویسنده در جهتی قرار گرفته تا داستان از محتوایی علمی – تخیلی به سمت درونمایهای روان شناختی، تغییر مسیری نامحسوس داشته باشد. در این خصوص، نویسنده تلاش کرده است تا خوانندگان را به نگاه و اندیشیدن پیرامون خویشتن خویش واداشته و ترغیب کند که پا به پای شخصیتهای داستان، گرههای رویدادهای داستانی را بگشایند. خوانندگان شاهد مکاشفههایی هستند که پیوند و همذات پنداری با شخصیتهای داستان را دو چندان کرده است.
فصل شکار خرگوش و همچنین، فصل مشاهده معجزه توسط تعدادی از ساکنان مریخ، جز این که از جمله خواندنی ترین و جذاب ترین فصول رمان بدرود سعادت زمین میباشد. تلاشی به منظور ایجاد پیوند منطقی و علت و معلولی بین شخصیتهای داستان با چیستی و هویت خویش است که در نهایت، کشمکشی سراسری در روند رویدادهای داستان به وجود آورده تا به انسان و خواننده امروزی، فرایند استحاله و بی هویتی اش را یادآوری نماید؛ این که انسان برای گریز از بحران هویت و رسیدن به خویشتن واقعی در جهان مریخی امروز ما هم تنهاست.
خرگوش هم جانوری نمادین است تا تیعیدیها یادگاری از زمین برای خود تداعی کنند. جانوری نمادین که تنها موجود زنده تبعیدگاه است و شاید هم تبعیدیها به شوخی بر این جانور منفور مریخی، نامی زمینی نهاده اند تا شکار و خوردن آن را تحمل پذیرتر کنند.
نویسنده تلاش بایستهای دارد تا در بزنگاههایی از داستان، کشمکش شخصیتها را برای گریز از ظرفیتهای مکانی و فیزیکی، به وجود آورد. مثلاً در ابتدای فصل نخست داستان مینویسد که برخی از آنان (تبعیدیها) میکوشیدند دیوارههای سفینه را سوراخ کنند. آنان بلافاصله پس از ترک تختهای گرانشی، جاروجنجال به راه انداخته بودند. او (ژاکوب) آنان را همچون بخشی از رؤیایی دائمی نظاره کرده بود، بی آنکه احساس نگرانی کند. اکنون با یادآوری آن لحظات به لرزه میافتاد.
درهرحال، باید گفت که تلاش بایسته شخصیتها در جهتی است که حتی سعادت و عاقبت به خیری را در جهانی مبهم و ناپایداری چون مریخ نیز جستجو میکنند. این امری است که نویسنده کوشیده است تا آن را به بهترین وجه برای خوانندگان داستان توصیف نماید.
در فصل سوم داستان و صحنه فرود تبعیدیها در مریخ، نویسنده تلاش کرده است تا این فرود به تولدی دیگر برای آنان تبدیل شود؛ موشکهای معکوس تا ده ثانیه روشن میشوند. آرام نفس بکشید. مقاومت نکنید. بیهوش شدن بهترین راه است. وقتی بیدار شوید، رسیده اید. چنین سفر موفقیت آمیزی فرود خوبی هم خواهد داشت. دشمنان طبیعی تبعیدیها در مریخ سه عنصر سرما، غبار و گرسنگی هستند، اما وقتی اینها هم کارساز نباشند، تکنیک توهم توطئه توسط فرمانداران مهاجرنشین به کار گرفته میشود؛ در فصل پنجم معاون فرماندار میگوید که سیاهپوستی (ژاکوب) که متمرد نباشد، به هیچ دردی نمیخورد. لذا باید ببینیم در این زمینه چه کار میتوانیم بکنیم ... کس دیگری هست؟ مارک از یوشا سخن به میان آورد. این بار هم هشیارانه. معاون فرماندار گفت: فعالیتهای هنری زیر نظر مستقیم فرمانده است. صبر میکنیم تا ببینیم این یوشا چه جور از آب در میآید.
در همین نقطه از داستان، نویسنده، دشمن تراشی، سیاه پوست بودن ژاکوب به عنوان زمینههای نژادپرستی ودست آخر، روح هنر را دستمایه توطئهای توهم گرایانه مینماید و عنوان میکند که معاون فرماندار دچار آن شده است. از این رو، کامپتون تلاش میکند برای ایجاد تسریع در روند بی هویتی و استحاله تبعیدیها در داستان، از این درونمایه، استفاده نماید و رویدادهای آن را پیش ببرد.