دکتر محمد بقایی ماکان، اقبال شناس و مترجم از ترجمه اثری با عنوان «پیتر کامنزیند» [Peter Camenzind‬] اثر هرمان هسه خبر داد و گفت: این اثر به زودی از سوی انتشارات تهران منتشر می‌شود.

 پیتر کامنزیند: زندگینامه خودنوشت هسه   [Peter Camenzind‬] هرمان هسه

قهرمان این داستان خود هرمان هسه و اثر به نوعی زندگینامه خود نوشت است که در آن خالق اثر روزگار نوجوانی و جوانی و سال‌های بعد از آن را به تصویر می‌کشد و از پستی و بلندی‌های فراوانی که در زندگی او بوده سخن می‌گوید؛ وقایعی که برای افراد اتفاق افتاده است را بیان می‌کند. وقایعی که هر یک می‌تواند خود حکایت داستان غریبی باشد، جذابیت داستان زمانی افزون می‌شود که این وقایع برای کسی اتفاق بیفتد که دارای ذهن خیال‌پردازی نیز باشد.

بقایی ماکان با بیان این مطلب، درباره این اثر به «خبر» گفت: «هرمان هسه می‌گوید «در زندگی من آنقدر ماجرای گفتنی و سازنده وجود دارد که نیاز ندارم حکایتی را جعل کنم که از آن دیگران باشد و شاید از همین روست که پیترکامنزیند نوعی زندگینامه خود نوشت است».

وی ادامه داد: «کتاب دارای هشت فصل و داری نثری دشوار و کلاسیک و از سبک به خصوصی برخوردار است که گاه از شیوه نوشتاری کلاسیک نیز فراتر می‌رود و حالت موعظه‌ای و خطابه‌ای به خود می‌گیرد تا آنجا که می‌توان گفت سبک نوشتاری که هسه در این اثر برای خود برگزیده است تا حدی به سبک نوشتاری عرفانی نزدیک است به عبارتی کهن گرایانه و آرکائیک است و کلمات و ترکیباتی در آن به کار رفته است که پیدا کردن معادل فارسی آن دشوار و نیازمند دقت بسیاری دارد.»

فارغ‌التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران تصریح کرد: «بسیاری از ترجمه‌هایی که از آثار هسه صورت گرفته است بدون دقت کافی بوده و فقط مفهوم ارایه شده است به طور مثال در جایی هسه از دوستی خود با طبیعت سخن می‌گوید و مترجمان با حکم دوست‌ داشتن طبیعت مفهوم را رسانده‌اند در حالیکه معادل آن کلمه «مانست» است بنابراین ترجمه آثار هسه نیازمند دقت نظر بسیار است.»

این اثر بعد از حروف‌چینی چیزی حدود 250 صفحه شده و به توصیه انتشارات تهران ترجمه شده است و به همت همین ناشر که بقیه ترجمه‌های بقایی ماکان را از هسه منتشر کرده نیز چاپ و روانه بازار می‌شود.

محمد بقایی ماکان به تازگی کتابی با عنوان «اقبال، گلی که در جهنم روئید» را نیز از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر کرده که سرگذشت‌نامه، نقد و تفسیر شخصیت و آثار محمد اقبال لاهوری است. او به خاطر تالیف و ترجمه آثار بسیاری درباره اقبال، در سال 2005 از سوی ریاست‌جمهوری وقت پاکستان مفتخر به دریافت عالی‌ترین نشان فرهنگی این کشور شد، همچنین وی بیش از 60 اثر تألیفی و ترجمه دارد.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...