رمان «روح علمی‌تخیلی» [The spirit of science fiction] اثر روبرتو بولانیو با ترجمه محمد جوادی منتشر شد.

روح علمی‌تخیلی» [The spirit of science fiction] اثر روبرتو بولانیو

به گزارش کتاب نیوز، جوادی درباره روبرتو بولانیو نویسنده کتاب، به ایسنا گفت: روبرتو بولانیو نمایان‌گر نبوغی‌ است که تاریخ ادبیات را دگرگون کرده ‌است. بولانیو فعالیت‌های ادبی‌اش را با چاپ مجموعه شعر آغاز کرد. سال ۱۹۷۷، مکزیک را ترک کرد تا به سراسر جهان سفر کند و در نهایت در اسپانیا ساکن شد. آن‌جا ازدواج کرد و علاوه بر نوشتن، به مشاغل کم‌درآمد نیز اشتغال داشت. روبرتو بولانیو پس از تولد پسرش در سال ۱۹۹۰ به نثر روی آورد.

مترجم آثار بولانیو در ایران درباره سبک این نویسنده و آثاری که از او ترجمه کرد، گفت: بولانیو پس از انتشار «کارآگاهان وحشی» در سال ۱۹۹۸، روایتی از حلقه شاعران تندرو مکزیکی، به نویسنده‌ای مشهور و مورد تحسین منتقدان در کشورهای اسپانیایی‌زبان تبدیل شد، اما شهرت ادبی او در سراسر جهان با انتشار رمان «۲۶۶۶» پس از مرگش در سال ۲۰۰۴ به دست آمد. خوانندگان ممکن است از دانستن این‌که آثار بولانیو با اصالت آمریکای لاتین، وجه اشتراک بسیار کمی با رئالیسم جادویی دارند شگفت‌زده شوند. این دو رمان مذکور، بولانیو را به ستاره ادبی در سراسر آمریکای لاتین تبدیل کرد و جایزه معتبر رومولو گایه‌گوس (که معادل جایزه بوکر برای آثار اسپانیایی‌زبان است) را از آن خود نمود. پس از انتشار کتاب ۲۶۶۶، اغلب نوشته‌های روبرتو بولانیو به زبان انگلیسی و سایر زبان‌ها ترجمه شدند و در دسترس دوست‌دارانش قرار گرفتند.

جوادی درباره «روح علمی‌تخیلی» که در انتشارات کتابسرای تندیس منتشر شده است، گفت: «روح علمی‌تخیلی» رمانی است که این نویسنده شیلیایی در سال ۱۹۸۴ نوشته اما پس از مرگش منتشر شد. روح علمی‌تخیلی یکی از اولین رمان‌های تکمیل شده بولانیو بود و منتقدان آن را پیش درآمدی برای «کارآگاهان وحشی» می‌دانند. رمان حول‌وحوش ماجراجویی دو شاعر جوان است که خود را سرگردان در مکزیکوسیتی پیدا می‌کنند و عشقی بیمارگونه به شعر و ژانر علمی‌تخیلی دارند. روح علمی‌تخیلی به طور رسمی در ۳۰ نوامبر ۲۰۱۶، در نمایشگاه بین‌المللی کتاب در گوادالاخارا، مکزیک، که در آن سال به آمریکای لاتین اختصاص داشت، عرضه شد.

جوادی در پایان به کتاب‌های در دست ترجمه اشاره کرد و گفت: مجموعه‌داستان ابری کوچک اثر جیمز جویس که چندی پیش روانه بازار شده بود به چاپ دوم رسیده است. همچنین رمان دیگری از خورخه وُلپی در حال انتشار است که به‌زودی به دست مخاطبان می‌رسد و همچون اثر اولش با عنوان در جستجوی کلینگزور سبکی متفاوت را دنبال می‌کند.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...