تونی موریسون، نویسنده و نخستین زن آمریکایی آفریقایی که جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد در ۸۸ سالگی درگذشت.

به گزارش گاردین، تونی موریسون، نویسنده برنده جایزه نوبل که به مدت بیش از پنج دهه در آثار داستانی خود به تشریح تجربه آفریقایی آمریکایی‌ها می‌پرداخت، در ۸۸ سالگی چشم از جهان فروبست.

خانواده و همچنین ناشر او یعنی ناپف ساعاتی پیش تایید کردند که این نویسنده دوشنبه شب پس از یک بیماری کوتاه در نیویورک از دنیا رفته است.

خانواده او در بیانیه‌ای گفت: «با وجود اینکه درگذشت او نمایانگر فقدانی بسیار عظیم است، بسیار خوشحال هستیم که او یک زندگی طولانی و پربار داشت».

موریسون که در یکی از شهرهای اوهایو در اوج دوران رکود اقتصادی به دنیا آمده بود، توانست نخست به عنوان یک ویراستار خوش‌نقد و بعد به عنوان یک نویسنده با رمان‌هایی مثل «آبی‌ترین چشم»، «نغمه سولومون» و «دلبند» تبدیل به یکی از نمایندگان بزرگ صدای جامعه آفریقایی آمریکایی‌ها بشود.

طی یک مسیر حرفه‌ای کاری پرافتخار که شامل جوایزی از جمله جایزه پولیتزر و نوبل و همچنین مدال ریاست‌جمهوری آزادی که در سال ۲۰۱۲ توسط دوستش باراک اوباما به او اهدا شد، آثار موریسون را تبدیل به بخشی از تار و پود زندگی آمریکایی کرد و آثار او تبدیل به بخشی جدانشدنی از آثار فهرست مطالعه در مدارس شدند.

موریسون با سختی‌های بسیاری که پدرش در تامین هزینه مالی کشید توانست به کالج برود. بعد از تحصیلات در رشته ادبیات انگلیسی در دانشگاه هاوارد و کورنل او برای درس دادن به واشنگتن دی‌سی رفت و با معماری به نام هاوارد موریسون ازدواج کرد و دو فرزند داشت.
در سال ۱۹۶۵ و در حالیکه ازدواج او پس از شش سال به پایان رسیده بود، او به نیویورک نقل مکان کرد و به عنوان ویراستار مشغول کار شد. اما در نهایت متوجه شد رمانی که می‌خواهد بخواند وجود ندارد و خودش شروع به نوشتن آن کرد.

او سال‌ها نوشته‌هایش را خصوصی نگه می‌داشت و نمی‌خواست کسی را در آن‌ها دخیل کند؛ اما در نهایت انتشار چهارمین رمان او یعنی «دلبند» در سال ۱۹۸۷ درباره برده‌ای در میانه قرن نوزدهم که نوزاد خودش را می‌کشد بود که این نویسنده را تبدیل به یک چهره ملی کرد. وقتی این رمان به لیست نهایی جایزه کتاب ملی آن سال راه پیدا نکرد، ۴۸ نویسنده نامه‌ای اعتراضی نوشتند و صنعت نشر را محکوم کردند.

پنج ماه بعد «دلبند» توانست جایزه پولیتزر را از آن خود کند و در سال ۱۹۹۳ هم موریسون تبدیل به نخستین زن سیاه‌پوستی شد که برنده جایزه نوبل می‌شود. او همچنین در سال ۱۹۹۶ برنده مدال بنیاد کتاب ملی و چهار سال بعد برنده مدال انسانیت ملی شد.

موریسون در مصاحبه‌ای پس از بردن جایزه نوبل درباره خطرهای استفاده از زبان سرکوب کننده که نمایانگر خشونت است نوشت و گفت: «ما می‌میریم. شاید این معنای زندگی باشد. اما از زبان استفاده می‌کنیم. این ممکن است میزان سنجش زندگی‌های‌مان باشد.»

برخی از آثار این نویسنده عبارت است از: «آبی‌ترین چشم» (رمان- 1970)، «سولا» (رمان- 1973)، «آواز سلیمان» (رمان- 1977)، «بچه‌ قیر» (رمان- 1981)، «محبوب یا دلبند» (رمان- 1987)، «جاز» (رمان- 1992)، «بهشت» (رمان- 1999)، «عشق» (رمان- 2003)؛ «جعبه بزرگ» (کتاب کودک- 2002)، «کتاب آدم‌های بدجنس» (کتاب کودک- 2002)، «اختیار دست کی است؟ شیر یا موش؟» (کتاب کودک- 2003)، «اختیار دست کی است؟ مورچه یا آخوندک؟» (کتاب کودک- 2003)، «اختیار دست کی است؟ توله‌سگ یا مار؟» (کتاب کودک- 2004)، «اختیار دست کی است؟ آینه یا شیشه؟» (کتاب کودک- 2007)؛ «یک بخشش» 2008 و «امت خیالباف» (نمایشنامه- 1986).

................ هر روز با کتاب ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...